December 4, 2015

چند روزپیش تو خبرها اومده بود همسر صیغه ایی جهان پهلوان عباس جدیدی رفته تو شورای شهر



چند روزپیش تو خبرها اومده بود همسر صیغه ایی جهان پهلوان عباس جدیدی رفته تو شورای شهر و ابرو ریزی راه انداخته که این بابا بعد از عشق حالش قفل خونه ایی که برای من و بچه ام اجاره کرده بوده عوض کرده و من الان اواره کوچه و خیابون هستم. عباس اقا هم که دیده داره گند داستان در میاد سریع رفته بنگاه و پول پیش خونه رو کرده بنام خانم و بی سر و صدا قال داستانو رو کنده...
یادمه قبل از اینکه این پهلوان وارد شورا بشه چو افتاده بود که این بابا با یه زن شوهر دار رابطه داشته و با گردن کلفتی زن یارو صاحب شده بوده...
دیروزسه شنبه داشتم روزنامه همشهری رو ورق میزدم دیدم پهلوون یک مقاله پر از سوز و گداز در رابطه با اربعین و پایمردی خانوم زینب نوشته . مقاله رو که میخوندی فکر میکردی یه اخوند منبری و حوزه دیده نوشته.
من همیشه بر این باور بوده ام که هر حکومتی عین پدر یک خانواده رفتار و اخلاقشو به خانواده اش تسری میده . حالا اخلاق پدراین خانواده بزرگ : اخلاقی که روشنفکران قدیم مثل هدایت ،ایرج میرزا،کسروی و یا ... زمان خودشان دائم به این عوام قشری گوشزد کرده بودند و با هر زور و جبری بود میخواستند به ملت حالی کنند که بابا گول ظاهر این جماعت بظاهر اهل زهد و تقوا رو نخورید اگر بتونید به خلوت اینان راه پیدا کنید تازه انوقت متوجه ذات پلیدشان میشوید اما افسوس و صد افسوس که یاسین بود به گوش...
اما حال حاضر... پهلوان قصه ما همه جور کثافت کاری میکنه و به صغیر و کبیر هم رحم نمیکنه بعد میشینه از حماسه امام حسین و بزرگی ان امام برای مردم عوام قصه مینویسه. خب چه اشکالی داره چند نفر از خلوت این بابا خبر دارن؟؟ چند نفر میدونن این بابا اصلا" نمیدونه حرمت خونه و خونواده چیه؟؟ چند نفر از دل زن این بنده خدا خبر دارن؟؟؟...
حالا چند نفر روزنامه همشهری رو میخونند؟؟؟
این مهمه که مردم بدونن که پهلوون قصه ما ارادتمند امام حسینه ....
راستی پهلوون سوادش چقدره؟؟ چقدر در رابطه با شهر و شهر سازی میدونه ؟؟ اونهم مهم نیست مهم اینه که امام حسین رو میشناسه!!!
میگن زمانی که سلطان محمود شکست خورده بود و یوغ بر گردنش نهاده بودند ایاز دلقک محبوب سلطان میاد جلوش و به طعنه به سلطان میگه : هان سلطان چه شد ان هیبت و جبروت؟؟
سلطان در جواب میگه ایاز من دو اشتباه کردم که ان دو اشتباه باعث شد به این روز دچار شوم.
ایاز با تعجب میگه ان دو اشتباه چه بود سلطان؟؟
سلطان میگه کارهای بزرگ را دادم دست افراد کوچک و کارهای کوچک را دادم بدست افراد بزرگ . افراد کوچک نتوانستند کار بزرگ را انجام دهند و افراد بزرگ عارشون امد کار کوچک را انجام دهند و این شد نتیجه کار...
اتفاقی که شما هروز و هر ساعت در این کشور میبینید و عذاب میکشید .و علت انهم روشن است تعهد مهمتر از تخصص است حالا تعهد به چی و کی خدا داند و بس....


No comments:

Post a Comment