October 26, 2015

عکس: بدون شرح

شرح عکس در جهالت ناب محمدی!

این تصویر جهان عرب را به خشم آورده:سرباز روس در حال حمل «صلیب» در جنگ با داعش در سوریه؟

یک سرباز روس نشسته بر روی یک تانک در حالی که یک صلیب با طرح و نشان‌های مشخص مذهب مسیحیت ارتدکس به دست دارد، محیط نیز کویری است.
این تصویر طی چند هفته اخیر هزاران بار در شبکه‌های اجتماعی عرب‌زبان و روس دست به دست شده است؛ نشان به آن نشان که سربازان روس نه تنها در خاک سوریه حضور دارند بلکه به یک "جنگ مقدس"و یا "جنگ صلیبی"آمده‌اند.
زمانی که سخنگوی کلیسای ارتدکس روسیه دخالت نظامی روسیه در سوریه را "جنگ مقدس"خواند، این عبارت او به شدت با واکنش جهان عرب مواجه شد. برخی از چهره‌های مذهبی در عربستان سعودی حتی در واکنش به او فرمان جهاد دادند و آن را "جنگ صلیبی"مسیحیان ارتدکس علیه اسلام خواندند. این عکس نیز به عنوان یک سرباز روس که در "جنگ مقدس"در سوریه شرکت کرده در شبکه‌های اجتماعی معرفی شد و بر آتشی که پیش‌تر به راه افتاده بود بنزین ریخته شد.
به عنوان نمونه این توییت این‌گونه عنوان می‌کند:
یک سرباز روس که صلیب به دست دارد نشان می‌دهد این جنگی علیه اسلام و مسلمانان است، این یک جنگ صلیبی است که در ظاهر جنگ علیه تروریسم پنهان شده

در شبکه‌های اجتماعی روس نیز حتی این عکس به عنوان شاهد حضور سربازان روس در سوریه منتشر شده است.


در این توییت نیز ادعا شده است که این عکس در دمشق گرفته شده


ناظران توانست با اولین فردی که این تصویر را در شبکه‌های مجازی روسیه منتشر کرده است تماس بگیرد: نیکیتا استپانف، او یک سرباز روس است. او این تصویر را 9 مهر ماه سال جاری منتشر کرده است.
آقای نیکیتا استپانف در پاسخ به ای‌میل ناظران عنوان کرده است فردی که در عکس دیده می‌شود خود او است و این تصویر مرداد ماه گذشته در حین یک مانور نظامی در منطقه آستاراخان در جنوب روسیه گرفته شده.
این تصویری است که آقای نیکیتا استپانف روز نهم مهر ماه برای اولین بار آن را در حساب کاربری خود در یک شبکه اجتماعی روس، منتشر کرده است.
در زیر تصویر دیگری از آقای استاپنف در همان مانور نظامی در منطقه آستاراخان روسیه دیده می‌شود.



از ابتدای ماه سپتامبر، روسیه حملات هوایی سنگینی را علیه مخالفان دولت بشار اسد به خصوص داعش آغاز کرده است. این حملات سنگین شامل گروه‌های شبه‌نظامی که حمایت امریکا، اتحادیه اروپا و برخی از کشورهای منطقه مانند قطر را در اختیار دارند نیز می‌شوند.


ولادیمیر پوتین رییس‌جمهور روسیه در چند نوبت عنوان کرده است روسیه در نظر ندارد سرباز به خاک سوریه اعزام کند.

گزارش احمد شهید: سرانه اعدام در ایران از هر کشوری بالاتر است



احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران از افزایش شمار اعدام ها در ایران ابراز نگرانی کرده و گفته است که در هفت ماه ابتدای سال جاری میلادی هم دست کم ۶۹۴ نفر، از جمله ۱۰ زن و یک نوجوان در ایران اعدام شده اند و دست کم ۳۳ مورد اعدام در ملاءعام اجرا شده است.بی بی سی ـ احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران در تازه‌ترین گزارش خود، از توافق جامع اتمی ایران و قدرت‌های جهانی استقبال کرده و گفته که تحریم‌ها علیه این کشور به بدتر شدن وضعیت حقوق بشر در ایران انجامیده است.

بی بی سی مطلع شده است که آقای شهید در این گزارش با یادآوری رابطه صلح و پیشرفت با حقوق بشر، ابراز امیدواری کرده که لغو تحریم ها تأثیر مثبتی بر وضعیت حقوق بشر در ایران به ویژه در مورد حقوق اقتصادی و اجتماعی داشته باشد.
او گفته که تلاش ها برای جلوگیری از تأثیر منفی تحریم های اقتصادی بر وضعیت حقوق بشر ایران موثر نبوده و این تحریم ها به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر سلامت عمومی و وضعیت محیط زیست اثر مخرب داشته اند.
به گفته آقای شهید، فشار اقتصادی ناشی از تحریم ها باعث افزایش بهای کالاهای اساسی شده و دسترسی به دارو و درمان را محدود کرده است. این فشارها همچنین بیکاری را افزایش داده و استاندارد زندگی را پایین آورده است.
"نقض داخلی حقوق بشر"
آقای شهید در گزارش خود از افزایش شمار اعدام ها در ایران ابراز نگرانی کرده و گفته است که سرانه اعدام در این کشور از هر کشور دیگری در دنیا بالاتر است.
به گفته او، روند افزایش شمار اعدام ها از سال ۲۰۰۵ آغاز شده و در سال ۲۰۱۴ با ۷۵۳ اعدام به اوج رسیده است.
گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران می گوید که در هفت ماه ابتدای سال جاری میلادی هم دست کم ۶۹۴ نفر، از جمله ۱۰ زن و یک نوجوان در ایران اعدام شده اند و دست کم ۳۳ مورد اعدام در ملاءعام اجرا شده است.
با این حال آقای شهید تأکید کرده که مقامات ایران اصالت گزارش های گروه های مدافع حقوق بشر در مورد جزئیات اعدام ها را مورد تردید قرار داده اند.
در گزارش مذکور آمده است که افزایش شمار اعدام ها ظاهرا به افزایش جرایم مواد مخدر مربوط می شود و دست کم ۶۹ درصد اعدام ها در نیمه اول سال ۲۰۱۵ به مواد مخدر مربوط بوده است.
به گفته آقای شهید، دولت ایران به آثار زیانبار قاچاق مواد مخدر بر سلامت و امنیت مردم ایران اشاره می کنند و جرایم مواد مخدر را به همین دلیل جزو جرایم جدی می دانند.
در گزارش آقای شهید به صدور حکم اعدام محمدعلی طاهری، بنیانگذار عرفان حلقه به عنوان موردی از صدور حکم اعدام به جرم عقیده اشاره شده است.
در این گزارش همچنین به مجازات های بی رحمانه از جمله خارج کردن چشم یا کور کردن به عنوان قصاص اشاره و از آن انتقاد شده است.
آزادی ها
گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران در بخش دیگری از گزارش خود به قوانینی که حق آزادی بیان، حق تشکل و حق تجمع مسالمت آمیز را نقض می کند اشاره کرده است.
او می نویسد که در نیمه اول سال ۲۰۱۵، احضار، بازپرسی و بازداشت روزنامه نگاران، نویسندگان، فعالان شبکه های اجتماعی و مدافعان حقوق بشر از جمله توسط سپاه پاسداران و پلیس سایبری ایران ادامه یافته است.
همچنین احکام سنگینی علیه کسانی صادر شده که از حق آزادی بیان خود استفاده کرده اند. این احکام به اتهام هایی چون "تبلیغ علیه نظام"، "توهین به چهره های سیاسی و مذهبی" و "اقدام علیه امنیت ملی" صادر شده اند.
به گزارش آقای شهید، عدم دسترسی به دادرسی عادلانه و نقض حقوق زنان و اقلیت های قومی و مذهبی هم در ایران ادامه یافته است.


«اسلام علیه خود می‌جنگد»



