September 19, 2015

۱۰ عکس وحشتناک که نشان‌دهنده‌ی سنگدل بودن پدیده‌ی جنگ است


9-19-2015 12-33-31 AM
فرانک مجیدی: جهان سال‌های بدی را پشت‌سر می‌گذارد. قرن‌های اخیر، سرشار از تباهی، جنگ، خونریزی، تجاوز و اندوه بوده‌است. هرچند این تاریخ در مقیاسِ حیات انسانی، بازه‌ای طولانی است، اما برای زمین پیر، به چشم بر هم زدنی مانند است. به‌راستی اگر قرار بود زمین، داستان زندگی‌اش را بازگو کند، چه تغریف می‌کرد؟!جای بسی شرمساری است که زمین دوست‌داشتنیِ ما، از ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح تا کنون، شاهد بیش از ۱۴۵۰۰ جنگ بوده‌است. در این جنگ‌ها، ۳٫۵ میلیارد انسان کشته شده‌اند! جنگ، دهشتناک‌ترین و تراژیک‌ترین بخش از فرهنگ انسان است. در میانه‌ی هر درگیری‌خون باری، مردم قرار دارند. مردمی که از ثمرات شوم جنگ، رنج می‌کشند. قلب ما از نبود تک‌تک انسان‌هایی که جنگ از زمین گرفت، خواهد شکست. پیش از آن‌که تصاویر برگزیده‌ی این نوشته را با هم ببینیم، جا دارد که بگویم شخصاً باور دارم تاریخ به احترام فداکاری همه‌ی آن‌ها که ایستادند و دفاع کردند، خواهد ایستاد. بودن ما، به قیمت گزاف نبود بسیاری از زنان و مردان شایسته میسر شده‌است. مخصوصاً ما که دوران جنگ ۸ ساله را هرگز نمی‌توانیم فراموش کنیم. حداقل دِینی که بر گردنِ ماست، این است که هرگز همه‌ی آن‌هایی را که در سنگرهای جنوب و یا در خانه‌های مسکونی هدف گلوله و موشک قرار گرفتند و آن‌هایی که زنده بازگشتند، چه با زخم جنگ، چه به سلامت و چه پس از تحمل اسارت، از یاد نبریم. از تک‌تک شما سپاسگزاریم، برای هر نفسی که به قیمت فداکاری‌تان می‌کشیم. ممنونیم که به ما اجازه‌ی زندگی دادید!
اخطار: این نوشته شامل تصاویر تلخ و تکان‌دهنده‌ای است. خواندن آن و یا نشان دادن تصاویر آن را به کودکان و نوجوانان به هیچ‌ عنوان توصیه نمی‌کنیم.

1- سرباز ژاپنی

در سال ۱۹۴۲ و در قلب اقیانوس آرام، درگیری وحشتناکی در یک جزیره‌ی کوچک گرمسیری در گوادال کانال رخ داد. هوا جهنمی بود و رطوبت، تنفس را سخت می‌کرد. همه‌ی محیط پر از پشه‌هایی بود که می گفتند با هر نیش، تکه‌ای از پوست انسان را از جا می‌کندند. نیروهای متفقین در حال جنگ با دشمنی بودند که نمی‌توانستند ببینندش و در پس یک دیوار از پوشش گیاهیِ غیر قابل نفوذ، سنگر گرفته بودند.
عکاس مجله‌ی «لایف»، «ریف مورس» از معدود غیرنظامی‌هایی بود که در قالب یک سرباز نظامی توانسته‌بود مناظری را ببیند که تنها یک سرباز در میانه‌ی جنگ شانس دیدن‌ش را دارد. البته در آن‌چه که او می‌دید، افتخاری نبود، هر چه که بود، خون بود و تباهی و خشونت. در طی یکی از گشت‌زنی‌ها، گروه اتفاقاً به تانکی از کار افتاده رسید که در گوشه‌ای خالی از سکنه در ساحل رها شده‌بود. درست در زیر برجک دیدبانی تانک، سرِ سربازی ژاپنی قرار گرفته‌بود که دهانش به فریادی ابدی گشوده شده‌بود. گروه گشت احتمال می‌دادند که تانک بر اثر یک بمب‌گذاری از کار افتاده‌باشد.
این تصویر توانست به جهان اوج قصاوت و بربریتی را که در جنگ طبیعی جلوه داده می‌شود، نشان دهد. البته که در تمام جهان خشونت هایی غیرقابل توجیه وجود دارد اما در طی این نبرد، اوج بی‌رحمی و پست‌فطرتی در نژاد انسان مشخص می‌شود. ژاپنی‌ها با اجساد دشمن با بی‌احترامی کامل رفتار می‌کردند و آمریکایی‌ها سرهای قطع‌شده‌ی ژاپنی‌ها را به‌صورت خوشه‌هایی نگهداری می‌کردند. هر دو طرف جبهه‌ی جنگ، برای خود گردنبندهایی از دندان‌های سربازان کشته‌شد‌ی دشمن می‌ساختند.
01_00028404

