November 27, 2015

باز شدن توپخانه افشای اردوغان و خانواده اش!

سنگین ترین افشاگری ها علیه اردوغان رئیس جمهوری ترکیه و خانواده وی از شب گذشته در تلویزیون "روسیه 24" مسکو آغاز شد. این افشاگری ها همراه بود با صداهای ضبط شده از مکالمات تلفنی اردوغان و پسرانش هنگام دستور جابجائی پولها از خانه به نقطه ای امن و همچنین تصاویری از دیدارهای نوبتی فرزند اردوغان بنام "بلال" با سران داعش. نمونه ای از تصاویر افشا شده را بعنوان ضمیمه این خبر می بینید.
تلویزیون روسیه 24 فاش ساخت که داماد اردوغان وزیر انرژی ترکیه است و یکی از پسرهایش که در امریکا تحصیل کرده و چند سال پیش به ترکیه بازگشت، با دایر کردن چند شرکت نفتی، مامور خرید نفت از داعش شد. نفتی که از عراق و سوریه توسط تانکرها به ترکیه منتقل می شود و با نصف قیمت به دلالان شرکت های بین المللی فروخته می شود. پسر اردوغان "بلال" یک بندر اختصاصی برای معامله نفت در اختیار دارد.

عکس:واقعیتی تلخ

امریکا از راه ساندویچ نفوذ می‌کند


احمد خاتمی، عضو هیات رییس مجلس خبرگان رهبری در ایران می‌گوید «هرجا که امریکا خواسته به کشوری وارد شود، از راه مک‌دونالد و ساندویچ وارد شده و از‌‌ همان زمان روزنه نفوذ را باز کرده است».
به نوشتهٔ خبرگزاری «ایسنا»، آقای خاتمی روز پنج‌شنبه (۵ آذر-۲۶ نوامبر) در سخنانی در جمع بسیجیان استان کرمان گفت: «در عرصه داخلی، امریکا در پی نفوذ است، اما برخی به شدت از این واژه وحشت کرده‌اند در حالی که این واژه را کسی جز مقام معظم رهبری به کار نبرده است.»
وی با بیان این‌که «بسیجی و بسیجی‌جماعت نخواهند گذاشت پای آمریکا در این کشور باز شود و قلم پای آن‌ها را خواهند شکست» اضافه کرد: «برخی به ویژه شبکه‌های ماهواره‌ای وانمود می‌کنند که شیرازه انقلاب از هم پاشیده و به زودی کار ایران تمام است اما انقلاب اسلامی بی‌هیچ تردیدی ماندنی است و کسانی که با انقلاب فاصله دارند، بازنده هستند.»
ادعای احمد خاتمی دربارهٔ نفوذ امریکا از طریق «مک‌دونالد» به فاصلهٔ سه روز از اظهارات مشابه علی سعیدی، نماینده علی خامنه‌ای در سپاه پاسداران بیان می‌شود.
سعیدی روز دوشنبه در سخنانی در جمع «طلاب و روحانیون بسیجی حوزه‌های علمیه تهران» گفت امریکا از طریق «استحاله فرهنگی و تأسیس شعبه‌های مک‌دونالد» باعث فروپاشی اتحاد جماهیر شوروری شد.
اشارهٔ او به تاسیس اولین شعبهٔ رستوران فست‌فود «مک‌دونالد» در مسکو در روز ۳۱ ژانویه ۱۹۹۰ بود. در آن روز، جمعیت کثیری از مردم در مقابل این رستوران صف کشیدند تا درآمد چندین روز خود را در این نماد سرمایه‌داری خرج کنند. اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی، یک سال و ۱۱ ماه بعد در روز ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ رسما سقوط کرد و از هم فرو پاشیده شد.

