April 21, 2017

احمدی‌نژاد در جایگاه اپوزیسیون دیدگاه فرزانه شاهین فر

با هم مروري به اقدامات احمدي نژاد سال٨٨داشته باشيم كه اين بار در جايگاه اپوزيسيون نشسته و مي خواهد رئيس جمهوري مستقر را به چالش بكشد.
١-سال١٣٨٤مقابله با إشرافي گري و هاشمي ستيزي٢-امريكاستيزي و صهيونيزم ستيزي و نفي هولاكاست و خواستار محو شدن رژيم اسرائيل از روي نقشه جهان
٣-فرصت هاي از دست رفته ايران در اسياي ميانه از نقطه نظر اقتصادي ،سياسي و فرهنگي ،ايران موفق به عضويت در سازمان همكاري شانگهاي نشد و رژيم حقوقي  درياي خزر لاينحل ماند.
٤-چين شركت هاي ايراني را بيرون راند
٥-٢٥٠ميليون دلار كمك به فلسطينيان
٦-دادن وام ٩/١ميليارد دلاري به سريلانكا كاهش تعرفه گمركي چاي وارداتي از سريلانكا(عليرقم مشكلات گسترده چايكاران ايراني)
٧-پيشنهاد بخشش طلب هاي ايران از ٤كشور (سودان ،تاتزانيا،نيكاراگوئه،أردن )(مبلغ طلب ها و ساير جزيئات در رسانه ها إعلام نشد)
٨-سالهاي ١٣٨٤-١٣٩١متوسط قيمت هر متر مربع زيزينيا مسكوني در تهران ٤٥٩درصد افزايش  يافته (يعني ٥برابر شده)
٩-طرح مسكّن مهر براي خانه داركردن قشرها كم درامد كه دولت براي تأمين مالي اين طرح از بانك مركزي قرض كرد كه مسنجر به رشد نقدينگي و افزايش تورم شد و خانه هاي ساخته شده چون در حاشيه شهرها بود فكري براي إمكانات گوناگون نظير اب و برق و گاز و تلفن انها نشده بود.
١٠-جداسازي جنسيتي در وزارت خانه ها ي بهداشت و اموزش و پرورش (تفكيك كتاب هاي درسي دختران و پسران )
جداسازي در پارك ها و لايحه چند همسري
١١-محدود سازي اينترنت پرسرعت
١٢-بلاك كردن سايت ها و ثبت وبلاگ ها(در اين دوران بسياري از وبلاگ نويس ها بازداشت شدند از جمله ستار بهشتي كه زير شكنجه جان داد)١٣-توقيف روزنامه ها و بازداشت روزنامه نگاران
رفتار خشونت أميز سپاه پاسداران ،نيروي انتظامي و بسيج با مردم
(حمله و يورش به منزل افرادي تحت عنوان ارازل اوباش و قاچاقچي و دزدوجمع كردن ماهواره ها و ضرب وشتم اين افراد پخش شدن اين فيلم ها و خشونت ها از سوي رسانه هاي دولتي و صدا و سيما
إعدام زندانيان سياسي و حبس هاي طولاني و ضرب وشام و تجاوز در زندان كهريزك و جان باختن بسياري از افراد زير شكنجه و تجاوز در زندان )
١٣-بازداشت و شكنجه و إعدام و تجاوز به معترضين به نتيجه درهمين انتخابات رياست جمهوري
١٤حمله نيروهاي امنيتي و بسيجي به كُوي دانشگاه
١٥-كشتن و زدن و رد شدن با ماشين از روي مردم معترض به انتخابات ٨٨
قربانيان تجاوز
مريم صبوري،ارش توكلي،ابراهيم شريفي و ابراهيم مهتري و تجاوزو قتل ترانه موسوي
ندا اقا سلطان در خيابان كشته شد.سهراب اعرابی یک جوان ۱۹ ساله معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم که در جریان اعتراضات و راهپیماییها در روز ۲۵ خرداد، در جریان تیراندازی یک عضو بسیج از پشت‌بام پایگاه ۱۱۷ عاشورا (در تقاطع خیابان آزادی و خیابان جناح) به ضرب گلوله آن بسیجی جان باخت. برخی رسانه‌ها پس از تحویل جسد وی به خانواده اش اعلام کرده بودند که این جوان پس از دستگیر شدن توسط نیروهای امنیتی، زیر «شکنجه‌ها» در زندان اوین جان باخته‌است اما یکی از بستگان نزدیک او معتقد است که وی بر اثر اصابت دو گلوله به زیر قلب و سر، جان باخته‌است و به علت نداشتن مدرک شناسایی در این مدت هویت وی مشخص نشده بود..شبنم سهرابی متولد ۱۳۵۴ از کشته شدگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) است. شبنم سهرابی یک مادر مجرد بود که خود و دخترش نگین را سرپرستی می‌کرد.[۱] در جریان درگیری‌ها و اعتراضات روز عاشورای سال ۱۳۸۸ در تهران فیلمی از زیر گرفتن و قتل یک بانو توسط اتومبیل نیروی انتظامی منتشر شد که خودروی نیروی انتظامی چندین بار از روی وی رد شد. فرمانده نیروی انتظامی، پس از بازتاب‌های گسترده این فیلم، ادعا کرد که خودرو پلیس ربوده شده‌بود.بنم سهرابی متولد ۱۳۵۴ از کشته شدگان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) است. شبنم سهرابی یک مادر مجرد بود که خود و دخترش نگین را سرپرستی می‌کرد.[۱] در جریان درگیری‌ها و اعتراضات روز عاشورای سال ۱۳۸۸ در تهران فیلمی از زیر گرفتن و قتل یک بانو توسط اتومبیل نیروی انتظامی منتشر شد که خودروی نیروی انتظامی چندین بار از روی وی رد شد. فرمانده نیروی انتظامی، پس از بازتاب‌های گسترده این فیلم، ادعا کرد که خودرو پلیس ربوده شده بود.......

