December 9, 2015

قیام مازیار سردار طبرستان


****************************
طبرسـتان به بخشـی از سـرزمینھـای میـان کوھھـای البرز و دریای خزر اطلاق
میشدهاست و از لحاظ جغرافیایی شامل بخشھایی از استانھای مازندران و
گلســتان و اســتان ســمنان میشـدهاسـت. از قرن دھـم نـام مازنـدران بر این
سرزمین گذاشته شد. منسوب به طبرستان را طبری میخوانند.
موقعیت جغرافیـایی این سـرزمین که میـان کوه و دریا واقع شـده بود و دشواری
دسترسی، آن را تبدیل به آخرین سنگرھای مقاومت ایرانیان در مقابل مھاجمان
خـارجی بـدل سـاخته بود. برای مثـال تـا بیش از یـک سـده پس از تازش تازیان
بازمانــدگان ساسانیــان در طبرســتان بــا عنـوان اســپھبدان طبرســتان فرمـان
میراندند.
بـا برانـداختن سلسـله امويـان توسـط ابومسـلم خراسـاني و بـه روي كـار آمـدن
عباسـیان، آنھا توانسـتتند پس از چنـد لشكركشـي به طبرسـتان به اين نواحي
رخنه كنند. اما مردم طبرسـتان در يك شورش ھمگاني به رھبري «ونداد ھرمز»
كه مازيار از نیاي وي بود، استقلال طبرستان را برپاداشتند.
در تاريخ طبرسـتان آمده است كه ونداد ھرمز با مردم خويش پیمان بست كه در يك زمان بر تازيان شھر بشورند و ھر طبرستاني در ھر
جا كه چشمش بر پیروان خلیفه افتاد وي را بكشد و در يك روز، شھر از پیروان خلیفه تھي شد.
پس از مرگ ونـداد ھرمز، «كارن» به جاي پدر تكیه زد كه درگیر اختلافات داخلي شد و در جنگ با يكي از شاھان محلي به نام شـھرار
كشته گشت و فرزندش «مازيار» به اسیري رفت. مازيار به حیله اي از چنگ شھريار گريخت و به بغداد نزذ مامون خلیفه بغداد رفت. در
آنجـا بـا منجمي به نـام «بزيست فیروزان» آشـنا و به خلیفه معرفي شـد، خلیفه نیز فرمان داد مسـلماني به او عرض دادنـد. مازيار نیز
اسلام قبول كرد و مامون او را محمد مولي امیرالمومنین نام نھاد. خلیفه به حكمراني طبرستان، رويان و دماوند رسید.
آقـای عبـدالعظیم رضائی، در «تاریـخ ده ھزار ساله ایران» نوشـته انـد: «یکسـال پس از قتل بابک
یعنی در ســال 224 ھجری یکی ازاسـپھبدان طبرسـتان موسوم به مازیـار پسـر کـارن که تعصـب
خاصی بدین زرتشتی داشت و آئین و آداب ایرانیان فرزانه را محترم میشمرد...
مازیـار نخستین كسـی از خانـدان كارن است كه به ظاھر در سال ٢٠٩/٢١٠ دین اسلام
پـذیرفت، و به عنوان یک والی مسـلمان و یک نماینـده خلیفه عباسـی، تمام طبرسـتان و
رویــان را قلمرو خـویش اعلاــم کرد و بـه رسـم معمـول عھــد ساسانیـان بـه خـود عنـوان
پَتشـخوارگر شـاه داد، به این ترتیب تفوق طاھریـان خراسان را ھم که طبرسـتان و گیلان
زمین از جھت تقسیمات اداری جزو قلمرو آنھا محسوب میشد، نادیده گرفت.
وی خراج طبرسـتان و رویـان را که بر طبق رسوم دیوانی میبـایست از طریق طاھریان به
خزانه بغـداد پرداخته میشد، بی واسـطه نزد خلیفه فرسـتاد. بدین گونه با قطع رابطه با
والی خراسـان، در واقـع نسـبت به دیـوان خلیفه و سازمـان مـالی و اداری او به طـور غیر
رسمی اعلام عصیان کرد و خراسان و بغداد ھر دو را بر ضد خود برانگیخت.
دوره پادشاھي مازيار ھفت سال بود. وی ھمینكه پایه ھای قـدرت خویش را مسـتحكم كرد، ھمان را ِه جـد خود ونـداد ھرمز را در پیش
گرفت و بر آن شد كه به مقاومت دست زند.
مامون نیز فرسـتادگانی به آن نواحی فرسـتاد تا از اوضاع اطلاع یابند. مازیار نیز دسـتور داد زمانی كه فرسـتادگان خلیفه به اولین شھر