نوید کرمانی




متن کامل سخنرانی نوید کرمانی در مراسم دریافت جایزه صلح ناشران آلمان
دویچه وله: نوید کرمانی نویسنده ایرانی - آلمانی روز ۱۸ اکتبر ۲۰۱۵ جایزه صلح سال ۲۰۱۵ ناشران آلمان را دریافت کرد. او در مراسم دریافت جایزه در کلیسای پاول شهر فرانکفورت، به عنوان سپاس، نطقی ایراد کرد که متن کامل آن در زیر نقل می‌شود.
جناب آقای رئیس پارلمان آلمان، آقای شهردار گرامی، آقایان ریتمولر و می‌لر ارجمند، خانم‌ها، آقایان!
وقتی خبر جایزه صلح ناشران آلمان به من رسید، درست در‌‌ همان روز ژاک مراد را در سوریه ربودند. دو مرد مسلح وارد صومعه «مار الیان» در حومه شهرک قُریَتَین شدند و پدر ژاک را خواستند. آن دو او را در دفتر محقرش که هم‌زمان اتاق نشیمن و خواب او هم هست، یافتند، دستگیرش کردند و با خود بردند. از آن زمان یعنی از ۲۱ ماه مه ۲۰۱۵ ژاک مراد نیز گروگان سازمان موسوم به «دولت اسلامی» شد.
من با پدر ژاک هنگامی آشنا شدم که در پاییز سال ۲۰۱۲ برای تهیه گزارشی به سوریه جنگ‌زده سفر کرده بودم. در آن هنگام پدر ژاک جامعه کاتولیک شهرک قُریَتَین را سرپرستی می‌کرد و همزمان عضو «جماعت طریقت مار موسی» بود که در آغاز دهه ۱۹۸۰ در صومعه ویرانی که از دوره آغازین ظهور مسیح باقی مانده، تأسیس شده است. این جامعه کلیسایی، ویژه و یا حتا در مجامع مسیحی یگانه است زیرا خود را وقف مراوده با اسلام و عشق به مسلمانان کرده است.
اعضای این جامعه به‌‌ همان اندازه که با دل و جان مناسک و مراسم کلیسای کاتولیک خود را انجام می‌دهند، با جدیت به آموزه‌های اسلام نیز توجه دارند و در مناسک ایشان نیز شرکت می‌کنند تا آنجا که در ماه رمضان همراه با مسلمانان روزه می‌گیرند.
به نظر دیوانگی و خنده‌دار می‌آید: راهبان و راهبگان مسیحی که خود می‌گویند شیفته اسلام‌اند. اما به راستی تا همین چندی پیش این عشق مسیحی−اسلامی در سوریه واقعیت داشت و در دل‌های بسیاری از سوریان هنوز هم هستی خود را حفظ کرده است.
راهبان و راهبگان «مار موسی» با کار دستان خود، با نیکدلی و با دعاهای از صمیم قلب خود مأوایی را پدید آوردند که به نظر من آرمانی می‌آمد و به باور خود ایشان آشتی انجامین آخرالزمان بود، هرچند که نگفته باشند این مأوا پیشگام آن نوید است اما چنین احساسی را به ذهن‌شان می‌آورد.
صومعه‌ای سنگی بازمانده از سده هفتم میلادی در اعماق متروک و دورافتاده کوه و بیابان سوریه که مسیحیان از سراسر جهان به دیدار آن می‌شتافتند ولی بیش از آنان همه‌روزه ده‌ها و صد‌ها عرب مسلمان به آنجا سر می‌زدند تا با خواهران و برادران مسیحی خود دیدار کنند، با ایشان به صحبت بنشینند، سرود بخوانند و سکوت اختیار کنند و در گوشه غیرمصوری از کلیسای ایشان بر سبیل فرامین اسلامی نماز بگذارند.
زمان کوتاهی پیش از آنکه من در سال ۲۰۱۲ به دیدار پدر ژاک بروم، موسس جماعت مار موسی پائولو دالولیو یک یسوعی ایتالیایی از سوریه اخراج شده بود چرا که گویا شدت انتقاد او به دولت اسد از حد گذشته بوده. دولتی که خواسته خلق سوریه که نه ماه تمام فریاد صلح‌آمیز آزادی و دموکراسی سر داده بود را با زندان و شکنجه و چماق و تیربار و سرانجام با کشتارهای فجیع و حتا گازهای سمی پاسخ داد، تا جایی که کشور را به یک جنگ داخلی فرو کشاند.
پدر پائولو همچنین به مخالفت با رهبری کلیساهای رسمی سوریه برخاست که در مقابل قهر دولتی مهر سکوت بر لب زده بودند. اما نه درخواست او از اروپاییان برای پشتیبانی از جنبش دموکراسی‌خواهی سوریه نتیجه‌ای داد و نه تقاضای او از سازمان ملل برای ایجاد یک منطقه پرواز ممنوع یا دست‌کم فرستادن ناظر به منطقه، ثمری بخشید. او بی‌آن‌که نتیجه‌ای بگیرد، هشدار داد که اگر نیروهای سکولار و میانه‌رو تنها گذاشته شوند و از خارج فقط به جهادگران کمک برسد، جنگ مذاهبی بروز خواهد کرد.
آری، پدر پائولو بی‌نتیجه کوشید دیوارهای بی‌تفاوتی ما را درهم بشکند. او خود در تابستان سال ۲۰۱۳ بار دیگر پنهانی به سوریه بازگشت تا برای رهایی دوستان مسلمانش که به چنگ «دولت اسلامی» افتاده بودند، تلاش کند اما خود گرفتار خشم آنان شد و از روز ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۳ هیچ اثری از موسس جماعت طریقت مار موسی به دست نیامده است.
از آن پس مسئولیت اداره صومعه مار الیان تنها به گردن پدر ژاک افتاد که نهادش با پدر پائولو یکسره متفاوت است. او نه سخنران ورزیده‌ای‌ست نه از ابهت و جذابیت ویژه‌ای برخوردار است و نه شور و گرمای ایتالیایی‌ها را دارد. او همانند بسیاری از سوریانی که من شناخته‌ام، مردی است محترم، محتاط و بی‌اندازه مودب با قامتی بلند و موی کوتاه و چهره‌ای گشاده.
البته هنوز خوب با او آشنا نشده بودم که در مراسم نیایش او شرکت کردم. این مراسم مانند همه دعاهای کلیساهای شرقی با سرودهای دل‌انگیز همراه بود. پس از مراسم دعا به هنگام صرف ناهار ناظر بودم که پدر ژاک با چه لطفی با مومنان و متنفذان محل گفت‌وگو می‌کند. پس از اینکه مهمانان دیر را ترک کردند، مرا به مدت نیم‌ساعتی به اتاق کوچکش برد و کنار تختخواب کم‌عرضش برایم صندلی گذاشت تا مصاحبه کنیم.
بی‌هیچ بیم و هراسی از دولت انتقاد می‌کرد و آشکارا از مشکلات جامعه کلیسایی خود می‌گفت. اما بیش از حرف‌هایش که مرا به شگفتی انداخت، چهره‌اش بود که از خاطرم بیرون نمی‌رفت. احساس می‌کردم در برابر خدمتکار آرام و وظیفه‌شناس خدا و زاهد خویشتنداری نشسته‌ام که اکنون تنها چون خداوند تسلای روح مسیحیان تحت فشار قریتین و رهبری جماعت صومعه را به او سپرده، بر این امر عمومی گردن نهاده است.
او آرام و آهسته و اغلب با چشمان بسته سخن می‌گفت. گویی می‌خواست آگاهانه از شتاب کم کند و این مصاحبه را به تنفسی میان دو وظیفه سنگین‌تر تبدیل سازد. با این وجود سخنانش کاملا دقیق بود و به نوشتارهای شیوا می‌مانست. در عین حال چنان روشن و از جنبه سیاسی تند و پوست‌کنده سخن می‌گفت که بار‌ها از او پرسیدم آیا خطری ندارد اگر از او نقل قول مستقیم بیاورم؟ او در پاسخ، چشمان سیاه و پرحرارتش را گشود و با حالتی خسته سر تکان داد و گفت: «می‌توانید همه را چاپ کنید، وگرنه نمی‌گفتم. دنیا باید بداند در سوریه چه می‌گذرد.»
باری، آن حالت خستگی پدر ژاک مرا بسیار متأثر کرد. شاید اصلا ژرف‌ترین تأثیر را بر من گذاشت. این خستگی، خستگی انسانی بود که نه تنها پذیرفته بلکه تأیید کرده بود که فراغت شاید در زندگی بعدی ممکن باشد. خستگی یک پزشک یا یک مأمور آتش‌نشانی که به هنگام اضطرار توان خود را تنظیم می‌کند.
آری پدر ژاک به راستی در بحبوحه جنگ به عنوان کشیش پزشک و مأمور آتش‌نشانی هم بود. نه تنها برای روح وحشت‌زدگان بلکه برای تنهایی نیازمندانی که بدون پرسش از کیش و آیین‌شان در کلیسایش به ایشان خوراک و پوشاک و مسکن و پناه و به ویژه توجه و التفات تقدیم می‌کرد.
جماعت مار موسی تا همین اواخر، صد‌ها بلکه هزاران فراری پناهجو را در صومعه خود جا و پناه داد که اکثر آن‌ها مسلمان بودند. افزون بر این پدر ژاک موفق شد دستکم در قریتین صلح را، به ویژه صلح میان مذاهب را حفظ کند.
چه بسا به لطف همین پدر ژاک آرام و موقر بود که گروه‌های شبه‌نظامی چه نزدیک به دولت و چه اپوزیسیون حاضر شدند سلاح‌های سنگین را یکسره از آن شهرک دور کنند. او افزون بر این توانست کشیشان منتقد کلیسا را متقاعد کند که تقریبا همه مسیحیان تحت سرپرستی او را از ترک منطقه باز دارند. به من می‌گفت: «ما مسیحیان به این کشور تعلق داریم هرچه هم گوش بنیادگرا‌ها نه در اینجا و نه در اروپا به این حقیقت بدهکار نباشد. فرهنگ عرب، فرهنگ ماست.»
می‌گفت که فراخوان‌های برخی از سیاستمداران غربی که به شکل هدفمند می‌خواهند به ویژه مسیحیان عرب را پناه دهند، واقعه تلخی است که به او برمی‌خورد. می‌گفت همین غرب که اعتنایی به میلیون‌ها سوری نکرد که صرف نظر از مذهبشان یکپارچه و صلح‌آمیز برای دموکراسی و حقوق بشر تظاهرات می‌کردند، همین غرب که عراق را به نابودی کشاند و گازهای سمی به اسد فروخت، همین غرب که با عربستان سعودی پیوند دوستی دارد و به این ترتیب پشتیبان اصلی جهادگران به شمار می‌آید، همین غرب حالا نگران عرب‌های مسیحی شده.
بعد پدر ژاک بی‌آنکه چهره درهم کشد، گفت: «این دیگر خنده‌دار است» و افزود: «این سیاستمدار‌ها با حرف‌های غیرمسئولانه درست به همین مسلک‌گرایی که ما را تهدید می‌کند، دامن می‌زنند.»
باری، مسئولیتی که پدر ژاک مانند همیشه بی‌سر و صدا به گردن گرفته بود، پیوسته سنگین‌تر می‌شد. اعضای خارجی جماعت او مجبور به ترک سوریه شدند و در شمال عراق پناه گرفتند. از آن‌ها فقط ۱۱ راهب و راهبه سوری باقی ماندند که یک بخش در صومعه مار موسی و بخشی دیگر در صومعه مار الیان جا گرفتند.
جبهه‌ها در قریتین پیوسته عوض می‌شدند:‌ گاه حکومت فرمان می‌راند و‌ گاه شبه‌نظامیان اپوزیسیون. راهبان و راهبگان می‌بایست با هردو طرف کنار بیایند و در موقع‌هایی که شهرک در دست اپوزیسیون بود، مانند دیگر اهالی، حمله‌های هوایی را تحمل کنند. اما دیری نپایید که «دولت اسلامی» تا مرکز سوریه پیش تاخت. پدر ژاک چند روز پیش از ربودنش در این باره به خانمی از دوستان فرانسویش نوشت: «خطر «دولت اسلامی»، این فرقهٔ تروریستی که تصویر وحشتناکی از اسلام ارائه می‌دهد، به ما هم رسیده است» و ادامه داد: «تصمیم اینکه چه باید کرد، سخت است: آیا باید خانه‌هامان را‌‌ رها کنیم و برویم؟ این‌که بر ما سخت گران می‌آید. چقدر دردناک است که بپذیریم تک و تنهامان گذاشته‌اند. به ویژه که جهان مسیحیت تنهامان گذاشته و بر آن شده که خود را از این جریان دور نگه دارد تا خطر را از خود دور بدارد. ما هم هیچ اهمیتی برای آن‌ها نداریم.»
از همین چند سطری که بی‌گمان با عجله در یک ایمیل نوشته شده، دو مطلب آشکار می‌شود که هم ویژگی پدر ژاک را می‌رساند و هم برای من معیاری است برای روشنفکران. یکی جملهٔ «خطر «دولت اسلامی»، این فرقه تروریستی که تصویر وحشتناکی از اسلام ارائه می‌دهند، به ما هم رسیده است» و دیگر جمله مربوط به جهان مسیحیت: «ما هم هیچ اهمیتی برای آن‌ها نداریم».
در اینجا پدر ژاک از جامعه غیر، دفاع و از جامعه هم‌کیش خود انتقاد می‌کند. درست‌‌ همان زمانی که آن فرقه وانمود می‌کند که با تکیه بر اسلام هیچ عملی جز اجرای نص صریح قرآن فرا راهش نیست و خطر حمله آن‌ها پدر ژاک و جامعه کلیسایی او را مستقیما تهدید می‌کند، درست چند روز پیش از ربودنش تأکید می‌کند که این تروریست‌ها چهره حقیقی اسلام را تحریف می‌کنند.
من خود به هر مسلمانی که در رابطه با «دولت اسلامی» فقط این مورد را یادآوری می‌کند که قهر هیچ نسبتی با اسلام ندارد، اعتراض می‌کنم. آنوقت یک مسیحی، یک روحانی مسیحی که بیم آن دارد که دگراندیشانی او را فراری دهند، تحقیر و توبیخ کنند یا حتا بکشند، بر توجیه ایمان غیر پا می‌فشارد. چنین خادم خداوندی عظمتی را آشکار می‌سازد که من تنها در اوصاف زندگانی قدیسان سراغ دارم.
کسی مانند من نمی‌تواند به این ترتیب از اسلام دفاع کند و اجازه چنین کاری را ندارد. مِهر به خویشتن، به فرهنگ خود، به کشور خود و همچنین به شخص خود با انتقاد از خود آشکار می‌شود، درحالیکه مِهر به دیگری، به شخص دیگر، به فرهنگ دیگر و همچنین به آیین دیگر، می‌تواند بسیار شورانگیز‌تر و بی‌چون و چرا باشد.
آری، پیش‌شرط مِهر به دیگری، مهر به خویشتن است. اما عشق آن گونه که پدر پائولو و پدر ژاک عاشق اسلام‌اند، این عشق را تنها می‌توان به دیگری داشت. در صورتی که عشق به خویشتن چون در معرض خطر خودپرستی، خودستایی و خودشیفتگی است، باید همیشه با گله‌مندی، تردید و پرسشگری همراه باشد و این حقیقت امروزه چه اندازه با مهر به اسلام سازگاری دارد!
مسلمانی که امروزه در دل با آیین خود در جدل نباشد، به آن شک نورزد و منتقدانه درباره آن پرسشگری نکند، عاشق اسلام نیست. تنها در رابطه با خبرهای سهمگین و تصویرهای سهمگین‌تر از سوریه و عراق نیست که گروهی برای انجام هر عمل نابکار، قرآن را به میان می‌کشند و به هنگام هر سر بریدنی «الله اکبر» می‌گویند. در بسیاری بلکه در اکثر کشورهای اسلامی نیروهای حکومتی و نهادهای نزدیک به دولت، مدارس دینی و گروه‌های شورشی، تکیه بر اسلام را پیش می‌کشند؛ هنگامی که بر مردم خود ستم روا می‌دارند، زنان را مورد تبعیض قرار می‌دهند و دگراندیشان، دگرباوران و دگرباشان را تعقیب می‌کنند و فراری می‌دهند و کشتار می‌کنند: با تکیه بر اسلام، زنان را در افغانستان سنگسار می‌کنند، در پاکستان شاگردان مدارس را یکجا می‌کشند، در نیجریه صد‌ها دختر را به بردگی می‌گیرند، در لیبی مسیحیان را سر می‌برند، در بنگلادش بلاگر‌ها را با تیر می‌زنند، در سومالی بازار‌ها را بمباران می‌کنند، در مالی صوفیان و نوازندگان را به قتل می‌رسانند، در عربستان سعودی منتقدان حکومت را به صلیب می‌کشند، در ایران برجسته‌ترین آثار ادبی روز را قدغن می‌کنند، در بحرین به شیعیان ستم روا می‌دارند و در یمن شیعیان و سنیان را به جان هم می‌اندازند.
شک نیست که اکثر قریب به اتفاق مسلمانان، ترور و قهر و سرکوب را رد می‌کنند. این تنها یک سخن درون‌تهی نیست بلکه واقعیتی است که من در طول سفر‌هایم به آن پی برده‌ام. آرزوی آزادی، برابری، زندگی مستقل و همزیستی همراه با رواداری آیین‌ها، خلق‌ها و زبان‌های گوناگون کمتر از اروپا در آنجا بیان نمی‌شود. برعکس: کسی که آزادی در حق او امر بدیهی نیست، قدر آن را بیشتر می‌داند. همه خیزش‌های سالهای اخیر در جهان اسلام، خیزش‌هایی برای دستیابی به دموکراسی و حقوق بشر بوده است. نه تنها انقلاب‌های اکثرا شکست‌خورده در تمام کشورهای عرب بلکه همه جنبش‌های اعتراضی در ترکیه، ایران، پاکستان و همچنین شورش‌هایی که در رابطه با صندوق‌های رأی در انتخابات ریاست جمهوری اندونزی پیش آمد، همه در همین راستا بودند.