سعید مرتضوی با هدف سفر به کربلا از کشور خارج شده است


شماری از خبرگزاری‌ها و وب‌سایت‌های خبری ایران از خروج سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران از کشور به قصد شرکت در "مراسم اربعین" در شهر کربلا عراق خبر می‌دهند.
بر اساس این خبر که نخستین بار توسط وب‌سایت "روز نو" منتشر شده، آقای مرتضوی شامگاه پنجشنبه (۵ آذر-۲۶ نوامبر) با پرواز شماره ۳۴۱۳ از طریق "فرودگاه امام‌خمینی"، تهران را به مقصد نجف ترک کرده است.
خروج این مقام پیشین قضایی از کشور در حالی صورت می‌گیرد که وی در ارتباط با دوران مسوولیتش در دادستانی تهران و نیز ریاستش بر سازمان تامین اجتماعی چندین پرونده‌ی قضایی باز دارد.
یکی از معروف‌ترین این پرونده‌ها مربوط به شکایت خانواده‌های معترضان جان‌باخته در بازداشت‌گاه کهریزک در جریان اعتراضات خیابانی سال ۱۳۸۸ است.
او هم‌چنین در ارتباط با فساد مالی در سازمان تامین اجتماعی نیز در حال محاکمه در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است.
اجازه‌ی سفر مرتضوی به خارج از کشور در حالی صورت می‌گیرد که بسیاری از فعالان و نیز زندانیان سیاسی سال‌های اخیر با وجود آزادی از زندان و پایان دوران محکومیت، هم‌چنان با حکم ممنوع‌لخروجی روبه‌رو هستند که از شناخته‌شده‌ترین آن‌ها می‌توان از عباس امیرانتظام، محمد ملکی، محمد نوری‌زاد و بهزاد نبوی نام برد.