رسـیدند، تمام مردم با لباس سپید و نیزه ای در دست بر سـر راھشان بایسـتند، ترفند مازیار كارگرگشت و فرستادگان در گزارش خود
برای خلیفـه شمارسـربازان مازیـار را زیـاد گزارش دادنـد و ھمچنین به مـامون خـبر دادنـد كه مازیـار خلـع طـاعت كرده و ھمـان كشـتی
زرتشتی بمیان بسته و با مسلمانان ظلم و جور می كند.
در آن زمـان مـامون عازم روم بود و مازیار از این فرصت اسـتفاده نموده و براھل آمل، ساری و رویان كه غالبا" مسـلمان بودنـد شوریـد و
آنھـا را از بین برد. آنگـاه حصارھای ساری و آمل را تعمیركرد و در كوھسـتانھا قلعه ساخت و به محكم كردن شـھرھا و راه ھا پرداخت.
مسـجدھا را ویران كرد و آثـار اسـلام را از میـان برد. زمینھـای كشـاورزی را كه قبلاـ" در اختیار مسـلمانان بود از آنھا گرفته و به ایرانیان
واگذار كرد.
در تاریـخ طبری از حوادث سال ٢٢۴ بود، آمده: وقتی مازیـار مصـمم مخالفت شـد، مردم را به بیعت خوانـد که نا به دلخواه با وی بیعت کردنـد و از آنھا
گروگانھا گرفت و در برج (زندان) اسپھبد بداشت. کشاورزان املاک (املاکی که به اعراب آنجا تعلق داشت) را بگفت تا بر ضد صاحبان املاک بپا خیزند
و اموالشان را به غارت برند...
تا اینكه معتصم جانشـین مامون شده و خبر به او رسـید. معتصم دسـتور داد تا مازیار را دسـتگیر كنند. سـرانجام شورش مازیار با فریب
برخی نزدیكانش به وسـیله خلیفه به پایان رسید. زمانی كه لشكریان خراسان به مازندران رسیدند، خیانتكاران مازیار را تحویل نیروھای
تازیان دادند تا نزد خلیفه ببرند.
زمانی كه مازیار به نزدیكی سامرا رسـید خواسـتند ماننـد بابك وی را نیز با پیل درون شـھر بگرداننـد پیل را نزد مازیار بردند اما مازیار كه
شنیده بود بابك را با ھمین پیل درون شـھر برده بودند سوار پیل نشد و گفت من در اندازه ای نیستم كه بر جای بابك خرمی تكیه كنم.
در پایان به دسـتور خلیفه، مازیار را چھارصدوپنجاه تازیانه زدند تا وی بمرد. مازیار را پس از مرگ بر ھمان داری كردند كه جنازه بابك ھنور
بر آن بود.
مورخان تازی گویند پس از چندی رویدادی شـگفت انگیز روی داد و تن مازیار و یك سردار رومی كه او نیز بر دار شده بود ھر دو به سوی
تن بابك خم شدند گویی در حال كرنش بودند.
در تاریخ طبری از حوادث سال ٢٢۵ درباره شھامت «دری» سردار مازیار نیز چنین نوشته شده است:
«از داود بن قحـذء آورده انـد که گویـد: در آنوقت که دری ومحمد بن ابراھیم برکنـار دریـا، مابین کوه و جنگل و دریا به ھم پیوسـتند و دریا وجنگل به دیلم
پیوسـته بود، دری که مردی شـجاع و دلیر بود به خویشـتن، به یاران محمد ھجوم میبرد تا پسشان می راند. سپس حمله میبرد و ھزیمت نمیشد، که
می خواست وارد جنگل شود.
یکی از یاران محمد بن ابراھیم به نام فند پسـرجاجبه بدو حمله برد و اسـیرش کرد و باز پس برد، سپاھیان یارانش را تعقیب کردند وھرچه اثاث و مال و
اسب با وی بود بگرفتند. محمد بن ابراھیم دستور داد، «بزر جشنس» برادر «دری» سردار مازیار را بکشند. دری را پیش خواندند. دست خویش را دراز
کرد که از مرفق (آرنج) قطع شد، پایش را درازکردند که از ران قطع شد، و نیزدست دیگرو پای دیگر. پس «دری» بر ته خویش نشـست و سخن نکرد و
اضطراب نیاورد. محمد دستورداد گردنش را بزنند. محمد بن ابراھیم به یاران دری ظفر یافت و آنھا را در بند کرد..»
بن مایه: مازيار – صادق ھدايت – ١٣١٢
دلیران جانباز – ذبیح اله صفا
Encyclopedia Iranica
Encyclopedia of Islam

No comments:

Post a Comment