افزون بر این موج پناهجویان فراری نشان می‌دهد که بسیاری از مسلمانان زندگی بهتر را در کجا‌ها غیر از وطن خود سراغ می‌گیرند. هرجا که باشد حتما در قلمرو دیکتاتورهای مذهبی نیست. گزارش‌هایی که از موصل و رقه می‌رسند هم حاکی از شور و شوق مردم نیستند بلکه از هراس و درماندگی آنان می‌گویند. در ضمن فراموش نکنیم که این خود مسلمانان هستند که در خط مقدم جبهه علیه آن «دولت اسلامی» می‌جنگند: کرد‌ها، شیعیان، تیره‌هایی از سنی‌ها و اعضای ارتش عراق.
اگر نخواهیم این تصویر غلط را ارائه دهیم که بنیادگرایان و منتقدان اسلامی هردو یک مطلب را می‌گویند، باید آشکارا به این حقایق اشاره کنیم. پیش از آنکه گفته شود اسلام علیه غرب می‌جنگد، باید گفت اسلام علیه خود می‌جنگد. این یعنی جهان اسلام دستخوش چنان درگیری درونی شده است که پیامدهای تکا‌ن‌دهنده آن در زمینه نقشه سیاسی و قومی منطقه با خطوط بطلان جنگ جهانی اول قابل قیاس است.
آن خاورزمین چندملیتی، چندآیینی و چندفرهنگی که من آن را از طریق آثار ادبی ارزنده سده‌های میانه حین تحصیلاتم شناختم و در حین اقامت‌های طولانی در قاهره و بیروت با آن روبرو شدم و به هنگام کودکی در تعطیلات تابستان در اصفهان با آن مواجه گردیدم و به عنوان گزارشگر در صومعه ویران و تهدیدشده اما همواره شاداب و سرزنده به آن عشق ورزیدم، این خاورزمین دیگر وجود واقعی نخواهد داشت، درست مانند جهان دیروزی که اشتفان تسوایگ در دهه ۱۹۲۰ با اندوه و دلتنگی از آن یاد می‌کرد.
مگر چه رخ داده است؟ قضیه این «دولت اسلامی» سخن تازه‌ای نیست و با جنگهای داخلی عراق و سوریه هم آغاز نشده است. شاید روش‌های آن را یکسره رد کنند اما جهان‌بینی آن وهابیگری است که هم اکنون در دورافتاده‌ترین گوشه‌های جهان اسلامی در تکاپو است و زیر عنوان سلفی‌گری جوان‌های اروپایی را هم به سوی خود می‌کشد. اگر بدانیم که ۹۵ درصد کتابهای درسی و برنامه‌های آموزشی «دولت اسلامی» با کتابهای درسی و برنامه‌های آموزشی عربستان سعودی یکی است، آنگاه پی خواهیم برد که تنها در سوریه و عراق نیست که جهان را صرفا به مجاز و ممنوع و انسان‌ها را به «باایمان» و «بی‌ایمان» تقسیم می‌کنند.
ده‌ها سال است که به پشتوانه میلیاردی پول نفت، این طرز فکر را از طریق مسجد‌ها، کتاب‌ها و تلویزیون‌ها پراکنده‌اند که هرکس ایمان دیگری «جز ما» دارد بلا استثنا کافر است. پس او را ریشخند و تحقیق و ترور می‌کنند، به او توهین روا می‌دارند. وقتی هر روز انسان‌ها را تحقیر می‌کنند دیگر جای شگفتی نیست هنگامی که سرانجام جان ایشان را هم بی‌ارزش بدانند همان‌طور که ما خوب می‌دانیم در تاریخ آلمان چه گذشت.
اینکه اصلا چنین فاشیسم مذهبی ممکن شود و به فکر خطور کند، اینکه «دولت اسلامی» آن همه جنگجو و از آن بیشتر این همه هوادار در اختیار داشته باشد، اینکه این‌ها بتوانند به کشور‌ها هجوم بیاورند و شهرهای میلیونی را بی‌هیچ مقاومتی اشغال کنند، این آغاز نیست بلکه در حال حاضر نقطه پایان یک زوال طولانی است. زوال، آنهم دقیقا زوال تفکر دینی است.
من در سال ۱۹۸۸ تحصیل خاور‌شناسی در دانشگاه را آغاز کردم. موضوع تحصیلی من مضمون‌های قرآنی و شعر بودند. گمان می‌کنم هرکس این رشته را به صورت کلاسیک آن تحصیل کرده، به این مرحله می‌رسد که به خود بگوید آن گذشته دیگر ربطی به این آینده ندارد و در این رابطه کاملا دستخوش احساسات و عواطف می‌شود.
البته که آن گذشته همواره صلح‌آمیز و رنگارنگ نبوده است. اما من به عنوان زبان‌شناس در درجه نخست با عارفان، فیلسوفان، سخنوران و عالمان علوم دینی سر و کار داشتم. و من که چه عرض کنم، ما دانشجویان یکسره در شگفت بودیم از آن همه ابتکار، گستره معنوی، نیروی زیبایی‌شناسانه و عظمت انسانی که در معنویات ابن عربی، سروده‌های مولوی، تاریخ‌نویسی ابن خلدون، ادبیات الهی عبدالقاهر جرجانی، فلسفه‌ی ابن رشد، سفرنامه‌های ابن بطوطه و همچنین در داستان‌های «هزار و یک شب» به آن‌ها برمی‌خوردیم. اصالتی در اینهمه وجود داشت که این‌جهانی بود و هست، معاشقه‌آمیز بود و هست و در ضمن فمینیستی بود و هست. این آثار همزمان یکپارچه متأثر از روحیات و آیات قرآن بودند.
هرچند این آثار گزارش‌های روزنامه‌ای نبودند اما واقعیت‌های اجتماعی آن فرهنگ والا مانند هر واقعیت دیگری تیره و قهرآمیز هم بود. با این وجود این آثار نشان می‌دهند که در جهان اسلام همزیستی می‌تواند ممکن و حتا مسلم باشد.
هم اکنون هیچ اثری، حتا کوچک‌ترین چیزی در فرهنگ دینی اسلام امروزی یافت نمی‌شود که بتوان آن را به گونه‌ای از نظر ژرفا با آن آثار دوران تحصیل من مقایسه کرد. تازه من هنوز درباره‌ی دانش‌های تجربی، معماری، موسیقی و هنر اسلامی چیزی نگفته‌ام که امروزه دیگر وجود ندارند. در اینجا مایلم تصویری از این فقدان در رشته خودم به دست دهم:
در آن زمان‌ها این فکر وجود داشت که قرآن متنی ادبی همانند یک شعر است که درک و دریافت آن تنها از طریق دانش ادبیات امکانپذیر است. یک عالم دینی نه احتمالا بلکه مسلما هم‌زمان یک کار‌شناس شعر و ادب و در بسیاری از مواقع شاعر هم بود.
امروزه اما استاد خود من نصر حامد ابوزید در قاهره متهم به کفر و از مقام استادی اخراج و حتا مجبور به طلاق شد، فقط به این خاطر که قرآن‌شناسی را به دانش ادبیات تعبیر می‌کرد. به عبارت بهتر، این روش دریافت قرآن که ابوزید برای ارائه‌ی آن می‌توانست به سرشناس‌ترین مفسران تاریخ تأویل تکیه کند، امروزه حتا به عنوان یکی از امکانات تفسیر هم پذیرفته نیست. چنین تأویلی با اینکه جزو گونه‌های سنتی تفسیر قرآن به شمار می‌آید، مورد تعقیب، تنبیه و تکفیر قرار می‌گیرد.
این درحالی‌ست که قرآن متنی است نه تنها موزون بلکه به زبانی رازآمیز مکنون و با استعارات چندمعنایی سخن می‌گوید. قرآن یک کتاب داستان نیست بلکه قطعه موسیقی و برخوانده سرودی است که دل شنوندگان عرب خود را با آهنگ و آوا و تلقین به شور و شوق می‌آورد.
علم الهیات اسلامی نه تنها به ویژگی‌های زیبایی‌شناختی قرآن توجه داشته بلکه بیان زیبای آن را به عنوان تأیید جنبه معجزه‌آسای این کتاب به شمار می‌آورده است. اما امروزه می‌بینیم که بر جهان اسلامی چه می‌رود، هنگامی که ساختارهای زبانی یک متن را نادیده می‌گیرند، آن را درست نمی‌فهمند و به آن هیچ توجهی نمی‌کنند.
حالا دیگر قرآن به مجموعه وردهایی تبدیل شده است که باید پاسخ هر پرسشی را به خوانندگانی بدهد که به دنبال معنی کلمات به ماشین جستجوگری رجوع کرده‌اند. نیروی زبانی قرآن به یک دینامیت سیاسی تبدیل شده است.
اغلب می‌خوانیم که اسلام باید از آتش روشنگری بگذرد یا اینکه باید مدرنیت بر سنت چیره گردد. اما این فکر شاید اندکی ساده‌لوحانه باشد در حالتی که گذشته اسلام بسی روشنگر‌تر از اکنون آن بوده و آثار پیشین آن‌گاه مدرن‌تر از بحث‌های کنونی عالمان الهی امروز آن بوده است. گوته، پروست، لسینگ و جیمز جویس که شیفته فرهنگ اسلامی بودند به دیوانگی که دچار نبودند. آن‌ها در کتاب‌ها و یادمان‌ها چیزهایی دیده‌اند که ما اغلب پدیده‌های خشن اسلام کنونی به آسانی نمی‌توانیم ببینیم.
شاید معضل اسلام بیش از آنکه سنت باشد، قطع رابطه نسبتا کامل با آن و از دست دادن حافظه تاریخی فرهنگی یعنی گونه‌ای خاطره‌زدایی باشد. مردمان خاورزمین همگی به دلیل استعمارزدگی و دیکتاتوری‌های لائیک یک روند مدرنیستی خشن و از بالا را طی کرده‌اند. برای نمونه زنان ایرانی روسری را آرام آرام برنداشتند بلکه در سال ۱۳۱۵ خورشیدی سربازان به فرمان شاه وقت به خیابان‌ها ریختند و به زور حجاب از سر زنان گرفتند.
مدرنیته مانند اروپا جریانی نبود که صرف‌نظر از شکست‌های موضعی به عنوان یک روند رهایی‌بخش طی شود و ده‌ها بلکه صد‌ها سال ادامه یابد بلکه یک تجربه قهرآمیز بود. مدرنیته معنای آزادی را به ذهن‌ها نمی‌آورد بلکه با استثمار و استبداد برابرنهاده می‌شد.
تصور کنید رئیس جمهور ایتالیا با خودرو خود وارد کلیسای پتروس مقدس شود با چکمه‌های خود بر روی مذبح کلیسا بجهد و با شلاق به صورت پاپ بزند. اگر چنین تصوری کنید خواهید فهمید چه معنایی داشت هنگامی که رضاشاه در سال ۱۳۰۷ خورشیدی با چکمه‌های خود به ضریح مقدس قم پا نهاد و در برابر خواهش امام جماعت که می‌گفت او نیز باید مانند هر عابد دیگری چکمه‌ها را از پا در آورد، با شلاق به صورت آن روحانی کوبید.
در بسیاری از کشورهای خاور نزدیک به چنین واقعه‌های کلیدی برمی‌خوریم. این جوامع آرام‌آرام از گذشته خود جدا نشده‌ بلکه آن گذشته را ویران کرده و کوشیده‌اند از یاد‌ها بزدایند.
اکنون می‌پنداریم بنیادگرایان مذهبی که در جهان اسلامی که پس از شکست ناسیونالیسم در همه جا تقویت شدند، دست‌کم سنت‌های خود را محترم بشمارند. اما آن‌ها برعکس آن را انجام دادند: آن‌ها از سویی ادعا می‌کردند به صدر و آغاز باز خواهند گشت، از سوی دیگر اما نه تنها به فرهنگ اسلامی اعتنایی نکردند بلکه سرسختانه با آن به ستیز برخاستند.
ما به این دلیل تنها از تخریب آثار باستانی توسط «دولت اسلامی» در شگفتیم که متوجه نشده‌ایم در عربستان سعودی هم اکنون هیچیک از آثار باستانی دیگر وجود ندارد. وهابیان آرامگاه‌ها و مسجدهای نزدیک‌ترین وابستگان پیامبر حتا خانه‌ای که پیامبر در آن‌ زاده شد را در مکه از بین برده‌اند. جای مسجد تاریخی پیامبر در مدینه را یک ساختمان غول‌آسا گرفته و در‌‌ همان مکانی که تا چند سال پیش خانه‌ای قرار داشت که پیامبر با همسرش خدیجه در آن می‌زیست، هم اکنون یک آبریزگاه عمومی واقع است.
من در دوران تحصیل دانشگاهی جز قرآن به عرفان اسلامی و تصوف می‌پرداختم. عرفان، ما را به یاد پدیده‌های جنبی و باطنی و پدیده‌های فرهنگی زیرزمینی می‌اندازد. اما این فکر در رابطه با اسلام از ریشه نادرست است. تقریبا در سراسر جهان اسلام تصوف تا همین سده بیستم میلادی اساس خلق و خوی مذهبی مردم عادی بود و در بخش‌های آسیایی اسلامی هنوز هم هست. افزون بر این تمدن پیشرفته اسلامی به ویژه ادبیات، هنرهای تجسمی و معماری از عرفان اسلامی کاملا متأثر بود.
عرفان به عنوان غالب‌ترین صورت دینداری در زمینه‌های اخلاقی و زیبایی‌شناختی نقش نیروی تعادل‌بخش را در برابر خشک‌اندیشی شریعتمداران ایفا می‌کرد. تصوف به پشتوانه ارزش‌ها، داستان‌ها و نواهای خود با برجسته کردن رحمت خداوندی و نشانه‌های لطف او در یکایک کلمات قرآنی، با جستجوی پیوسته در پی زیبایی در کیش و آیین، با شناخت حقیقت از طریق باورهای دیگر به ویژه اصل مهر به دشمنان که از مسیحیت گرفته بود، چنان تأثیرات ژرفی بر جوامع اسلامی گذارد که با دین‌پناهی نص صریح نمی‌شد بر آن‌ها دست یافت.
تصوف به عنوان اسلام عملی، اسلام شرعی را از میان برنداشت اما آن را تکمیل و در زندگی روزمره مردم ملایم‌تر، عاطفی‌تر، نفوذپذیر‌تر و روادار‌تر ساخت و به ویژه با رقص و موسیقی و شعر به آن حس‌آمیزی بخشید که البته امروزه چیز زیادی از آن باقی نمانده است.
هرکجا که بنیادگرایان اسلامی مستقر شدند چه در سده ۱۹ میلادی در عربستان سعودی امروزی و چه همین اواخر در مالی، نخست جشن‌های صوفیه و کتابهای عرفانی را ممنوع کردند، آرامگاه‌های شخصیت‌های مقدس را ویران ساختند، موی سر صوفیان را از ته تراشیدند یا اصلا آن‌ها را به قتل رساندند.
اما این تنها بنیادگرایان نبودند بلکه اصلاح‌طلبان و روشنگران دینی هم در سده ۱۹ و آغاز سده ۲۰ آداب و سنن این اسلام مردمی را عقب‌مانده و کهنه می‌دانستند. این دانشمندان و خاور‌شناسان غرب بودند که مانند برنده همین جایزه در سال ۱۹۹۵ آناماری شیمل آثار صوفیه را قدر دانستند، دست‌نوشته‌های ایشان را تصحیح و منتشر کردند و از نابودی نجات دادند. هم‌اکنون نیز تنها عده معدودی از روشنفکران مسلمان به سنتهای غنی خود می‌پردازند.
بخشهای متروک ویران پر از زباله در سراسر سرزمین‌های اسلامی با ساختمان‌های مخروبه تصویر دقیقی از افت اندیشه این آیین به دست می‌دهد. کافی است به بزرگ‌ترین مرکز خرید جهان در همسایگی خانه کعبه بنگریم که در بسیاری از نقشه‌ها و تصویر‌ها رخ می‌نماید.
هم‌اکنون برج و باروی فروشگاههای گوچی و اپل به معنای واقعی کلمه از مهم‌ترین مکان مقدس اسلامی، این بنای ساده و در عین حال پرشکوه که پیامبر خود در آنجا نماز می‌خواند، رفیع‌تر و بلند‌تر جلوه‌گری می‌کند. شاید بهتر بود بیشتر پی اسلام مادربزرگ‌هامان می‌رفتیم تا پی اندرزهای اندیشمندان بزرگمان.
البته دست‌اندرکاران در بسیاری از کشور‌ها بازسازی خانه‌ها و مسجدهایی را آغاز کرده‌اند، اما برای همین کار هم باید نخست تاریخ‌دانان هنر غربی یا مسلمانان غرب‌زده‌ای مانند من پیدا می‌شدند و ارزش این کار‌ها را می‌نمایاندند. افسوس که یک قرن دیر شد تا ما پیدا شویم زیرا دیگر ساختمان‌ها ویران، فنون معماری فراموش و کتاب‌ها از ذهن‌ها پاک شده‌اند. چه خوب که لااقل گمان می‌کردیم برای مطالعه اساسی این امور زمان کافی داریم. اما اکنون من به عنوان خواننده کتابهای یادشده خود را باستان‌شناسی در یک منطقه جنگی می‌بینم که سرآسیمه و به این خاطر بدون تعمق بقایایی را جمع می‌کند تا شاید نسلهای بعدی بتوانند آن‌ها را لااقل در موزه‌ها مشاهده کنند.
البته همانگونه که در جشنوارههای دوساله و فیلم و در همین نمایشگاه کتاب امسال می‌بینیم، هنوز از کشورهای مسلمان آثار برجستهای به چشم می‌خورند، اما این آثار فرهنگی با اسلام ارتباط چندانی ندارند. هم اکنون دیگر فرهنگ اسلامی یا لااقل فرهنگ والای اسلامی وجود ندارد. این شور و غوغایی که امروزه به گوش و سر ما می‌خورند، بقایای ویرانههای یک انسداد نیرومند فکری هستند.
آیا امیدی هست؟
آنگونه که پدر پائولو بنیانگذار جامعه مارموسی به ما می‌آموزد، امید تا آخرین دم هم هست. امید، درونمایه اصلی آثار اوست.
مسلمانان قریتین فردای روزی که پدر ژاک شاگرد و نماینده پدر پائولو را ربودند، بی‌آنکه کسی ایشان را فرا بخواند، به کلیسا ریختند و برای شاگردش پدر ژاک دعا کردند. همین به ما هم امید می‌دهد که مهر و محبت مرز دینی، قومی و فرهنگی نمی‌شناسد و تأثیر خود را باقی می‌گذارد.