مصاحبه‌ای منتشر نشده با خواهرِ مجید شریف



محمد شوری /
به دنبالِ وقوعِ قتل‌های زنجیره‌ای، وقتی در روزنامه‌ی سلام کار می‌کردم، خواستم گزارشی تهیه کنم، که چون منع شدم،ادامه ندادم.متن زیر مصاحبه‌ای‌ست که با خواهر مجید شریف در همان سال 77 ابتدای وقوع این قتل‌ها انجام داده‌ام. چون از نوار پیاده کرده‌ام، بخشی که مفهوم نبود را نقطه‌چین گذاشته‌ام.
62majid
پسرم‌؛ از كلاس‌ اول‌‌ تا آخر شاگرد اول‌ بود، در شش‌ كنكور شركت‌ كرد كه‌ در‌ دوتای‌ آن‌ها اول‌ شد. يكی‌ در دانشگاه‌ پهلوی‌ِ شيراز و يكی‌…..
س: كميته‌‌ی تحقيق‌ تا به‌ حال‌ سراغ‌ِ شما نيامده؟
ج: خير؛ اصلا نيامده، حتی‌ شكوائيه‌ به‌ رياست‌ جمهوری‌ نوشته‌ايم‌ ولی‌ جوابی‌ نداد‌ه‌اند.
س:‌ يعنی‌ از هيچ‌‌ قسمتی‌ سراغ‌ شما نيامده‌اند؟ از رياست‌ جمهوری، اطلاعات، از كميته‌‌‌ی تحقیق!
ج: نه‌، خير.نامه‌های‌ مشكوك‌ از يك‌ دوست‌ ناپاك‌‌داشتيم؛‌ كه‌ معلوم‌ است‌ اين‌ دشمن‌ پدر سوخته‌ ‌‌كاری‌كرده‌ است.
‌بعدا معلوم‌ شد‌ كه‌ چند نفر از افراد‌ِ اطلاعات‌‌ در قتل‌ فروهر، پوينده‌‌ و مختاری‌ دست‌‌ داشته‌‌اند.و به‌ ما‌ هم‌ گفته‌ بودند كه‌ شما‌ را زندانی‌ نمی‌كنيم‌ كه‌ مشهور شويد، بلكه‌… پسرم‌ برای‌ ورزش‌ِ صبحگاهی‌ هميشه‌ بيرون‌ می‌رفت‌…خدا شاهدست‌، ايشان‌ صبح‌‌ ساعت… به‌ حياط‌‌ می‌رود، ولی‌ شب‌‌ كسی‌‌ آمدن‌ِ ايشان‌ را نديد.
هميشه‌ من‌ در حياط‌ بودم‌ و می‌ديدم‌ ايشان‌ را‌ در حين‌ رفتن، ولی‌ آمدن‌ِ شب‌ را نديدم.‌ صبح‌ِ آن‌ روز‌ برای‌شان‌‌ شير آوردم‌، ايشان‌ مشغول‌ نوشتن‌ِ كتاب‌ بود… چراغ‌ها روشن‌ بود، فكر كردم‌ توی‌ حمام‌ است، يك‌ سا‌عت‌ونيم‌ منتظر‌ ايستادم،‌ بعد‌ا آمدم كليد را برداشته‌‌‌ در‌ را باز كردم؛ بعد كه‌ در‌ را باز كردم‌ و همه‌ جا را گشتم‌‌‌ ديدم‌‌‌ ايشان‌‌‌‌ نيست‌! آدمی‌ كه‌ اين‌قدر‌ با‌ اسراف‌ مخالف‌ بود، همه‌‌ی لامپ‌های‌ خانه‌اش‌ روشن‌ بود! احتمال‌ دارد‌ ايشان‌ را‌ از خانه‌ برده‌ باشند، چون‌ غير از پدر بيمارش‌ كسی‌ در خانه‌ نبوده‌،‌ احتمال‌ دارد‌ وارد خانه‌ شده‌ باشند و ايشان‌ را برده‌‌ باشند. وی‌‌ فردی‌‌ بود‌‌ خيلی‌ راستگو‌ و‌ با همه‌ مهربان‌ بود. يعنی‌ به‌ هيچ‌كس‌ دروغ‌‌ نمی‌گفت؛‌ اگر از او سؤال‌ می‌كردی‌ به‌ كجا می‌روی‌؟ از كجا می‌آيی‌‌، همه‌‌ی برنامه‌هايش‌ را می‌گفت…
س:‌ آيا سابقه‌‌ داشته‌ صبح‌‌ بیرون‌ برود‌‌‌‌ ورزش‌ كند؟
ج: بله‌ می‌رفت.
س: پزشكی‌ قانونی‌ چه‌ گفت؟