منابع اينترنتي
گرد أورنده:فرزانه شاهين فر

نامه محمد نوری زاد به رهبر: ما اگر می رویم، شما بمانید

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
یک: مرگ، چون پرنده ای سیری ناپذیر، پنجه می  افرازد و ما را یک به یک می کاود تا مگر به گوشمان بگوید: وقت رفتن است، راهی شو! کاش من - محمد نوری زاد - پیش از شما بمیرم. و شما باشید و بمانید تا در بزنگاهِ ناگزیری، به پرسش های هزار پاره ی مردم پاسخ بگویید. حیفِ مردمِ ایران که شما، پاسخ نگفته به پرسش هایشان پای از این جهان بدر ببرید. بله، بمانید و نگاهِ بهت آلودِ مردم ایران را اجابت کنید و پرسش هایشان را لایق بدانید. فرومایه آن دنیایی که دستی برآورد و یکی را از قهقرا برکشد و بدو اعتبار آویزد و به امضای همو، جان و مال و آبروی مردم را جابجا کند، و سر آخر، او را در میانِ گلبارانی از سپاسِ هوادران بخاک بسپرد. نه، ما این دنیا، و مناسباتِ اینجوری اش را قبول نداریم. شما، پاسخ نگفته نباید از این دنیا بروید. بمانید. حتماً بمانید و به پرسش های معطلِ مردم پاسخ بگویید. که اگر بی خیالِ این پرسش ها شوید، و یا چون امام تان: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار، تنِ بی روحِ خود را به زرورقِ تقدیر و تشکر دوستانِ خود بیارایید، بدانید که تا قیامِ قیامت، و تا هرکجای تاریخ، ابرِ سیاهی از پرسش های سرگردانِ مردم بر سرِ هر آنچه که از شما باقی ست، سایه می اندازد و دار و ندارِ شما را می خراشد وهیچ از شما و نسلِ شما بجای نمی نهد.
دو: من از میانِ پرسش های هزار پاره و سرگردان،  تنها و تنها پنج گفته را برمی گزینم و با شما در میان می نهم. تا بدانید، شما را اگر دوست و رفیقی هست، او، محمد نوری زاد است، نه آن کسانی که دستِ چاکری به عبای پروردگاریِ شما می سایند، و ته مانده ی غذای شما را از هم می ربایند، و شما را در زمینِ به این بزرگی تنها گزینه ی کهکشانِ الهی می دانند. باور کنید من برای این که صدای خود را به شما برسانم، و برای این که همین پرسش ها را با شما در میان نهم، سالهاست که در وسطِ معرکه ی وحشت، پرپر می زنم. اگرمی دانستید هواداران شما با من و با خانواده ام چه ها که نکرده اند، شاید نیم نگاهی از پنجره ی ولاییِ خود بدینسوی پرتاب می فرمودید تا صدای نوری زاد را که چکه هایی از آبشار ضجه ها و فریاد های مردم است، بشنوید. با این همه، مرا دیگر با شنیدن و نشنیدنِ شما کاری نیست. من می پرسم چون هستم:
سه: چه شد که ناگهان شما خود را ولی امر مسلمین جهان دانستید؟ چه کسی و چه الهامی شما را به این مأموریتِ سترگِ آسمانی تحکم فرمود؟ شما در میان یک و نیم میلیارد مسلمان، و با اعتنا به این همه پولی که خرج کرده اید و با این همه فرصتی که برای سخنوری داشته اید و با این همه دستی که به گشادگی فرا برده اید، ده میلیون طرفدار و عاشق و گوش بفرمان دارید. تازه این رقم در بزنگاه تلخ حادثه ها بشدت فرو می کاهد و شما می مانید و جمعی چند. پیشنهاد می کنم تا دیر نشده، این "ولی امر مسلمین جهان" را از اعماقِ ذهن و باورِ خود بروبید و به همان سید علی خامنه ای اکتفا کنید. رستم می خواهم که در برابر وسوسه هایی که از همین واژه های ژاژ بر می جهد، تاب آورد.