2- بمباران ماساوا

در روز ۲۹ می سال ۱۹۹۱، سرانجام جنگ سی ساله‌ی استقلال اریتره از اتیوپی به پایان رسید. یک سال پیش از فرا رسیدن آن روز تاریخی، جبهه‌ی آزادی‌بخش مردم اریتره (EPLF) به امید آن‌که خط نظامی ارتش اتیوپی را مختل کند، حمله‌ای گسترده را به شهر بندری اتیوپی، ماساوا، آغاز کرد. در طی نبردی سه روزه، اریتره موفق شد که این شهر را تصرف نماید.
اما اتیوپی حاضر نبود به این راحتی‌ها کوتاه بیاید. در روزهای بعد، اتیوپی شهر  را هدف حملات بمب‌های ناپالم و خوشه‌ای قرار داد و جان صدها تن از شهروندان خود را گرفت. یک ماه بعد، بمباران‌های هوایی از سر گرفته‌شد. تمام فروشگاه‌های مواد غذایی در آتش سوخته بودند و شهر پر از اجساد سوخته‌ی کشتگانی شده‌بود که از سوء تغذیه رنج می‌بردند و زیر پناهگاه‌هایی که بی دقت و از سرِ ترس ساخته شده‌بودند، جان سپردند.
بیشتر تصاویر و ویدئوهایی که از آن فاجعه موجود است، چنان دلخراش است که به هیچ وجه مناسب انتشار در شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ نیست.  اما تصویر این مرد لاغراندام محلی که بر بمبی نشسته‌است، می‌تواند از پس سال‌ها، بلندتر از هر خطابه‌ای درباره‌ی آن فاجعه سخن بگوید. تلخی نگاه این مرد، نمایانگر اوج فاجعه‌ای است که این دو چشم تماشا کرده و نماینده‌ی چشمان مردمانی اهل اریتره است که از دست رفتن زندگی و امید را در آن روزهای شوم به نظاره نشستند.
ERIT031