ضربه‌ای که خبر‌ها و تصویرهای «دولت اسلامی» وارد کرده چنان شدید بوده که نیروهای پادزهری آزاد کرده است. در میان مجامع شریعتمدار اسلامی نیز سرانجام علیه قهر به نام دین، مخالفت و مقاومتی پا می‌گیرد و چند سالی است که می‌بینیم هرچند کمتر در مرکز عربی اسلام اما به هر روی و بیشتر در کناره‌های آسیایی و افریقایی آن سرزمین، در ایران، ترکیه و بی‌گمان در میان مسلمانان غرب، اندیشه مذهبی نوینی پدید می‌آید. به همین منوال بود که اروپا هم پس از ویرانگری‌های جنگهای جهانی، خود را بازآفرید.
شاید بد نباشد در اینجا به ارزشمند‌ترین پدیده سیاسی اشاره کنم که اصولا اروپا به آن جامه عمل پوشانده ولی چند سالی است که افزون بر سیاستمداران ما جامعه ما نیز سبکسرانه به طور آشکار به آن بی‌اعتنایی می‌کند و آن را کوچک می‌شمارد: به روند اتحاد اروپا.
بد نیست در اینجا اشاره کنم که هم‌صحبت‌های من در سفرهایی که به اقصا نقاط می‌کنم اروپا را به چه تعبیر می‌کنند: به یک نمونه یا حتا به یک آرمانشهر. کسی که نیاز به چنین اروپایی را از یاد برده، کافی است به چهره‌های نزار، خسته و وحشتزده پناهجویانی بنگرد که همه چیز خود را‌‌ رها کرده، پشت سر نهاده و جان خود را به خطر انداخته‌اند تا به سوی اروپای موعود خویش بیایند.
با بیان این نکته به جمله دوم پدر ژاک بازمی‌گردم که اهمیت آن را پیش‌تر ذکر کردم.‌‌ همان جمله مربوط به جهان مسیحیت: «ما هیچ اهمیتی برای آن‌ها نداریم».
بر من مسلمان نیست که مسیحیان جهان را سرزنش کنم که اگر به مسائل خلق‌های سوریه و عراق وقعی نمی‌گذارند، چرا لااقل غصه‌ی خواهران و برادران همکیش خود را نمی‌خورند. اما راست این است که من هم اغلب به این مسأله می‌اندیشم. هنگامی که به بی‌اعتنایی افکار عمومی در مقابل فاجعه‌های آخرالزمانی شرق برمی‌خورم. فاجعه‌هایی که ما اینجا می‌کوشیم آن‌ها را توسط سیم‌های خاردار، کشتی‌های جنگی، تصویرهای دشمن‌ساز و درخشنده‌هایی که چشم دل را کور می‌کنند، از خود دور نگه داریم.
از شهر فرانکفورت تا آنجا سه ساعت پرواز بیشتر نیست. آنجا که ملیتهایی را یکسره نابود می‌کنند یا فراری می‌دهند، دختران را به بردگی می‌گیرند، چه بسا برجسته‌ترین آثار باستانی انسانی را با بربریت تمام منفجر می‌کنند و فرهنگ‌ها و با آن‌ها اقوام باستانی و تنوع آیینی و زبانی را به نابودی می‌کشند. تنوعی که برعکس اروپا تا همین قرن حاضر تا اندازهای در آنجا حفظ شده بود.
اما ما چه می‌کنیم؟
ما تنها زمانی گرد هم می‌آییم و به پا می‌خیزیم که فراریان آن جنگ درهای ما را بکوبند یا یکی از بمبهای آن جنگ به ما هم اصابت کند مانند رویدادهایی که در هفتم و هشتم ژانویه در پاریس پیش آمدند.
چه خوب که جامعه‌های ما بر خلاف آنچه در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ رخ داد، آزادی جامعه را سپر ترور قرار دادند. جای خوشبختی است که بسیاری از مردم در اروپا و به ویژه در آلمان در محل‌های خود به کار پناهجویان می‌رسند اما این اعتراضات و همبستگی‌ها اغلب غیرسیاسی باقی می‌مانند. در جامعه‌ی ما هنوز بحث گسترده درباره‌ی علت‌های ترور و فرار مردم در نگرفته و اینکه تا چه اندازه سیاست خود ما می‌توانسته در تقویت این فاجعه‌هایی که آن سوی مرزهای ما در جریان‌اند، دست داشته باشد. ما نمی‌پرسیم چرا باید نزدیک‌ترین شریک ما در خاورمیانه عربستان سعودی باشد؟
ما از اشتباهات خود درس نگرفته‌ایم وقتی پیش پای دیکتاتوری چون ژنرال سیسی فرش قرمز می‌اندازیم و ما درس اشتباه گرفته‌ایم وقتی با وجود دیدن پیامدهای فاجعه‌های جنگی عراق و لیبی باز خود را به هنگام کشتار خلق‌ها از معرکه دور نگه می‌داریم. ما هیچ فکری برای جلوگیری از کشتاری که چهار سال است رژیم سوریه بر مردم خود روا می‌دارد، نکرد‌ه‌ایم. ما وجود یک فاشیسم مذهبی تازه که قلمرو فرماندهی آن به بزرگی بریتانیای کبیر است و از مرزهای ایران تا حدود دریای مدیترانه کشیده شده را پذیرفته‌ایم.
آسان نیست که بگوییم چگونه می‌توان یک شهر میلیونی مانند موصل را آزاد ساخت ولی ما اصلا چنین پرسشی را جدی مطرح نمی‌کنیم. جماعتی مانند «دولت اسلامی» با حدود ۳۰۰۰۰ جنگنده برای جامعه جهانی شکست‌ناپذیر نیست و نباید باشد.
اسقف کاتولیکهای موصل یوحنا پتروس موشه در درخواست کمک خود از غرب و قدرتهای جهان برای بیرون راندن «دولت اسلامی» از عراق نوشت: «امروز به ما رسیده‌اند، فردا به شما می‌رسند».
دلم نمی‌خواهد به ذهن خود راه بدهم که دیگر چه باید بشود تا ما به اسقف موصل حق بدهیم زیرا منطق تبلیغاتچیان «دولت اسلامی» اقتضا می‌کند که پیوسته مرحله بالاتری از وحشت را ارائه دهد تا در اذهان ما رسوخ کند. وقتی ما به خود هیچ تکانی ندادیم هنگامی که «دولت اسلامی» چند گروگان مسیحی را نشان داد که پیش از مرگ تسبیح به دست دعا می‌کنند، شروع به بریدن سر گروه‌هایی از مسیحیان کرد. به محض اینکه ما این تصویر‌ها را از تلویزیون‌هامان محو کردیم، «دولت اسلامی» پیکره‌های موزه‌های موصل را به آتش کشید. به محض اینکه به آن پیکرهای ویران عادت کردیم، «دولت اسلامی» ویرانه‌های شهرهای باستانی نمرود و نینوا را با خاک یکسان کرد. به محض اینکه دیگر اعتنایی نکردیم چگونه «دولت اسلامی» ایزدیان را تارانید، آن‌ها با تجاوزهای جنسی گروهی‌شان ما را تکان دادند. به محض اینکه پنداشتیم این پدیده سهمگین به عراق و سوریه محدود می‌شود، ویدئوهای هولناک از لیبی و مصر منتشر شدند و به محض اینکه به سر بریدن‌ها و مصلوب کردن‌ها عادت کردیم، باز به تازگی در لیبی قربانیان را سر بریدند و مصلوب کردند.
این ماجرا پایان ندارد. «دولت اسلامی» آنقدر فاجعه را شدت می‌دهد تا ما در زندگی روزمره خود در اروپا ببینیم، بشنویم و حس کنیم که این رعب و وحشت به خودی خود پایان نخواهد یافت. این ماجرا نه در پاریس آغاز شد و نه در لیون آخرین سر را بریدند. هر اندازه هم قضیه را بیشتر به صبر برگزار کنیم، امکانات کمتری خواهیم داشت یا به عبارت دیگر دیر خواهد شد.
آیا یک برنده جایزه صلح مجاز است که به جنگ فرا بخواند؟
من به جنگ فرا نمی‌خوانم فقط به این اشاره می‌کنم که جنگی در میان است و ما به عنوان نزدیک‌ترین همسایگان آن باید در مقابلش موضع و شاید حتا موضع نظامی بگیریم. هرچه هست باید بسیار مصمم‌تر از موضع تاکنونی‌مان که دیپلماتیک و به شیوه مدنی بوده، عمل کنیم زیرا پایان این جنگ دیگر فقط در سوریه و عراق امکان‌پذیر نیست. تنها قدرتهایی می‌توانند به این جنگ پایان دهند که پشت سر ارتش‌های متخاصم و شبه نظامیان ایستاده‌اند: ایران، ترکیه، حکومت‌های کناره خلیج فارس، روسیه و همچنین غرب.
تنها زمانی حکومت‌های ما وارد عمل می‌شوند که جامعه‌های ما دیگر این جنون را تحمل نکنند. گرچه هم‌اکنون هر اقدامی هم که بکنیم به احتمال قوی اشتباهاتی هم خواهیم کرد، اما بزرگ‌ترین اشتباه این خواهد بود که در مقابل کشتار جمعی «دولت اسلامی» و رژیم بشار اسد که پشت دروازه‌های اروپا صورت می‌گیرد، منفعل بمانیم.
پدر ژاک در‌‌ همان ایمیلی که چند روز پیش از ۲۱ ماه مه یعنی روز ربودنش زده می‌نویسد:
    «هم‌اکنون دارم از حلب می‌آیم. از شهری که در مرکز خاورزمین در کنار رودخانه‌ی افتخار به خواب رفته است. این شهر اکنون به زنی می‌ماند که وجودش را سرطان خورده است. همه مردم از حلب می‌گریزند، به خصوص مسیحیان بینوا. تازه فقط این مسیحیان نیستند بلکه همه مردم سوریه‌اند که دچار این کشتار‌ها شده‌اند. سرنوشت ما به ویژه در همین روز‌ها که پدر پائولو آموزگار و بنیانگذار گفت‌وگو در قرن بیست و یکم مفقود شده، به روشنی ثبت شده است. این روز‌ها که همه ما گفت‌وگو با هم را به عنوان دردی مشترک تجربه می‌کنیم. این دنیای بیدادگر که مسئول بخشی از قربانیان جنگ است، ما را به اندوه فرو برده است. دنیای دلار و یورو، دنیایی که مردم تنها خود، سعادت خود و امنیت خود را می‌بیند، درحالی که بقیه مردم جهان با گرسنگی و بیماری و جنگ دست و پنجه نرم می‌کنند. گویی تنها هدف آن دنیای اول جستن و یافتن سرزمین‌هایی است که بتوان در آنجا‌ها جنگ راه انداخت و به تجارت اسلحه و جنگنده رونق بخشید. آخر این حکومت‌هایی که هیچ اقدامی برای پایان دادن به این کشتار‌ها انجام نمی‌دهند، کار خود را چگونه توجیه می‌کنند؟ من برای ایمان خود نمی‌ترسم، برای این جهان می‌ترسم. پرسش این است: آیا ما حق حیات داریم؟ پاسخ آن معلوم است و همین جنگ پاسخی رسا به آن است. به هر ترتیب گفت‌وگوی حقیقی که امروز ما تجربه می‌کنیم، گفتگوی رحمت و شفقت است. پس شجاع باش عزیزم، من با تو هستم و ترا محکم در آغوش می‌فشارم. ژاک.»
دو ماه پس از ربوده شدن پدر ژاک «دولت اسلامی» در روز ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۵ شهرک قریتین را اشغال کرد. اکثر اهالی توانستند در آخرین لحظه از آنجا بگریزند اما ۲۰۰ مسیحی به چنگ «دولت اسلامی» افتادند. پیکارجویان یک ماه بعد یعنی در روز ۲۱ اوت صومعه مار الیان را با بولدوزر ویران کردند. تصویرهایی که «دولت اسلامی» در اینترنت پخش کرده نشان می‌دهند که از آن بنای ۱۷۰۰ ساله سنگ روی سنگ باقی نمانده است.
دو هفته پس از آن واقعه یعنی در روز ۳ سپتامبر تصویرهایی در یکی از صفحات اینترنتی «دولت اسلامی» منتشر شد که چند تن از مسیحیان قریتین را نشان می‌دهد که با سرهای از ته تراشیده، چشمان بی‌حالت و چهره‌های نحیف استخوانی در ردیف اول سالن یک مدرسه یا تالار مراسمی نشسته درحالی که همگی سراپا از حبس فرسوده‌اند.
در این عکس‌ها تصویر پدر ژاک را هم می‌بینیم که با سری از ته تراشیده در لباس عادی نشسته و درماندگی از چهره و حزن و تشنج شدید از نگاهش آشکار است. او دستش را جلوی دهان گرفته گویی نمی‌خواهد آنچه می‌بیند را بپذیرد. در آن عکس‌ها مرد چهارشانه ریشویی را می‌بینیم که بر سن تالار در لباس رزم نشسته و پیمانی را امضا می‌کند. پیمان با «اهل ذمه» که مسیحیان را زیر فرمان مسلمانان قرار می‌دهد. آن‌ها نه اجازه دارند کلیسا و صومعه‌ای بنا کنند و نه با خود صلیب و کتاب مقدسشان را حمل نمایند. کشیش‌هاشان مجاز به پوشیدن لباس روحانیان نیستند. مسلمانان اجازه شنیدن دعا‌ها و خواندن کتاب‌ها و ورود به کلیساهای ایشان را ندارند. مسیحیان حق حمل اسلحه را ندارند و باید بی‌چون و چرا از فرمان‌های «دولت اسلامی» اطاعت کنند. آن‌ها باید همواره تعظیم کنند، هر بی‌عدالتی را بدون هیچ شکوه‌ای تاب آورند و افزون بر این‌ها جزیه بدهند تا زنده بمانند.
خواندن مفاد این پیمان حال آدم را دگرگون می‌کند زیرا آفریدگان خداوند را به انسان‌های درجه یک و دو تقسیم می‌کند و هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که جز این‌ها انسان‌های درجه سه‌ای هم هستند که جانشان از این هم کمتر ارزش دارد. در این تصویر‌ها پدر ژاک همچنان که دستش را جلوی دهان گرفته، با چشمان آرام اما کاملا افسرده‌ای به ما نگاه می‌کند. او حساب کرده بود که شاید شهید شود اما اینکه جمعیت تحت سرپرستی او، کودکانی که او تعمید، همسرانی که او پیوند و پیرانی که او به آن‌ها وعده مسح آخر داده بود، اسیر شوند، باید او را به جنون کشیده باشد، حتی آن خدمتگذار توانا و شکیبای پروردگار را.
آخر تنها به خاطر او بود که این اسیران در قریتین مانده و مانند بسیاری از دیگر مسیحیان سوریه را ترک نکرده بودند. اکنون پدر ژاک می‌پندارد که تقصیر از اوست. اما من می‌دانم که خداوند در حق او طور دیگری داوری خواهد کرد.
آیا امیدی هست؟ آری امید هست. امید همیشه هست.
متن این سخنرانی را نوشته بودم که پنج روز پیش در روز سه‌شنبه این خبر به من رسید: پدر ژاک مراد آزاد شد!
اهالی قریتین در یک عملیات پنهانی و ناگهانی او را از سلول انفرادیش آزاد ساختند. آن‌ها به او لباس مبدل پوشاندند و او را به کمک بدویان از قلمرو «دولت اسلامی» خارج کردند. او هم‌اکنون به نزد خواهران و برادران جمعیت کلیسایی «مار موسی» بازگشته است. عده زیادی که همه مسلمان بودند، در این اقدام رهایی‌بخش دست داشتند و جان خود را به خاطر یک کشیش مسیحی به خطر انداختند. بدین ترتیب مهر و شفقت از مرزهای دینی، قومی و فرهنگی فرا‌تر می‌رود.
هر اندازه این خبر شادی‌آفرین و سرورانگیز باشد، باز نمی‌تواند از نگرانی شدید پدر ژاک بکاهد، زیرا اکنون زندگی آن ۲۰۰ اسیر مسیحی بیش از پیش در خطر است. افزون بر این هنوز از پدر پائولو آموزگار او و بنیان‌گذار جمعیت کلیساییش،‌‌ همان کسی که عاشق اسلام است، هیچ اثری مشهود نیست. اما تا آخرین دم امید هست.
برنده یک جایزه صلح نباید به جنگ فرا بخواند اما اجازه دارد به دعا فرا بخواند.
خانم‌ها و آقایان عزیز!
می‌خواهم از شما خواهش غریبی بکنم گرچه این خواهش در کلیسا آنقدر‌ها هم غریب نیست. می‌خواهم از شما خواهش کنم که پس از سخنرانی من کف نزنید بلکه به جای آن برای پدر پائولو و ۲۰۰ اسیر مسیحی روستای قریتین دعا کنید.
برای آن کودکانی که پدر ژاک تعمید، همسرانی که او پیوند و پیرانی که او به آن‌ها وعده آخرین مسح را داده است، دعا کنید.
اگر هم ایمان دینی ندارید، با آرزوی قلبی خود همراه آن اسیران باشید و همراه پدر ژاک که بی‌گمان در فکر و خیال است که چرا فقط او آزاد شده است.
مگر دعا‌ها چیزی غیر از آرزوهایی هستند که به حضور خداوند بیان می‌شوند. من باور دارم که آرزو‌ها با خداوند یا بدون او در جهان ما تأثیر می‌کنند.
بدون آرزو‌ها هیچ سنگی بر سنگی برجا نمی‌ماند.‌‌ همان سنگهایی که ما سبکسرانه در جنگ‌ها ویرانشان می‌کنیم.
پس خانم‌ها و آقایان عزیز! دعا کنید!
برای ژاک مراد دعا کنید، برای پائولو دالولیو و برای مسیحیان قریتین دعا کنید.
دعا کنید یا آرزو کنید که همه گروگان‌ها و مردم سوریه و عراق خلاصی یابند.
چه خوب اگر که برای این کار به پا خیزیم تا در مقابل تصویرهای خوف و وحشت تروریست‌ها، تصویری از برادری قرار دهیم.
سپاسگزارم.