چهار: هم انقلاب اسلامی و هم بویژه شخصِ جناب  شما، تا هر کجا که مقدورتان بود، بر سرِ نخبگی خاک افشاندید. علتش را می گویم. بخردان و کاردانان و کارآگاهان و متخصصان، تنها و تنها در جاهایی تحمل می شوند که برای شما و اطرافیان شما لقمه آورند. این یک فرمول حتمی در نظام بشری است و به شما نیز محدود نمی شود. تمامخواهان، هرگز تاب تحملِ بلند قامتان را ندارند. مگر این که همان بلند قامتان، کمر به چاکری و لقمه آوری خم کنند. در یک قلم، اصرار شما بر ماندگاریِ فردی فرسوده چون شیخ احمد جنتی آنهم در جایگاهی حساس، می تواند تنها و تنها یک دلیل منطقی داشته باشد. و آن این است: " ما اینیم". وگرنه در این کهنسالِ بی نوا، شما جز صفتِ چاکری - که از هر پول بگیری بر می اید - مگر چه دیده اید؟ از این کهنسال بی نوا بخواهید بیست دقیقه با یک جوانِ رهگذر در باب جوانی سخن بگوید. اگر توانست؟
پنج: همه ی ما همین که از دنیا می رویم، در مدار  یک پرسش مشترک قرار می گیریم. و آن این که: این که رفت، چه از خود بجای نهاد؟ چرا نگویم: نگرانیِ شما از همین پرسشِ پر وحشت بود که برای تزیین آرامگاه امام خود، دست به دامان اشرافیت و شکوهی فراتر از تصور بردید تا مگر این شکوه خیره کننده به مدد آید و به مردمِ هاج و واج بگوید: به پیر و به پیغمبر، این کسی که این زیر خوابیده آدم مهمی بوده. من از میان هر آن ناپسندی که از شما بجای می ماند، تنها به یکی - بسیجیان - بسنده می کنم. بسیجیان در روزهای نخست، با تربیت و فهیم و شجاع و نترس و اهل مدارا و خلوص و ادب بودند. شما اما همه ی این صفات را فدای عصبیت کردید. واز آنان، جمعی عربده کش و عبوس و عصبانی بر آوردید تا بوقت ضرورت از استعداد عصبیت شان سود برید. که البته اعتراف می کنم که راز بقایتان نیز به همین سودی بند است که تا کنون از عصبیتِ بسیجیان برگرفته اید. شنیده ام که بعضی از بسیجیان در توصیفِ شجاعتِ شما می گویند: جیگر داره سیخی یه ملیون! بدا که همین جگرخواهیِ بسیجیان، شما را به شعارسرایی های حماسی و دشمن خواهی های تمام نشدنی فرو برده است. بسیجیانِ عبوس، گرسنه ی شعارهای دشمن شکنِ شمایند. و شما مجبورید - آری مجبورید - این گرسنگانِ عصبیت را با الفاظی تند و شعاری تغذیه کنید. شما بعد از نوری زاد از این دنیا می روید اما یادگاری که در قامتِ بسیجی بجای می نهید، بختکی است که گلوی مردم و نسل های خود شما را می جود. مگر این بسیجیان برای نسلِ امام شما وفا کردند؟