ج:‌ در شناسنامه‌اش‌ نوشته‌‌شد: مرگ‌ نامعلوم. من‌ خودم‌ پيگير اين‌ برنامه‌ بودم‌؛ همه‌ جاها را‌ رفته‌ام‌ سر زده‌ام، ولی‌ پزشكی‌ قانونی‌ گفت: ‌تحت‌ آزمايشات‌ است، دو ماه‌‌ ديگر‌ بيائيد‌ جواب‌ بگيريد. من‌‌ نمی‌دانم‌ چطور‌ ده‌‌‌ روز‌ ديگر جواب‌ دادند كه‌ سكته ‌‌قلبی‌ كرده‌ است.آقا‌ اگر سكته‌‌ی قلبی‌ باشد‌ در فاميل‌هاي‌مان بايد باشد. بايد من‌ سكته‌ بكنم، پدرم‌ در سن‌‌ . . . سالگی ‌‌سكته‌‌ی مغزی‌كرد.
س: چطور شما پيگيری‌ نكرديد كه‌ كميته‌‌ی تحقيق‌ سراغ‌تان بيايد؟
ج: چرا؟‌ ما داد‌گاه‌ رفتيم، پرونده‌ از كلانتری‌ به‌ آگاهی‌ جنايی‌ رفته‌است. رفتيم‌ از ما‌ پرسيدند شما شكايتی‌داريد، گفتيم‌ : صددرصد؛ پسر من‌ كه‌ طوريش‌ نبوده‌ كه‌ سكته‌ كند. پدرش‌ سال‌هاست‌ كه‌ افتاده‌‌ و‌‌ زمين‌گير است‌ و فراموشی‌ گرفته؛‌ ولی‌ دكتر گفت‌‌: وی‌ در‌ نهايت‌‌ِ سلامتی‌ است.پسرم‌ اين‌قدر سلامت‌ بود كه‌ نمی‌شود گفت‌‌، حتی‌ يك‌ سرماخوردگی‌ ساده‌ نداشت.
س:‌ چرا كميته‌ای‌ كه‌ مسأله‌‌ی قتل‌ها را بررسی‌ می‌كند، به‌ سراغ‌ شما نيامده‌اند؟ شما تلفن‌ نزديد؟ مشكل‌ اين‌ است‌ كه‌ علت‌ مرگ‌‌ را‌‌ ايست‌ قلبی‌گفته‌اند. شما در پزشك قانونی‌ جسدش‌ را ديديد؟
ج: يكی‌ می‌گفت‌ سرش‌ را‌ تراشيده‌اند، در همان‌ حالت‌ تشنج‌ به‌ او دست‌ داده‌ بوده‌، دكترهايی‌ هستند كه‌ می‌گويند يك‌ آمپولی‌ از‌ روی‌ لباس‌ تزريق‌ می‌كنند كه‌ بعد از چند‌ دقيقه‌ تشنج‌ به‌ او دست‌‌ می‌دهد. آقايی‌ كه‌‌ از‌ همسايه‌ها‌ بوده‌ گفته‌ ا‌ست‌‌‌ لرزش‌ شديد‌ به‌ او دست‌ داده‌ ،بعد هم‌‌ رفته‌اند كلانتری‌ را خبر كرده‌اند.
س: احتمال‌ می‌دهيد ايشان‌ صبح‌ برای‌ ورزش‌ رفته،‌ يعنی‌ در آن‌جا مراقبش‌ بودند و بعداو‌ را برده‌اند؟
ج:‌ او يك‌ آدم‌‌ پاك، مؤمن‌ و ساده‌ بود. خدا شاهد است‌ از نظر ايمان‌ از خيلی‌ها بالاتر بود. و ما از‌ يك‌ خانواده‌‌‌ی اصيلی‌‌ هستيم، از خانواده‌‌ی ملا احمد نراقی‌ و ملا احمد شريف‌كاشانی.‌
س: قبلا‌‌ دادستان‌‌ انقلاب‌‌ او‌ را‌ برای‌‌ چه‌ كاری‌ خواسته‌ بود؟
ج: يك‌ آقايی‌ به‌ نام «‌اميری» از روزی‌ كه‌ ايشان‌ از فرانسه‌ به‌ ايران‌ آمدند، تحويلش‌ گرفت‌، از اطلاعات‌ هم‌ بعداً مرتبا که‌ گاهی‌ به‌‌ ما‌ تلفن‌ می‌زندند. با او تماس‌ داشتند.. آخرين‌ چيزی‌ كه‌ در تقويمش‌ نوشته‌ اين‌ بود كه‌ من‌ با آقای «‌اميری»‌ در هتل‌ استقلال‌ قرار‌ داشتم. و پسر دائی‌اش‌ هم‌‌ چند سالی‌ بود كه‌ اين‌ جا می‌آمد و می‌خوابيد. سه‌ نفر‌ او‌ را‌ به‌ هتل استقلال‌ بردند‌ و گفته‌اند نمی‌گذاريم‌ شما مشهور شويد، كاری‌ می‌كنيم‌ كه‌ گمنام‌ بميری.