زندگی ملای مخالف حکومت ایران

کتاب «ملای مخالف» اثر اولریش فون شورین باید بطور مستقل مورد ارزیابی قرار گیرد، اما حضورش در بازار با نزدیک شدن به زمان انتخابات اسفند ماه مجلس خبرگان که وظیفه‌اش انتخاب رهبر است همزمان شده است.با توجه به ۷۶ سال سن آیت‌الله خامنه‌ای و مشکل پروستات او، امکان منطقی وجود دارد که مجلس خبرگان طی هشت سال آینده جانشینی برای قدرتمندترین مقام در ایران انتخاب کند.

iran-emrooz.net | Sat, 24.10.2015, 11:12

مقاله‌ای از گرت اسمیت برای بخش ایران وبسایت روزنامه گاردین
صدای آمریکا / ۱۳۹۴/۰۸/۰۱
زندگینامه جذاب و جدید آیت‌الله حسینعلی منتظری، که در ۸۷ سالگی در سال ۱۳۸۸ درگذشت، عملگرایی دنیامحور جمهوری اسلامی را برجسته می‌کند. اگر تئوکراسی نظام حکومتی است که در آن خدا حاکم است، خواست او توسط عوامل انسانی‌اش تشخیص داده شده و به اجرا گذاشته می شود.
کتاب «ملای مخالف» اثر اولریش فون شورین باید بطور مستقل مورد ارزیابی قرار گیرد، اما حضورش در بازار با نزدیک شدن به زمان انتخابات اسفند ماه مجلس خبرگان که وظیفه‌اش انتخاب رهبر است همزمان شده است.با توجه به ۷۶ سال سن آیت‌الله خامنه‌ای و مشکل پروستات او، امکان منطقی وجود دارد که مجلس خبرگان طی هشت سال آینده جانشینی برای قدرتمندترین مقام در ایران انتخاب کند.
کتاب فون شورین پاسخی به این پرسش نمی‌دهد که چه کسی از مانورهای درون و حول و حوش مجلس خبرگان پیروز بیرون خواهد آمد، اما یاد آوری می‌کند که با توجه به تجربه قبلی باید در مورد پیش فرض‌های‌مان درباره سیاست در ایران انعطاف پذیر باشیم. نظریه ولایت فقیه آیت‌الله روح‌الله خمینی، از آغاز طرح آن در یک رشته سخنرانی‌ها در نجف در پیش از انقلاب، در کوران عمل، حتی پس از تبدیل شدن به سنگ بنای جمهوری اسلامی، دچار تحول شد.
منتظری در کانون این تحول قرار داشت؛ نخست به عنوان معمار اصلی قانون اساسی پس از انقلاب ۱۳۵۷، دوم در مقام جانشین خمینی، و سوم به عنوان چهره اپوزیسیون که به شکل گسترده ای رهبر معنوی اصلاح طلبان و حتی “جنبش سبز” محسوب می شد.
منتظری متولد ۱۳۰۱ از خانواده ای روستایی در نجف آباد در نزدیکی اصفهان، پس از درگذشت آیت الله حسین طباطبایی بروجردی از روحانیون بلندپایه شیعه که به جدایی دین از سیاست اعتقاد داشت، در سال ۱۳۴۰ وارد سیاست شد. با ظهور بعضی روحانیون به خصوص خمینی به عنوان مخالفان برجسته شاه، منتظری کم کم درگیر این مخالفت ها شد و ۱۲ سال را در تبعید و زندان گذراند. اما فون شورین می گوید با وجود حمایت منتظری از خمینی، او علاقه چندانی به سیاست نداشت.
«لهجه غلیظ اصفهانی او، رفتار ساده و ظاهر روستایی‌اش موضوع جوک‌های مردم شده بود. حتی بسیاری از متحدانش او را برای بازی‌های تاکتیکی سیاست مناسب نمی‌دیدند و مخالفانش او را به عنوان فردی خام و ساده لوح تحقیر می کردند. او با قامت کوتاه و صدای زیرش در واقع نه چهره‌ای کاریزماتیک بود و نه سخنوری خیلی متبحر.»
با این وجود، احترام فراوان خمینی برای منتظری باعث شد او پس از انقلاب ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را در دست بگیرد و نظریه ولایت فقیه که مورد انتقاد بیشتر روحانیون بلندمرتبه قرار داشت را تقدیس کند. فون شورین اشاره می کند که هر چند کتاب ولایت فقیه خمینی عملا نقشی در مباحثات بازی نکرد، اما پذیرشی عمومی در مجلس خبرگان وجود داشت که یک روحانی برجسته شیعه باید جمهوری جدید را رهبری کند. از این رو، نتیجه گرفته شد که رهبر باید هم مرجع تقلید و هم مورد تایید مجلسی از روحانیون ارشد منتخب مردم باشد؛ نه مورد تایید مقلدانی که تصمیم می گیرند کدام مرجع را دنبال کنند.
فون شورین در کتابش اشاره می کند که دست کم یکی از اعضای مجلس پرسشی مناسب را مطرح کرد:
“محمدجواد حجتی کرمانی اعتراض کرد که در اصل ۱۰۷ قانون اساسی در مورد نحوه انتخاب فقیه ابهام وجود دارد و ممکن است موجب سوءاستفاده قرار گیرد. او پرسید، چه رابطه ای بین مراجع تقلید که ممکن است جایگاه دینی بالاتر و مقلدان بیشتری از رهبر انتخابی داشته باشند وجود دارد؛ رهبری که ممکن است مخالف آن مراجع باشد. این پرسش که پس از مرگ خمینی اهمیتی محوری پیدا کرد از سوی علی مشکینی که گفت انشاءالله در آینده عنوان مرجع و رهبر یکی خواهد شد رد شد.”
خمینی نه تنها استفتائات را به منتظری ارجاع می داد، بلکه او را مسوول آموزش قضات جدید و نظارت بر سیستم جدید زندان ها کرد. سال ۱۳۶۲وقتی صحبت های جسته و گریخته درباره جانشینی خمینی که به ۸۰ سالگی رسیده بود شروع شد منتظری بهترین فرد به نظر می رسید. اگر چه منتظری به طور عمومی در جایگاه مرجعیت دیده نمی شد - که یکی از ملزومات رهبریت بود - ولی بعد از خمینی بلندپایه ترین روحانی حامی ولایت فقیه بود.
اما پس از این که منتظری در سال ۱۳۶۴ به عنوان جانشین خمینی تعیین شد و عکس او در کنار خمینی به چاپ رسید مشکلاتی پدید آمد. منتظری نگرانی خود را در مورد نحوه رفتار با زندانیان در سال ۱۳۶۰ به طور خصوصی با خمینی در میان گذاشته بود، اما مخالفت هایش پس از موج اعدام های سال ۱۳۶۷ در پایان جنگ با عراق جدی تر شده بود.
فون شورین منتظری را مردی دارای اصول ولی دو دل تصویر می کند، که به اسلام به عنوان نظامی اخلاقی و قضایی متعهد است. اما قضاوت منتظری در ارتباطش با مهدی هاشمی ضعیف است: منتظری ابتدا مهدی هاشمی - متهم به کشتن آیت الله محمدرضا شمس آبادی از حامیان شاه در سال ۱۳۵۵- را به ریاست دفتر خود منصوب کرد؛ بعدتر هم از مهدی هاشمی که در افشای طرح واردات اسلحه از آمریکا در جریان جنگ عراق در ماجرای موسوم به ایران کنترا نقش داشت، حمایت کرد.
فون شورین ریشه وفاداری منتظری به مهدی هاشمی را در تعهد اصولی‌اش به صدور انقلاب اسلامی به ویژه به لبنان می‌بیند، که در نقطه برخورد با عملگرایی اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای - که به منافع ملی ایران در چارچوبی عملگرایانه‌تر فکر می‌کردند - قرار گرفت. تاریک شدن ستاره اقبال منتظری به همان میزان ناشی از انتقاداتش از نحوه برخورد با زندانیان یا تغییر نظرش نسبت به ولی فقیه بود، که به خاطر ارتباطش با مهدی هاشمی. اما دیدگاه او درباره نقش و جایگاه رهبر یقینا تغییر کرده بود.
«سال ۱۳۶۴، اندکی پیش از انتخاب منتظری به عنوان قائم مقام رهبر، او یک رشته سخنرانی را درباره مبانی نظری و مفاهیم عملی ولایت فقیه ایراد کرد ... دوره‌ای موضع او دچار تردید یا تضاد بود و به نظر دو دل بود که مسائل را با نتایج منطقی‌اش ببیند ... اگر چه تئوری سیاسی او در چند نقطه تا حدی ناپخته به نظر می‌رسید، اما نیات‌اش روشن بود؛ افزایش کنترل مردم بر دولت. او در حرکتی افراطی از ایده‌های قبلی‌اش اصرار داشت که فقیه منصوب خداوند نیست بلکه منتخب مردم است و قدرتش باید به اطمینان یافتن از احترام به حقوق مردم محدود باشد.»
آنطور که فون شورین توضیح می دهد منتظری «جانشینی نامناسب» بود، اما تا بهار ۱۳۶۸ طول کشید که خمینی او را از جانشینی خود عزل کند و در مقطعی گروه کوچکی را فراخواند و ظاهرا خامنه ای را “شایسته” عنوان کرد؛ هر چند او یک روحانی میان مرتبه در میان آیت الله ها بود و جایگاهی به عنوان مرجع که در قانون اساسی به عنوان شرط لازم رهبری بر آن تاکید شده نداشت. پس از مرگ خمینی در خرداد ۱۳۶۸ مجلس خبرگان حسب وظیفه خامنه ای را انتخاب کرد.
یک تغییر در قانون اساسی شرط لازم مرجعیت برای رهبری را برداشت. در عوض، رهبر تنها لازم بود از صلاحیت لازم برای صدور فتوا برخوردار باشد، یعنی این که حتی نیاز نبود رهبر آیت الله باشد.
«برخلاف رییس جمهوری، فقیه در نظام تنها به طور غیرمستقیم با رای مردم مشروعیت می یابد و برخلاف مرجع تقلید او دارای اقتدار عالی مذهبی نیست. در نتیجه، نه تنها امکان داشت فتاوی مذهبی او از سوی دیگر مراجع رد شود بلکه رییس جمهوری می توانست از مشروعیت مردمی بیشتری از فقیه برخوردار شود. تفکیک کارکرد فقیه و مرجع به معنای جدایی دین از سیاست نبود اما برتری سیاست بر مذهب را پایه گذاری کرد. از این رو، دولت مشروعیت اش را از فقیه نمی گیرد اما فقیه برای مشروعیت اش به دولت وابسته است.»
هر چند مجلس خبرگان لقب آیت الله را به خامنه ای اعطا کرد، اما بسیاری از روحانیون هرگز آن را نپذیرفتند. حامیان منتظری زود صلاحیت مذهبی خامنه ای را به پرسش گرفتند.
با گسترش جنبش اصلاحات در سال ۱۳۶۹ و با هشدارهای عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری، حسن یوسفی اشکوری و اکبر گنجی، درباره جهت نادرستی که جمهوری اسلامی طی می کند، منتظری به بخشی از مباحثه درباره رابطه اسلام و دموکراسی بدل شد. منتظری در یک رشته سخنرانی استدلال کرد که قدرت فقیه باید محدودتر شده و مشارکت مردم افزایش یابد؛ جایگاه والای مذهبی او و طرح احتمال تغییر در نظام موجود، به حمایتش از جنبش اصلاحاتی منجر شد که انتخاب محمد خاتمی را به عنوان رییس جمهوری در سال ۱۳۷۶ به دنبال داشت.
اما آنطور که فون شورین توضیح می دهد، منتظری همان قدر نگران استقلال مذهب بود که نگران حقوق سیاسی، و صریح ترین چالش علیه قدرت را زمانی وارد کرد که حامیان خامنه ای طی سال های ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۳ بر احترام گذاشتن به رهبر به عنوان مرجع تاکید داشتند.
«از زمان انتخاب خامنه‌ای به عنوان ولی فقیه، مشروعیت نظام و اقتدار رهبر ضربه خورد. ولایت فقیه بر ایده‌ای بنا شده بود که دولت توسط صالح‌ترین حقوقدانان اداره می‌شود تا ماهیت اسلامی آن تضمین شود، اما به دلایل سیاسی، مجلس خبرگان در سال ۱۳۶۸، یک روحانی میان مرتبه ... را انتخاب کرد ... بر طبق نسخه اصلی ولایت فقیه، فقیه نخست قدرت ارشد مذهبی است و بعد از آن قدرت ارشد سیاسی: او تنها به این دلیل حاکم کشور می‌شود که از سوی با صلاحیت‌ترین حقوقدانان همتای خود به رسمیت شناخته می‌شود. این امر متضمن استقلال مذهب از حوزه سیاسی و همچنین تسلط مذهب بر سیاست است.»
خامنه‌ای از حمایت نزدیکان خود مانند آیت‌الله محمد یزدی و آیت‌الله احمد جنتی برخوردار شد، اما مخالفت ها نه تنها از سوی روحانیون سنتی مخالف ولایت فقیه بلکه از سوی بسیاری از روحانیون فعال در سیاست هم دیده شد. با توجه به جایگاه مذهبی منتظری، بسیاری او را رقیب خامنه ای می دانستند و یک حس عمومی منفی باعث شد خامنه ای اعلام کند که هرگز نمی خواسته است مرجع محسوب شود (اگر چه او گفت خوشحال است که از سوی شیعیان خارج از ایران دارای چنین جایگاهی دانسته شود).
این برای منتظری که سال ۱۳۷۶ رهبر را چنین خطاب کرد کافی نبود: «شما در شأن و حد مرجعیت نیستید.» این پیام به حصر خانگی منتظری منجر شد که تا بهمن ۱۳۸۱ ادامه داشت. در مراسم خاکسپاری منتظری در سال ۱۳۸۸ صدها هزار نفر شرکت کردند که بعضی هاشان روسری‌های سبز به سر داشتند؛ فون شورین می نویسد نماز میت بر پیکر منتظری توسط «دوست دیرینش، آیت‌الله موسی شبیری زنجانی، ساکت ترین و گوشه گیرترین روحانی» اقامه شد.
حساسیت رهبری در مورد منتظری - حتی در زمان مرگ - حاکی از اهمیت جایگاه مذهبی در سیاست ایران است. اهمیت این امر در انتخاب جانشین خامنه ای دیده خواهد شد.