شش: شما مقصر اصلیِ داستان خفت بارِهسته ای  هستید. در هر کشور فهیمی اگر این خفت و این خسارت، سامان پذیرفته بود، حتماً بانی و بانیانِ این خسارت بزرگ به گردونه ی نفرتِ مردم و به صلابتِ قانون سپرده می شدند. شما اما بی یک ذره احساس گناه و خطا، همچنان طلبکار و حق بجانب، می خورید و می خوابید و سخن می گویید و برای همگان خط و نشان می کشید. اصلاً نه انگار با امضای شخص شما و با زخم عمیقِ خنجرِاین خسارت بزرگ، کشور به دریوزگی های بین المللی در افتاده و سرمایه های نقدش به تاراج رفته و جز بی آبرویی برایش نمانده. اگر شهامت می کردید از چهره ی گلِ عزیزانِ خود، به چهره ی دختران و بانوان تن فروشِ ایرانی چشم بدوانید، می توانستید مختصرکی از طعمِ سوزِ آن زخم عمیقِ خنجرِ خویش را بچشید. البته اگر شهامتش را می داشتید. بسیجیان تان که می گویند دارید. سیخی یک ملیون
هفت: شما بعد از نوری زاد از این دنیا می روید بی  آنکه بدانید با تاریخِ این مردم چه کرده اید. همه ی رشته ها را سپردید به دست سرداران سپاه تا همه ی کشور را برای خود لقمه کنند. شما این روزها سخت اسیر سرداران خویش اید. شما را هرگز توانِ این نیست که از لقمه گیری برای سردارانِ خود سر باز زنید. بله، سرداران سپاه، شأن شما را تا مرتبه ی یک "لقمه گیر" فرو کاسته اند. آنها تنها شما را بخاطر امضاهایتان می خواهند. می خواهید ردّی از نفوذ جاسوسان روسی و اسراییلی در اعماق سپاه نشان تان بدهم؟ بله؟ به کنایه اما می گویم: به موشکی بنگرید که سرداران تان درست در گرماگرم نشست های هسته ای شلیک کردند و بر بدنه اش به زبان عبری نوشته بودند: ما اسراییل را از صفحه ی روزگار محو خواهیم کرد.

هشت: شما بعد از نوری زاد بدست همان پرنده ی  مرگ برچیده می شوید و می میرید و بسیجیان و سرداران تان تا هفته ها بر مزار شما شیون می کنند. صدای این شیون ها بجای این که شما را تسلی بخشد، روان و روح شما را می خراشد. چرا که این شیون ها در امتداد ضجه های مردم زخمی و کشته شده و آواره ی سوریه محو و نا پیدا می شوند. بدانید که اسم شما با هر فشنگ و ترکش، به تن و بدن مردم عراق و سوریه و یمن فرو شده است و می شود. و با اسم شما خانه ها فرو می ریزند و خرابی ها سر بر می آورند. شما برای مسخره ای به اسم شیعه گستری، هم کشور را از بودی که داشت تهی کردید، هم منطقه را زخمی و آشفته.
پایان سخن: نوری زاد را فردا اگر می درند، شما را  اما در پرنیانی از اشک و هیاهو می نهند و بخاک می سپرند. اما نه، شما باید بمانید. حیف مردم ایران که شما ترک شان کنید بی آنکه به پرسش های هزار پاره شان پاسخ بگویید. بمانید و پاسخ بگویید.
با احترام و ادب: محمد نوری زاد
سی و یکم فروردین نود و شش - تهران