س: بعد از اين‌كه‌ پرونده‌ تشكيل‌ داديد اصلا سراغ‌تان نيامدند؟
ج: سراغ‌مان نيامدند، گفتند: نامه‌ را به‌ كلانتری‌ فرستاده‌،‌ و پرونده‌ در دادگاه‌ تشكيل‌‌ دهيد؛ ولی‌ هنوز جواب‌ نيامده‌، نبايد پرونده‌ مختومه‌ بشود.
س: شما با خانواده‌های‌ ديگر (پوينده‌ و مختاری)‌، ارتباط‌ داشتيد كه‌ آن‌ها چه‌ می‌گويند؟
ج: خير؛ ما اين‌قدر گرفتاری‌ داشته‌ايم‌‌ كه‌ سراغ‌ آن‌ها نرفته‌ايم. ايشان‌ را به‌ نحوه‌ی ديگری‌ كه‌ مشهور نشود كشته‌اند.‌ اين‌ها ترفندی‌ دارند. آقای‌ شريف‌ از‌ همه مشهورتر بود، از نظر دانش‌ و همه‌ چيز، از همه‌ نظر، از انسانيت‌ و ايمان‌ با همه‌ فرق‌ داشت. كسی‌ كه‌ بگويد من‌ می‌روم‌‌ در‌ ايران‌‌ زندگی‌ می‌كنم‌ و غُل‌ و‌ زنجيرِ ايران‌ را‌ به‌ غرب‌ ترجيح‌ می‌دهم‌ و بگويد من‌ گورستان‌‌ِ ايران‌ را ترجيح‌ می‌دهم‌ به‌ دموكراتيك‌ِ غرب،‌خدا‌ شاهد هر وقت‌ به منزل‌ من‌ می‌آمد، تا مي‌‌رفت‌ وضو بگيرد، با يك‌‌ طُمأنينه‌ای‌ وضو می‌گرفت. به‌ كاشان‌ کهمی‌رفت، تا‌ به‌ديدار‌‌ پدربزرگ‌‌ و مادربزرگ‌ برود.‌ اگر با كسی‌ حرف‌ می‌زد‌ می‌گفت‌‌: من‌‌ از نوادگان‌ ملا احمد نراقی‌كاشانی‌ هستم. می‌گفتند: آن‌‌ بزرگ‌ والامقام‌‌‌ محبوب‌ كسانی‌ بودند.‌ اصليت‌ هركس‌ مشخص‌ است. شما يك‌ چيزی‌ می‌شنويد ولی‌ برای‌ ما ناباورانه‌ است.
س:‌ چرا‌ شما پيگری‌ نمی‌كنيد؟
ج:‌ به‌ ما گفتند: خبر به‌ شما می‌دهيم.
س:چرا به‌ كميته‌‌ی تحقيق‌ نمی‌رويد؟ از طرف‌ رياست‌ جمهوری‌ هيچ‌ تماسی با شما نگرفته‌اند؟
ج:‌ من‌ می‌خواهم‌ بگويم‌ از‌ اين‌ جوان‌ هر چه‌ بنويسيد كم‌ نوشته‌ايد…
س: نظر من‌ اين‌ است‌ كه‌ شما پيگيری‌ كنيد؟
ج: شماره‌‌ آن‌ را‌ از كجا بياوريم‌؟ به‌ هر حال‌ نامه‌ فرستاده‌ايم،نامه‌هايی‌ برای‌‌ او می‌آمد‌ كه‌ تهديدآميز بود. آن‌كس‌ كه‌ نامه‌‌ی تهديدآميز برای‌ او می‌نوشت‌ در‌ وزارت‌ اطلاعات‌ بود.
س: آن‌ نامه‌ها را به‌ كميته‌‌ی تحقيق‌ بدهيد.
ج: در يكی‌ از نامه‌های‌ تهديدآميز نوشته‌ بود: «من‌ كتاب‌‌ِ ارتداد‌ِ تو‌ را‌ در پشت‌ِ ويترين‌ می‌بينيم، برايت‌ ترسيدم…»
دكترای‌ جامعه‌ شناسی‌ از‌ فرانسه‌ داشت،‌ در خاطرات‌ِ خود نوشته‌: ساعت‌ سه‌ بعدازظهر با علی‌اکبر خان‌جانی؟(‌خانباباتهراني‌؟جهانبانی؟) ملاقات‌ داشته؛‌‌ يك‌ نوع‌ حسادت‌‌ به‌ او داشتند؛
سابقة‌‌ی پزشكی‌ نداشته‌ است؛‌ حتی‌‌ يك‌ قرص‌‌ هم‌ نمی‌خورد… .