پرستاران بیمارستان “ایران‌مهر” از وضعیت وخیم نرگس محمدی می‌گویند


Narges-Mohamadi-615x412
تقاطع: گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی)، اکرم نقابی (مادر سعید زینالی، دانشجویی که ۱۶ سال قبل، بازداشت شد و از آن زمان مفقود است) و تعدادی از فعالان مدنی و حقوق بشر روز شنبه (۲ آبان-۲۴ اکتبر) موفق شدند برای لحظاتی نرگس محمدی را در بیرون اتاق وی در بیمارستان “ایران‌مهر” تهران ببینند.
خانم محمدی که در حال سپری کردن شش سال حبس خود در بند زنان زندان اوین تهران است، پس از چندین بار تشنج و از حال رفتن به دلیل بیماری آمبولی ریه و فلج عضلانی، از روز ۱۹ مهر، تحت‌الحفظ در بیمارستان بستری شده است.
یک منبع “آگاه” در گفتگو با “تقاطع”، وضعیت نرگس محمدی را به شدت وخیم توصیف کرده و به نقل از یکی از پرستاران بیمارستان ایران‌مهر گفته که حتی خطر مرگ وی را تهدید می‌کند.
این منبع در عین حال تاکید کرده که خانم محمدی به ویژه از دیدن گوهر عشقی و اکرم نقابی بسیار خوشحال شد و در آغوش آن‌ها به ابراز احساسات پرداخت.
به گفته‌ی وی، در جریان این دیدار، ماموران، تلفن همراه و کارت ملی هوشنگ نعمتی از حاضران در ملاقات را به دلیل عکس گرفتن از نرگس محمدی ضبط کرده و از وی خواسته‌اند تا روز یکشنبه (۳ آبان) به دادسرای امنیت در منطقه‌ی سعادت‌آباد تهران مراجعه کند.
خانم محمدی که در سال‌های گذشته چندین بار بازداشت و زندانی شده، آخرین بار پس از ماه‌ها بازجویی، صبح روز ۱۵ اردیبهشت با هجوم ماموران امنیتی و قضایی به منزلش بازداشت شد. این بازداشت به بهانه‌ی اجرای ادامه‌ی حکم زندان او که از سال ۱۳۹۱ متوقف شده بود، صورت گرفت. این فعال شناخته‌شده‌ی حقوق بشر، پیش‌تر در دو نوبت در فاصله‌ی ۲۱ خرداد تا ۱۰ تیرماه ۱۳۸۹، و ۳ اردیبهشت‌ تا ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ در زندان اوین تهران و زندان زنجان، مجموعا حدود ۴ ماه را در بازداشت سپری کرده بود که هر دو بار به دلیل وخامت حال ناشی از بیماری با قرار وثیقه، آزاد و به بیمارستان منتقل شده بود.
نرگس محمدی دارای دو فرزند خردسال دوقلو است که بعد از بازداشت اخیر او، ایران را ترک کرده و به پدرشان در فرانسه ملحق شده‌اند. خانم محمدی از آن زمان، اجازه‌ی گفتگوی تلفنی با فرزندانش را نیز پیدا نکرده است.

