December 2, 2015

حلاجي ، نوستالژی دهه سی و بیست


تو پیاده رو کنار دیوار یکی از استاد کارای قدیمی نشسته بود نگه داشتم از ماشین اومدم پایین سلام دادم و اجازه خواستم ازش عکس بگیرم ، موافقت کرد
، کاسبی از کسب های قدیم ، کسبی که دیگه نیست ، استادی که دیگر شاگردی مشتاق یاد گیری مهارتش نیست ، مهارتی که دیگه کاری بهش پیشنهاد نمیشه ، کاری که دیگه مشتری نداره ، مردی که کهنسال شده ، کهنسالی که دیگه جوان نمیشه ، ولی کاش کهنسال بمونه ، استادی با ابزار حرفه ای ش ، حرفه ای که دیگه ، متقاضی نداره ، با دستانی که دیگه قوّت ندارن مهارتشونو به معرض نمایش بگذارن ، نمایشی که دیگه تماشاچی نداره ، اینا کاسبایی هستن که کسبشون با نسلشون منقرض میشه و با انقراض نسل ما دهه 20 و 30 دیگه خاطره شون هم به فراموشی سپرده میشه ، طوری که نسلهای بعدی حتی با دیدن عکس ابزارشون نمیتونن عملکرد و کاربرد این ابزارو حدس بزنن
مسعود فراهانی

No comments:

Post a Comment