(تحلیل روز) علی سعیدی، نماینده‌ی ولیِ فقیه در سپاه، با اشاره به سفرِ اخیرِ ولادیمیر پوتین به تهران گفته: «امروز کشور روسیه از تفکر شیعه استقبال می‌کند و می‌گوید ما آن اسلامی که توسط ایران ترویج می‌شود را دوست داریم

کاریکاتور

اين هم حبيب

کاریکاتور

اندر حکایت بت سازی

عکس:

حقوق بشر مدل خلخالی

اگه اتحاديه اروپا و سازمان حقوق بشر و سازمان ملل طرفدار ازاديخواهان و بشر دوستان بودن كه الان وضعيت دنيا اين نبود!!
اگه كشورهاي جهان سوم جنگ و بدبختى و اختلاف نداشته باشن پس كشورهاي صنعتي و پيشرفته در راس اونا امريكا چطوري سلاح هاي مدرنشون أعم از هيلكوپترهاي جنگي و جت و توپ و تانك و و و و و رو بفروشه؟!؟! همه شون باد ميكنه رو دستشون
كشورهاي ارام و مترقي كه سلاح بدردشون نميخوره
اونا خودشون سلاح كافي ( براي دفاع احتمالي) دارن و احتياجي به دخيره ندارن!
تا وقتي ما با فرهنگ و باور غلطمون كه از اسلام كثيف بلند ميشه زندگى ميكنيم بايد هميشه اماده سواري دادن به ابر قدرتها باشيم.

بهشون حق بديد. ابرقدرتها واسه كشور خودشون خوبن چون به نفع اقتصاد ملتشون فكر ميكنن.
ما تا باورمون و سوادمون رو بالا نبريم بهشون اجازه سواري ميديم. پس تقصير خودمونه نه اونا.

عکس:متاثر کننده

باغ وحش انسانی (فرانسه، حدود سال 1900) Human Zoo (France,


یکصد سال قبل در فرانسه در شهر پاريس باغ وحش انسانى (Human Zoo) به روى عام به نمايش گذاشته شد!
انسانهاى مختلف از قاره هاى مختلف تحت مستعمره فرانسه به اين باغ آورده شده و در قفس ها نگهدارى ميشدند.
انسانهاى به اصطلاح متمدن اروپا از اين باغ ديدن ميگردند كه در مدت كم ١٤ مليون اروپايي از اين قفس ها ديدن كردند.
در زير هر قفس نوشته شده بود كه لطفاً غذا نياندازيد اينها قبلاً تغذيه شده اند و در ورودى باغ هم بيرق كشور فرانسه نصب بود.
منبع : تاریخ سیاه سفید جهان

پشت پرده نطق « من صدای انقلاب شما را شنیدم » به روایت دکتر امیر اصلان افشار :