3- یک اشتباه بی‌گناه

این تصویر را «کریس هُندرُس» در طول جنگ عراق در سال ۲۰۰۵ ثبت کرده‌است. این تصویر می‌تواند نماینده‌ی عواقب گسترده‌ی هر عملی باشد که در جنگ رخ می‌دهد و ثابت می‌کند حتی یک اشتباه و تصادف می‌تواند خونی به دست‌هایت بنشاند که با هیچ عطری پاک نخواهد شد! هندرس در قالب یک تیم گشت‌زنی روزانه به قسمت‌های پایین شهر تل عفر  در شمال عراق رفته‌بود و خوشبختانه توانست تصوایری را از عملیات آپاژی‌هایی ثبت کند که در حال انجام وظایف میهن‌پرستانه‌ی خود بودند! در هنگام غروب و پس از ساعت ۶ عصر، رفت و آمد در خیابان ها منع شده‌بود و در این حال، گروه گشت‌زنی به خیابانی رسیدند که در مقابل خود اتومبیلی را می‌دیدند.
از آن‌جایی که اخیراً حمله‌ای مشابه به نیروهای آمریکایی صورت گرفته‌بود، گروه شروع به شلیک‌هایی برای اخطار کرد اما واکنشی از سوی سرنشینان اتومبیل که البته سربازان نمی‌توانستند ببینندشان، صورت نگرفت. اتومبیل همان‌طور پیش می‌امد، بالاخره یکی از سربازان به قصد هدف قرار دادن اتومبیل شلیک را آغاز کرد و به همراه او، همه شروع به شلیک های بی‌امان کردند. تنها وقتی اتومبیل واقعاً به آن ها رسید، آن‌ها متوجه چیزی به مراتب ترسناک‌تر از یک پاتک نظامی شدند: آن‌ها صدای گریه‌ی کودکان را شنیدند.
در اتومبیل، یک خانواده بود. یک مادر، یک پدر و چهار فرزند. آن‌ها داشتند تلاش می‌کردند که پیش از شروع ساعت منع رفت و آمد، به خانه برسند. این خانواده نتوانسته بودند سربازان استتار شده را ببینند بنابراین وقتی شلیک‌های اخطار را شنیدند، سرعت راتندن را بیشتر کرده‌بودند، که البته واکنشی طبیعی به شنیدن صدای درگیری و شلیک است. کودکان گلوله نخورده بودند ولی والدین آن‌ها از شدت جراحات دیگر غیرقابل شناسایی شده بودند. آن کودکان محال است کابوس ترسناک آن شب شوم را در تمام زندگی‌شان از یاد ببرند.
PHOTO-2-popup

4- بازجویی به سبک رودِزیا

در بسیاری از کتاب‌های تاریخ، چیزی درباره‌ی «جنگ بوش» در رودزیا نوشته نشده‌است. این درگیری سیزده ساله در بین سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۹، اوج درگیری‌هایی بود که در طول دو قرن و با ورود استعمارگران اروپایی به جنوب آفریقا آغاز شده‌بود.
در سال‌های ۱۹۶۰ و زمانی که ابتلاء به آنفلوآنزای قفقازی در آفریقا اوج گرفت، ناسیونالیست‌های آفریقایی فریاد پرشور انقلاب سر دادند که به جنگی چریکی منتهی گردید و نبردی تمام‌عیار و کاملاً نژادپرستانه را دامن زد. چریک‌های آفریقایی نبرد خود را آغازگر راه آزادی از چنگال اشغال‌گران خارجی می‌دیدند و دولت سفیدپوست، آن‌ها را تروریست‌هایی می‌انگاشتند که با حملات خود، دست به شورش زده‌اند. مزارع و خانه های روستایی در طی اولین حملات، سخت‌ترین آسیب‌ها را متحمل شدند. در حالی‌که کشاورزان سفیدپوست در مزارع کار می‌کردند، همسران آن‌ها وظیفه‌ی دفاع از خانه ها را بر عهده گرفته‌بودند.
دولت رودزیا انتقام‌گیری بیرحمانه‌ای را آغاز کرد. در بسیاری از موارد، آن‌ها به‌جای جنگیدن با چریک‌ها دست به کشتار غیرنظامیان زدند. وقتی چریکی دستگیر می‌شد، باید زنجیره‌ای از بازجویی‌های طولانی را تحمل می کرد که معمولاض با شکنجه همراه بود. روزنامه‌نگاری به نام «جِی. راس. باومن» این تصویر را از یکی از بازجویی‌های نیروهای دولتی واحد سواره از چند چریک ثبت کرده است. او اسرا را مجبور کرده به حالت شنا ۴۵ دقیقه بی‌حرکت در زیر آفتاب سوزان ثابت بمانند.اگر از پا بیافتند، او را کشان‌کشان به گوشه‌ای می‌بردند، به مغزشان شلیک می‌کردند و به نشانه‌ی یک کشته‌ی دیگر، گلوله‌ای هوایی شلیک می‌نمودند! زندانیانی که از این نوع بازجویی جان سالم به در می‌بردند، در نهایت سلامت روانی خود را از دست می‌دادند.
PULITZER-1