امیر پوردستان: اسرائیل شاید زودتر از ۲۵ سال از بین برود


pic-29101-1445150247

فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران با اشاره به استفاده آمریکا از گروهک‌های تروریستی و تکفیری گفت: اسرائیل شاید زودتر از ۲۵ سال نابود شود.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، امیر سرتیپ “احمدرضا پوردستان” روز یکشنبه در برنامه من طهران شبکه خبری العالم، در پاسخ به این سؤال که آیا تهدید عمده و جدی وجود دارد، گفت: نزدیک ترین تهدیدی که در کنار جمهوری اسلامی ایران است، گروهک های تروریستی و تکفیری است.
وی افزود: راهبرد آمریکا استفاده از این گروهک‌های تروریستی و تکفیری است، چون آمریکایی ها جنگ سخت را تجربه کرده اند یعنی حضورشان در منطقه پس از حادثه ۱۹۹۱ حضور سختی بود. یعنی بنا بود که به ایران حمله کنند ولی ۱۳ سال ۱۴ سال متوقف شدند و دیدیدند که نمی توانند موفق بشوند لذا راهبرد خود را عوض کردند چون در جنگ سخت شکست خورده بودند.
پوردستان تأکید کرد: آمریکایی‌ها در جنگ نیمه سخت یعنی جنگ اقتصادی هم شکست خورده اند . آمریکا‌یی ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحریم ها را وضع کردند و پس از روی کارآمدن اوباما که حلقه تحریم ها را تنگ تر کرد و این تحریم ها فلج کننده نام گرفت ، احساس کردند که ما دستان خود را به نشانه تسلیم بالا خواهیم برد ولی ملت ما شکوفا شد و توانست خود را پیدا کند.
آمریکا از گروهک‌های تروریستی استفاده می‌کند
پوردستان گفت: راهبرد امروز آمریکایی ها بهره گیری از گروهک های تروریستی و تکفیری است و از این گروهک ها هم استفاده سخت می کند و هم استفاده نرم یعنی می خواهد که چهره اسلام را تخریب کند . نزدیک ترین تهدید برای ما این گروهک های تروریستی و تکفیری است.
هیچگاه شروع کننده جنگ نخواهیم بود
پوردستان تأکید کرد: ولی این به معنای آن نیست که ما تهدیدهای آمریکا را فراموش کرده ایم بلکه ما همیشه مراقب هستیم و تحرکات را رصد می‌کنیم ولی هیچگاه شروع کننده جنگ نخواهیم بود ولی اگر طرف مقابل تهدید کند و تهدیدش را عملی کند ، هم طرف مقابل و هم منافعش را در منطقه و جهان هدف قرار خواهیم داد.
اسرائیل شاید زودتر از ۲۵ سال بین برود
پوردستان درباره تهدیدهای اسرائیل گفت: اسرائیل هم اگر حرکتی بکند ، با موشک های دوربُرد نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران واکنش نشان خواهیم داد و شاید زودتر از آن ۲۵ سالی که رهبر معظم انقلاب فرمودند ، موجودیت خارجی اسرائیل ازبین برود و ما علاقمند هستیم که اسرائیل حرکتی بکند تا ما هر چه زودتر فرمایش مقام معظم رهبری را جامه عمل بپوشانیم.
لحن مسؤولان آمریکایی تغییری نکرده است
پوردستان درباره مرحله پس از توافق اتمی و ویژگی تهدیدها و چالش های این دوره گفت: جمهوری اسلامی ایران در خصوص توافق هسته ای حسن نیت خود را نشان داد با توجه به تدبیر فرماندهی معظم کل قوا که فرمودند این کار انجام شود و هدایت ها و کنترل‌هایی که معظم له داشتند سبب شد توافق امضا شود، اما پس از امضای توافق شاهدیم لحن و ادبیات مسؤولین آمریکایی متاسفانه تغییری پیدا نکرده و در سخنرانی‌ها و تریبون هایشان مرتبا جمهوری اسلامی ایران را تهدید می کنند.
پوردستان تأکید کرد: به نظر من این مسیرکه آمریکایی‌ها انتخاب کردند مسیر خوبی نیست، و سوء ظن هایی را که ما از سال‌های گذشته به ویژه ۱۳۳۲ نسبت به آمریکایی‌ها داریم بیشتر تشدید می کند.
پوردستان ادامه داد: آنان اگر به دنبال فضای جدیدتری هستند، باید ادبیات و همچنین رفتارشان را عوض کنند، ما شاهدیم پس از توافق مانند گذشته همان حرف‌ها را می‌زنند و این سبب می‌شود ارتباط‌ها نه تنها نزدیک نشود بلکه افتراق بیشتری پیدا کند.
پوردستان اظهار داشت: در صحنه میدانی نیز مانند سابق شاهد شیطنت های آمریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه در سوریه و عراق هستیم.
قدرت نمایی نیروی زمینی، داعش را در سعدیه متوقف کرد
پوردستان در پاسخ به سؤالی درباره چالش حضور داعش در مرزهای غربی، گفت: سال گذشته عناصر داعش در مدت زمان کوتاهی از استان الانبار خود را به استان دیالی رساندند؛ یعنی نزدیک نفت شهر،  سومار و قصر شیرین … آنان سعدیه و جلولاء (در استان دیالی) را تصرف کردند و قدم بعدی آنان خانقین و ۱۲ کیلومتری مرزهای جمهوری اسلامی ایران بود.
وی افزود: در همین راستا نیروی زمینی بسیار سریع وارد شد و نیروهای پوشش در مرزها را تقویت کرد. ما در آن زمان اعلام کردیم که یک خط قرمز ۴۰ کیلومتری آن سوی مرزها کشیدیم و اگر نیرویی بخواهد از آن عبور کند با تهدیدات و ضربه قاطع ما روبرو خواهد شد.
پوردستان خاطرنشان کرد: این قدرت نمایی که نیروی زمینی از خود نشان داد، سبب شد که داعش نتواند از سعدیه حرکتی به جلو داشته باشد، ضمن اینکه این حرکت همزمان شد با بسیج در داخل ملت عراق توسط علمای اهل سنت و همچنین شیعه داده شد، و مردم وارد شدند، داعشی ها عقب رانده شدند.
داعش از مرز ۴۰ کیلومتری عبور کند پاسخ می‌گیرد
پوردستان ادامه داد: این زمان سپری شد، اما هنوز ما رد پای داعش را در استان دیالی می دانیم و می بینیم، هنوز عناصری هوادار داعش هستند و از داعش حقوق می گیرند، ماه گذشته شاهد بودیم ارتش عراق با کمک حشد الشعبی و اکراد عملیاتی را آغاز کردند و ضربه قاطع و سنگینی را به وابستگان داعش در استان دیالی وارد کردند، اما هنوز با توجه به اشراف اطلاعاتی که داریم آنان را دنبال می‌کنیم و به صورت متفرق در استان دیالی حضور دارند؛ ضمن آنکه بخش هایی از داعش نیز در افغانستان و شمال آن شناسایی کردیم.
پوردستان خاطرنشان کرد: ما از طریق عناصر اطلاعاتی و از طریق سیستم ها و تجهیزات اطلاعاتی اشراف اطلاعاتی کامل داریم، به همین دلیل هر موقع داعش بخواهد از مرز ۴۰ کیلومتری عبور کند قطعا پاسخ کوبنده را به آنان خواهیم داد.
نیروهای مسلح از اتحاد، انسجام و همدلی خاصی برخوردارند
فرمانده نیروی زمینی ارتش با بیان این که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از اتحاد، انسجام و همدلی خاصی برخوردارند، خاطر نشان کرد: امروز، مانند سال های دفاع مقدس، ارتش، سپاه، بسیج و نیروی انتظامی، در کنار یکدیگر انجام وظیفه می کنند و خونشان با یکدیگر ممزوج است.
وی دربارۀ علتِ اصلی وحدت رویۀ همه نیروهای مسلح در ایران نیز تصریح کرد: رهبریِ واحدِ نیروهای مسلح در ایران، سبب وحدت رویه در میان آن ها شده است. یکی از نقاط قوت جمهوری اسلامی ایران که سبب این همه خیرات و برکات شده است؛ رهبری هوشمند، خردمند و دشمن شناس است که در مقاطع بسیار حساس، ترفندی های دشمن را برای مردم رو می کند و مردم را متناسب با تهدیدهای دشمن، آرایش می دهد و سامان دهی و تجهیز می کند.
امیر سرتیپ پوردستان افزود: بحمد الله، این وحدت و انسجام و رهبری هوشمند و ملت ولایمتدار سبب شده است که نظام جمهوری اسلامی ایران از استحکام بسیار خوبی برخوردار باشد و در جایگاهی قرار بگیرد که اگر ملت های مسلمان به کمکی نیاز داشته باشند و درخواستی بکنند؛ جمهوری اسلامی بتواند به آنان کمک و امدادرسانی کند.
جهت ارتقای توان دفاعی از هر امکانی در دنیا استفاده می‌کنیم
فرماندۀ نیروی زمینیِ ارتش دربارۀ راهبردِ رونمایی از دستاوردهای دفاعی جمهوری اسلامی اظهار داشت: دستاوردهایی که توسط نیروهای مسلح رونمایی می شود و به یگان ها تحویل داده می شود، متناسب با تهدیدات است. مقام معظم رهبری راهبردی را به ما امر فرموده اند، مبنی بر این که “به جنگ هایی که در اطرافتان اتفاق می افتد، به دیدۀ یک رزمایش بنگرید و از آن بهره بگیرید.” جنگ اول و دوم خلیج فارس، جنگ افغانستان و حضور گروه های تروریستی طالبان، القاعده، داعش و النصره همه تجربه هایی بودند که ما با تحلیلِ فضای آن ها، ظرفیت دفاعی متناسب را در خودمان ایجاد کنیم. ما هم به لحاظ نرم افزاری کار کردیم و آیین نامه هایی مناسب در این مجال تدوین کردیم و هم به لحاظ سخت افزاری، تجهیزاتی را آماده کردیم و بخشی از آن را هم در حضور شما (رسانه ها) به یگان تحویل داده شد.
به عنوان مثال، توپخانه هایی که ما امروز آماده کردیم، متناسب با این فضا در نظر گرفته شده اند و تحرک یگان را بالا می برند؛ برخی دیگر از سلاح ها، کمپوزیتی و یک بار مصرف هستند، شماری دیگر سلاح های تک تیرانداز هستند و همچنین موشک های ضد زره همه برای بالا بردن آمادگی جهت جنگ با گروه های تروریستی و تکفیری و نیابتی در نظر گرفته شده اند.
وی افزود: این ظرفیت، بحمد الله هم به لحاظ نیروی انسانی و هم به لحاظ تجهیزات فنی در کشور هم وجود داشته و هم ارتقا یافته و فاصلۀ ایده تا محصول، بسیار کوتاه شده است.
امیر سرتیپ پوردستان در پاسخ به این که با برچیدن شدنِ تحریم ها بعد از توافق، آیا ایران برای وارد کردن سلاح از کشورهای دوست نظیر روسیه، برنامه ای دارد؛ گفت: نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران برای ارتقای توان دفاعی خود، از همه ظرفیت‌ها استفاده می‌کنند. یعنی ما برای این که ظرفیت و توان دفاعی خود را بالا ببریم، از هر امکانی که در دنیا وجود داشته باشد استفاده خواهیم کرد.
دکترین نیروهای مسلح، دفاعی و مبتنی بر بازدارندگی است
وی در عین حال افزود: البته این ارتقای توان دفاعی برای تهاجم نیست، زیرا دکترین نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، دفاعی و مبتنی بر بازدارندگی است. ما اصلا قصد تعدی و تجاوز به کشورهای دیگر را نداریم و اگر خودمان را آماده می کنیم، فقط به منظور حفظ آمادگی برای بازدارندگی است تا کشورهای دیگر طع نکنند که به خاک کشور ما حمله کنند. تجاوز به خاک عراق و سوریه به خاطر ضعفی صورت می گیرد که این کشورها در نیروهای مسلح خود دارند.
امیر سرتیپ پوردستان تصریح کرد: جمهوری اسلامی ایران، جز سلاح های هسته ای و شیمیایی که به تدبیر مقام معظم رهبری در راهبرد دفاعی ایران جایی ندارد، از هر سلاح دیگر برای بالابردن آمادگی دفاعی استفاده خواهیم کرد.
توافق هسته ای ارتباط خاصی با حرکت‌های آموزشی و نظامی ما ندارد
پوردستان ادامه داد: توافق هسته ای ارتباط خاصی با حرکت های آموزشی و نظامی ما ندارد و ما رزمایشی را در شرق کشور برگزار خواهیم کرد و رزمایش های تخصصی را نیز از جمله رزمایش مهندسی و جنگ الکترونیک پیش بینی کرده ایم و تلاش می کنیم که براساس دکترین دفاعی و بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران قابلیت های خود را بالا ببریم ما همیشه تلاش می کنیم که سلاح هایمان همیشه روغنکاری شده و آماده باشد و مهمات مان دم دست باشد تا خیال خام تعدی و تجاوز را از غیر بگیریم .
پوردستان در پاسخ به سؤالی درباره بحران و نا امنی درکشورهای همسایه گفت: تهدید داعش مانند یک توفان است که ناگهان می آید و منطقه رابه هم می زند ولی عمرش کوتاه است و همیشه نمی تواند باقی بماند و فتنه هم همینگونه است، و پس از غبار آلود کردن محیط می رود.
داعش ضعیف شده است
پوردستان افزود: ما اگر داعش را در مقایسه با گذشته بررسی کنیم ، می فهمیم که این گروه تروریستی در حال تحلیل رفتن است و کشورهایی که این گروه تکفیری را برای نیل به اهداف خود تشکیل دادند ، می بینند که به اهداف خود دست نیافته اند به نحوی که همچون قبل از این گروه تروریستی و تکفیری حمایت و پشتیبانی نمی کنند و ما در آینده شاهد اضمحلال داعش هم در عراق و هم در سوریه خواهیم بود.
حمله به یمن یک اشتباه فاحش بود
پوردستان افزود: من بار دیگر به عربستان توصیه می کنم که از حمله به یمن دست بردارند و خود آل سعود می داند که حمله به یمن یک اشتباه فاحش بود و اشتباه بزرگتر عربستانی ها ورود به یمن بود زیرا نیروهای خود را در برابر گلوله ها و موشک های سربازان یمنی قرار داده اند، سربازانی که بسیار زبده، آماده و جنگ دیده هستند و یقینا عربستان در یمن متحمل تلفات و ضایعات بیشتری خواهد شد و مانند فرد گرفتار در باتلاق است که هر چقدر بیشتر دست و پا بزند، بیشتر در باتلاق فروخواهد رفت و من باز از عربستان می خواهم که بگذارد دیپلمات ها در یمن و سازمان ملل متحد پیشقدم بشوند، و بحران یمن پشت میز مذاکره به جای میدان جنگ و خون و خونریزی حل و فصل شود .
هیچگونه تجهیزات و تسلیحات به یمن نداده‌ایم
پوردستان درباره ادعای مقامات سعودی مبنی بر اینکه ایران به یمنی ها سلاح می دهد گفت: ما هیچگونه کمک تجهیزات و تسلیحاتی به مردم و ارتش یمن نداده ایم، و افردای که این تهمت ها را می زنند ، به خوبی می دانند که ایران چنین کاری را نکرده است.
وی ادامه داد: ما از اینکه ملت مسلمان و آزاد یمن اینگونه مورد تاخت و تاز دیگران قرار گرفته است ، ناراحت هستیم. بمباران های وحشیانه باعث کشته و قربانی شدن مردم عمدتاً زنان و کودکان بی دفاع شده است . ملت ایران از وضعیتی که در یمن ایجاد شده است، ناراحت است و من مطمئن هستم که ملت عربستان نیز از وضعیت یمن ناراحت است.
عربستان از خون ریزی و نسل کشی در یمن دست بردارد
پوردستان گفت: توصیه من به عربستان این است که هر چه زودتر این غائله را به پایان ببرد و پشت میز مذاکره مشکلاتش با یمن را حل کند، و دست از این خونریزی و نسل کشی در یمن بردارد . ملت مسلمان و آزاد ایران از وضعیت یمن بسیار ناراحت است ولی این به معنای کمک تجهیزاتی و تسلیحاتی به یمنی ها نیست .
پوردستان درباره توانمندی‌های نیروی زمینی در زمینه پهپاد، اظهار داشت: پهپادها دست بلند نیروی زمینی هستند که نیروی زمینی می تواند با بهپادها دور دست ها را رصد کند. این پهپادها هم در حوزه شناسائی و هم در حوزه رزم به کار گرفته می شوند. ما با دوربین های دقیقی ای که در پهپادها تعبیه کرده ایم و با توجه به بُردهای مناسبی که مدنظر ما است، می توانیم بدون حضور فیزیکی دوردست ها را رصد کنیم و آخرین اخبار و اطلاعات منطقه و نیروها را به دست بیاوریم.
وی افزود: ما از پهپادها به عنوان سلاح نیز استفاده می کنیم چون مجهز به موشک هستند و مهمات نیز حمل می کنند و پهپاد می تواند هدف هوایی را شناسایی کند و به عنوان یک بمب حرکت کننده هدف هوایی را مورد اصابت قرار بدهد یا اینکه یک هدفی را روی زمین شناسایی و به عنوان بمب انتحاری هدف را منهدم کند. تلاش ما این است که بُرد ، دقت دوربین ها و قدرت حمل مهمات پهپهادها را بیشتر کنیم که این کارها با کمک صنعت دفاعی ر حال انجام شدن است و قدم های خوبی در این رابطه برداشته شده است .