*******************************
روزی که آقای ازهاری کابینه شان را معرفی کردند اعلیحضرت بدون آنکه قبلا کمترین صحبتی در این باره کرده باشند حدود ساعت 11 صبح به من فرمودند قرار است که من پیامی برای ملت بفرستم و آن پیام را الان برای من خواهند آورد تا در ساعت 2 بعد از ظهر از اخبار رادیو و تلویزیون پخش شود روزنامه نویس ها و فیلمبردارهایی که برای گزارش کابینه آقای ازهاری آمده بودند برای ضبط پیام اعلیحضرت همانجا ماندند . مدتی طول کشید و خبری از پیام نشد . پرسیدم که چرا دیر شده و پسام را نمی آورند ؟ به من تلفن کردند و گفتند : پیام را آقای سید حسین نصر و آقای رضا قطبی آورده اند و به اتفاق حضور علیا حضرت برده اند .
من به اعلیحضرت گفتم : قربان پیام آماده است و برده اند حضور علیا حضرت ... اعلیحضرت با کمی عصبانیت گفتند : آخر این پیام چه ربطی به علیا حضرت دارد ؟! مگر علیا حضرت می خواهند نطق کنند ؟! چرا برده اند آنجا ؟ بگویید زود بیاورند اینجا ...
حدود ساعت 12,5 آقایان سید حسین نصر و رضا قطبی به دفتر من آمدند پیام را آوردند و نشستند . من هم محض احتیاط ،آقای اصلانی ( که الان در کانادا هستند ) و خانم سودابه انصاری ، منشی تشریفات ( که الان در لندن هستند ) ، این دو نفر را خواستم که بیایند تا اگر قرار باشد چیزهایی نوشته یا اقدامی بشود ، حاضر باشند .
آقایان سید حسین نصر و رضا قطبی در دفتر من منتظر ماندند و من حضور اعلیحضرت رفتم و عرض کردم که آقایان آمده اند و پیام را آورده اند . اعلیحضرت گفتند : خیلی خوب ! باشه ! خبر می دهم ....
قرار بود طبق معمول ، اعلیحضرت زنگ بزنند تا آقایان پیام را به حضور ایشان ببرند و اعلیحضرت این پیام را پشت میزشان بخوانند . در این موقع که همه ما منتظر بودیم تا اعلیحضرت ما را احضار کنند ناگهان خود اعلیحضرت در را باز کردند و آمدند توی دفتر من ، من بلافاصله بلند شدم تا اعلیحضرت به جای من بنشینند ولی گفتند نه ! بنشینید ! خود اعلیحضرت روی صندلی روبروی من نشستند .بعد آقای قطبی پیام را به حضور اعلیحضرت دادند . اعلیحضرت به دقت پیام را خواندند و مرور کردند و چند دقیقه ای طول کشید و بعد با عصبانیت پیام را روی میز من انداختند و دوبار فرمودند :«من نباید این حرف ها را بزنم ! من نباید این حرفها را بزنم ! ... » آقای قطبی و آقای سید حسین نصر عرض کردند :اعلیحضرت الان موقعی رسیده که اعلیحضرت باید مطالبی را بفرمایند که برای ملت قابل قبول باشد و ملت هم آمادگی دارد ببیند اعلیحضرت چه می فرمایند . الان موقعی است که اعلیحضرت خودشان را در ردیف ملت بگذارند و طوری فرمایش بفرمایند که ملت قبول کند .
اعلیحضرت چیزی نگفتند و به اتاقشان رفته و این پیام هم روی میز من ماند . بعد دیدند که دیر می شود و تا ساعت پخش اخبار ، وقتی نمانده ، اعلیحضرت بار دیگر من را صدا کردند و من پیام را بردم پشت میزشان و اعلیحضرت شروع کردند به خواندن آن پیام .
بنابر این اینکه آقای سید حسین نصر گفته اند که « من قبلا چندین بار این پیام را برای اعلیحضرت خواندم و پذیرفتند و بعد هم نطق کردند » اصلا حقیقت ندارد چون ساعت 11,5 صبح موقعی که قرار بود پیام برای خواندن به دست اعلیحضرت برسد ، به من فرمودند :« این پیام چرا نمی آید ؟ کجاست این پیام ؟ بگویید بیاورند ، برای اینکه من بایستی اقلا یکی دوبار آن را بخوانم که در موقع خواندن تپق نزنم ... » پس معلوم است که پیامی که می آمد ، ابتدا به ساکن بود و آورده بودند که اعلیحضرت همانطور که هست آن را بخوانند ، اگر پیام ، خوب بود و با نظر اعلیحضرت تهیه شده بود ، پس چرا اعلیحضرت پیام را پرت کردند و گفتند : من این حرفها را نباید بزنم ؟! .... پس معلوم است که حرفهای آقای سید حسین نصر به کلی بی اساس است . شاه در آن پیام ، می بایست از کارها و خدمات خودشان به ایران و ایرانی صحبت می کردند و در برابر امواج انقلابی می بایستی قاطعیت و ایستادگی نشان می دادند . 
خاطرات دکتر امیر اصلان افشار صفحات 479 تا 481

تفاوت رفاه در زمان شاه و جمهوری اسلامی از زبان کالا و اقتصاد نایب رییس مجلس خبرگان می گوید زندگی مردم از زمان شاه بهتر شده

Muslim Beauties...😂😅😄😊😀😄😅