سعید لیلاز (اقتصاددان): قدرت خرید ایرانیان ۷۰درصد کاهش یافته


saeed-lailaz
سعید لیلاز (عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران) می‌گوید: «در این شرایط دو اتفاق روی داد. اول آنکه همزمان با شدت گرفتن تورم، قدرت خرید ۶۰ تا ۷۰ درصد مردم به شدت کاهش یافت که من در سال ۹۲ به این موضوع اشاره کردم. لذا ماهیت این بحران فروپاشی قدرت خرید اغلب مردم است.»
به گزارش نظر به نقل از فرارو، این کارشناس مسائل اقتصادی اظهار کرد: «فارغ از خودرو، سیمان، فولاد و مسکن مهم ترین و نگران کننده ترین کالایی که مصرف آن به دلیل کاهش قدرت خرید مردم کاهش یافته است، لبنیات است. همچنین ما گزارش های بسیاری از کاهش شدید تقاضا برای دارو در کشور داریم که این موضوع صرفا مربوط به فروپاشی قدرت خرید بین ۶۰ تا ۷۰ درصد مردم ایران است.»
لیلاز گفت: «از سوی دیگر اگرچه دولت از نیمه سال ۹۲ شروع به برخی اصلاحات کرد و دو سال پیاپی حداقل دستمزد کارگران را بیش از نرخ تورم افزایش داد؛ اما از نیمه سال ۹۳ اتفاق دوم روی داد و آن کاهش شدید قیمت جهانی نفت خام بود.»
عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران تصریح کرد: «کاهش شدید قیمت نفت خام ظرف ۱۲ ماه گذشته معادل ۲.۵ برابر کل بودجه عمرانی سال ۹۴ از امکانات مالی دولت کم کرده است. این در حالی است که همچنان پرداخت یارانه نقدی که به طور مستقیم بنیه اقتصادی، مالی و تولیدی کشور را هدف قرار داده است و از آن تغذیه می کند ادامه دارد که چون مصرف آن کور و غیرهدفمند است نمی تواند مسائل مربوط به رکود را حل کند.»
این اقتصاددان افزود: «بنابراین اینها مجموع تحولاتی است که باعث شده اقتصاد ایران به وضعیت فعلی دچار شود. اما ما امیدوار هستیم ظرف ۵ تا ۷ ماه آینده عناصر ریشه ای و بنیادین رونق به اقتصاد ایران بازگردد و در این بین دولت تنها می تواند با ارائه بسته خروج از رکود به عنوان یک استارتر عمل کند.»
وی ادامه داد: «هر گونه حمایت نقدی از تولیدکننده در شرایطی که فضای عمومی کسب و کار مساعد نیست، باعث فرار سرمایه از بخش تولید به بخش تجارت یا خارج از کشور توسط همان تولیدکنندگان می شود.»

عکس؛ زنجیرزنی مختلط در روز عاشورا (تهران)

فرونشست در تهران ۹۰ برابر شرایط بحرانی


مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت‌های مردمی سازمان محیط‌زیست با بیان اینکه میزان فرونشست در تهران ۳۶ سانتیمتر و تقریباً ۹۰ برابر شرایط بحرانی است، گفت: در دشت‌های کشور فروچاله هایی با عمق ۱۵ مترثبت شده است.
محمددرویش در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: بر اساس مطالعات دفتر مخاطرات سازمان زمین‌شناسی، میزان فرونشست در جنوب تهران معادل ۳۶ سانتیمتر است که این میزان ۹۰ برابر شرایط بحرانی که چهار میلیمتر در سال عنوان شده، است.
به گفته وی، از حدود ۱۰ سال پیش بر اساس گزارشات موسسه تحقیقات سازمان جنگل‌ها و مراتع در غرب تهران از فاصله دریاچه استادیوم آزادی تا وردآورد بین ۷ تا ۱۷ متر سطح آب زیرزمینی افت کرده است.
مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت‌های مردمی سازمان محیط‌ زیست اظهار داشت: بر همین اساس دو حلقه از چاه‌های باغ گیاه‌شناسی ملی ایران خشک شده‌اند.
درویش تصریح کرد: در حال حاضر میزان ساخت و سازها و بارگذاری در تهران آنقدر زیاد است که سطح آب زیرزمینی به شدت افت کرده و اگرچه هنوز شبکه فاضلاب در این شهر راه نیفتاده، اما افت شدید سطح آب زیرزمینی در تهران مشهود است.
وی تاکید کرد: البته راه‌اندازی شبکه فاضلاب در تشدید افت سطح آب زیرزمینی در تهران نقش خواهد داشت و نگرانی‌هایی از این بابت وجود دارد.
مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت‌های مردمی سازمان محیط‌زیست یادآور شد: همچنین بر اساس مشاهدات شخصی و پیمایش‌های تحقیقاتی که در جای جای ایران داشته‌ام، در منطقه پریشان فارس، آبی‌بیگلو در اردبیل، خان‌میرزا در چهارمحال و بختیاری، میبد در اردکان، دشت قهاوند در همدان و پایین‌دست تالاب شور و شیرین در میناب فرونشست‌های کاملاً مشهودی را ثبت کرده‌ام.
درویش افزود: در برخی از این شکاف‌ها و فروچاله ها مانند فروچاله های میناب آنقدر عمق فرونشست زیاد است که شترها و گاوهای محلی در آنها ناپدید می‌شوند.
به گفته وی، در حال حاضر شغل جدیدی در میناب باب شده است که افراد بیکار شترها، گاوها و دیگر دام‌هایی که در فروچاله ها ناپدید شده‌اند را یافته، ذبح شرعی می‌کنند و گوشت آن را به فروش می‌رسانند.
مدیرکل دفتر آموزش و مشارکت‌های مردمی سازمان محیط‌زیست یادآور شد: همچنین در دشت کبودرآهنگ بر اساس آمار سازمان زمین‌شناسی، فروچاله هایی با عمق بیش از ۱۵ متر ثبت شده است. همچنین در میناب عمق فروچاله ها غالباً بین سه تا چهار متر است.
درویش افزود: بنابراین جای تعجب است که برخی مسئولان حداکثر میزان فرونشست در کشور را ۳۵ سانتیمتر عنوان می‌کنند و چنین نمونه‌های آشکار و ثبت شده‌ای را نادیده می‌گیرند.

به گزارش مهر، پیش از این مدیرکل دفتر آب و خاک سازمان محیط زیست حداکثر میزان فرونشست در دشت های کشور را ۳۵ سانتیمتر عنوان و فرونشست ۳۶ سانتیمتری در تهران را بر اساس تحقیقات این سازمان رد کرد بود.

تکرار فاجعه خمینی شهراینبار در قزوین

تجاوز گروهی به دختران در جنگل‌های شمال قزوین
روزنامه فرهیختگان نوشت: 10 نفر که سه نفرشان هم مسلح بوده‌اند بار دیگر جنایت خمینی‌شهر اصفهان را در قزوین و در مورد دختران جوان در یک جنگل تکرار کردند.
متهمان این پرونده به گروه‌هایی که برای تفریح به مناطق باراجین و جاده زرشک در شمال قزوین رفته بودند، حمله و به دخترهای این گروه تجاوز کرده بودند. اگرچه تا امروز خبر این جنایت به هیچ‌عنوان رسانه‌ای نشده و از سوی مسئولان قزوین مسکوت مانده بود، گفته می‌شود به احتمال زیاد برای متهمان این پرونده که یک ماه پیش دستگیر شده‌اند، کیفرخواست اعدام صادر شده است

نفوذ دشمن به کابوس حضرت آقا تبدیل شده است


رسانه های حکومتی: حجت‌الاسلام "علی سعیدی" نماینده ولی‌فقیه در سپاه پاسداران در مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین در جمع دانشجویان مجتمع دانشگاهی امیرالمؤمنین با بیان اینکه امروز صحنه تقابل همه اسلام و همه کفر به وسعت جغرافیای عالم است، گفت: یک طرف انقلاب اسلامی و رهبر مقتدر آن و طرف دیگر جبهه کفر و آمریکا قرار دارد.
نماینده ولی‌فقیه در سپاه پاسداران در ادامه با بیان اینکه حضرت آقا ظرف مدت 6 ماه 70 بار از واژه نفوذ استفاده کردند، افزود: نفوذ آمریکا چند جنبه دارد؛ اول جنبه اقتصادی، دوم نفوذ سیاسی و سوم نفوذ فرهنگی است که با اهمیت‌ترین اقدام دشمن علیه جمهوری اسلامی است.

سعیدی اظهار داشت: از دید مقام معظم رهبری، نفوذ فرهنگی آمریکا در ایران قابل تحمل نیست و دولت و آحاد ملت باید با کار فرهنگی خودجوش جلوی نفوذ فرهنگی دشمن را بگیرند.

بازاری معروف تهران به صف دشمنان پیوست!


اسدالله عسگراولادي كه چند وقت پيش با گفتن اين جمله جنجالي كه ممكن است در ايران قحطي شود نگاه‌ها را به خود جلب كرده بود، در یک گفت‌وگو حرف‌هاي تازه‌اي زده است كه كمتر كسي مي‌تواند اين حرف‌ها را فاش بگويد.
او در گفت‌وگو با يك نشريه تخصصي ضمن دفاع تمام قد از سرمايه‌ گذاران رژيم گذشته كه اموال آنها مصادره شده است، گفت: «كشور نياز به سرمايه‌ گذار دارد، چون در كشور ۷۰ درصد جامعه نمي‌توانند زندگي‌شان را تامين كنند...كشور بايد تصميم خود را بگيرد، اينكه مي‌خواهد دور خودش بچرخد و فقر را بيشتر كند يا مي‌خواهد با دنيا آشتي كند.»
عسگراولادي درگفت‌وگويش با نشريه "پيام صنعتگر" دفاع جانانه‌اي از سرمايه‌ گذاران رژيم گذشته مثل حاج برخوردار، ايرواني و مقدم كرد كه در ادامه مي‌خوانيد.
وی گفت: دوطيف سرمايه‌دار و سرمايه‌گذار با هم فرق دارند و بايد اين دو طيف را جداگانه از هم دانست. سرمایه گذارانی امثال ايرواني‌ها قابل دفاع هستند و جامعه از اينكه اين فرد در سال‌هاي پس از انقلاب مورد غضب قرار گرفت و طرد شد، پشيمان است. يا آنكه حاج برخوردار كه از فعالان اقتصادي و سرمايه‌گذاران سالم آن دوران بود، عملكردش قابل دفاع است. او ۵۳ كارخانه و واحد صنعتي و توليدي داشت. من با هاشم برخوردار برادر كوچك حاج محمدتقي در سال‌هاي دور همسايه بودم. خانواده بزرگي بودند به ياد دارم كه حاج محمدتقي برخوردار، يك تكه نان و پنير پر شال كمر خود مي‌بست و از منزلش كه در آن زمان در منطقه زعفرانيه بود راه مي‌افتاد و تا حوالي ونك كه محل كسب و كارش بود پياده مي‌رفت و همانجا نيز صبحانه مختصري كه به همراه داشت مي‌خورد. اين مرد، در زمان خود ۵۳ كارخانه را احداث كرده بود كه در سال‌هاي اوليه انقلاب، دولت بخش عمده‌اي از آن را تصاحب كرد در حالي كه امروز دولتمردان ما از اين‌گونه اتفاقات به نيكي ياد نمي‌كنند و اظهار پشيماني نيز مي‌كنند.
به ياد دارم كه در سال‌هاي جواني، نزد حاج ميرزا عبدالله مقدم كه كارخانه‌داري قابل دفاع بود، براي كار مي‌رفتم. ايشان كارخانه‌اي در نظرآباد راه‌اندازي كرده بود كه آقاي علينقي خاموشي كارمند وي بود و ماهيانه ۵۰ هزار تومان حقوق از ايشان مي‌گرفت آن زمان من ۱۷ يا ۱۸ سال بيشتر نداشتم و براي انجام برخي كارها به دفتر حاج‌آقا مقدم مي‌رفتم و نزديك به يك تا دو ساعت فقط در دفتر ايشان مي‌نشستم و تلفن‌هاي ايشان را گوش مي‌دادم، چون مي‌ خواستم كسب و كار را از اين مرد فرابگيرم. اينگونه افراد براي ما در زمره سرمايه‌گذار سالم، قابل دفاع هستند.
جامعه ما به سرمايه‌گذار نياز دارد. به سرمايه‌دار نيازي ندارد. سرمايه‌دار كساني هستند كه ميلياردها تومان اوراق قرضه و زمين خريداري مي‌كنند و در جهت منافع شخصي خود به كار مي‌گيرند اين سرمايه‌داري است. مملكت ما به سرمايه‌دار نيازي ندارد چون جو جامعه اجازه نمي‌دهد و مردم به شدت از اين وضعيت پريشان هستند.

سرمايه‌گذاري اشتغال ايجاد مي‌كند، يعني واحد توليدي و كارخانه راه‌اندازي مي‌كند. اين سرمايه‌گذاري است. جامعه چرا محمد رحيم ايرواني را دوست دارد، براي آنكه او كارخانه كفش ملي را راه‌اندازي كرد و نزديك به ۱۰ هزار نفر را براي كار به خدمت گرفت. همين آقاي ايرواني هيچ گونه زميني براي منفعت و سود اقتصادي نداشت و حتي دارايي خود را در بانك سپرده‌گذاري نمي‌كرد و هر چه داشت براي توليد و صنعت به كار مي‌گرفت. ميان سرمايه‌گذاري و سرمايه‌داري، ميان صراف و نزول‌خوار و زمين‌خوار با كسي كه مي‌آيد اشتغال ايجاد مي‌كند، بايد فرق قائل شد.

حقوق بشر؛ احمد شهید: باید به فشارها ادامه داد


به گزارش خبرگزاری فرانسه، احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد موضوع حقوق بشر در ایران روز دوشنبه اعلام کرد: رژیم تهران برای اولین بار در باره مذاکره در زمینه حقوق بشر و به ویژه اجرای مجازات اعدام، انعطاف از خود نشان می دهد.
احمد شهید به خبرنگاران گفت: اما فراتر از اراده نشان داده شده برای مذاکره با سازمان ملل در مورد شکایات در زمینه حقوق بشر، رژیم ایران تدابیر ملموس دیگری اتخاذ نکرده است.
احمد شهید قرار است طی هفته جاری گزارش سالانه خود را در مورد ایران ارائه کند. وی از موج مجازات اعدام در این کشور خبر داد.
در سال جاری تا کنون 800 نفر اعدام شدند و این تعداد می تواند تا پایان سال 2015 به 1000 نفر برسد که بیشترین تعداد طی سال های اخیر است.
احمد شهید که اجازه بازدید از ایران را ندارد، خاطر نشان کرد با این حال رژیم ایران هیچ علائم تغییر رویکردی از خود نشان نمی دهد.
وی در گزارش خود از زندانی کردن روزنامه نگاران و افول در زمینه حقوق زنان انتقاد کرد.

گزارشگر ویژه سازمان ملل با اشاره به احتمال بهبود اوضاع اقتصادی در پی لغو آتی تحریم ها، تصریح کرد: توافق هسته ای امضاء شده، فرصتی در زمینه حقوق بشر فراهم می کند. اما باید به فشارها ادامه داد تا رژیم تهران بهتر اقدام کند.