5- پاکسازی در بندر کُلد

در کتابخانه ی کنگره‌ی آمریکا درباره‌ی این تصویر، تنها چنین توضیحی آمده: «آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار در حال جمع‌آوری استخوان‌های سربازان کشته شده در نبرد.» این تصویر، نگاهی اجمالی به جنگی است که امروزه تنها به خاطر ژنرال‌های فرمانده‌اش به یاد آورده می‌شود. این نبرد وحشت‌انگیز، در ۳۱ می سال ۱۸۶۴ آغاز شد و در طول دو هفته، جان ۱۸هزار تن را گرفت. این نبرد واقعاً هیچ دلیل خاصی نداشت. ژنرال گرانت بعدها درباره‌اش گفت: «هیچ مزیتی بابت آن، که بتواند جبران صدماتی را بنماید که متحمل‌ش شدیم، به دست نیامد.»
چهار روز پس از نبرد، فضای بندر مملو از کشتگان و زخمی‌ها بود و فرماندهان در چادرها در حال بحث بر سر توافقی بودند که به بازماندگان خدمات پزشکی ارائه گردد. تا رسیدن تیم پرشکی، دیگر خیلی دیر شده‌بود. بیشتر زخمی‌ها جان سپرده بودند. تیم پزشکی بدون این که به خدمات‌شان نیازی احساس شود، بازگشتند و تیم پاکسازی به جای‌شان فرستاده شدند. برانکاردها پشت سر هم، از جنازه‌ی سربازانی پر و خالی می‌شد که با همه‌ی امیدشان سعی کرده‌بودند تا رسیدن کمک پزشکی زنده بمانند و تاب بیاورند.
civilwar7

6- گردن‌زنیِ  سیفلیت

این تصویر نخستین بار در مجله‌ی «لایف» به چاپ رسید و خشم عمومی را در جهان برانگیخت. مردی که در تصویر قربانی می‌شود، ظاهراً گروهبان استرالیایی، لئونارد سیفلیت، است. تصویر در زمانی گرفته شده که سیفلیت در حین مأموریتی در پاپوآی گینه‌ی نو، اسیر شده‌بود و جنازه‌اش که با یونیفرم یک نظامی ژاپنی کشته شده پوشانده شده‌بود، یک سال پس از مفقود شدن‌ش پیدا شد. دو همراه دیگر سیفلیت نیز گردن زده شده‌بودند.
گردن زدن، یک نوع اعدام عمومی در بین ژاپنی‌ها بود و در طول جنگ جهانی دوم، آن‌ها بسیار به این عمل وحشیانه مبادرت می‌ورزیدند. این نوع اعدام وحشیانه، بسیاری از اخلاق‌گرایان در غرب را به مخالفت و واکنش واداشت. با این حال، ژاپنی‌ها بارها دست به این عمل وحشیانه زدند. در طی فاجعه‌ی سه روزه‌ی چانگ‌ژیائو و با فرمان «شُنروکو هاتا»، ۳۰هزار شهروند چینی با همین روش اعدام شدند. به نظر می‌رسد ژاپنی‌ها علاقه‌ی زیادی داشتند که با اعمالی این چنین، از بی‌رحمی‌های اهریمنانه‌ی افرادی مانند هیتلر، پیشی گیرند!
LeonardGSiffleet

7- جیمز. ئی. کالاهان

در طی جنگ ویتنام، بخشی بسیار خطرناک در ۸۰ کیلومتری منطقه‌ی شمال سایگون قرار داشت که «منطقه‌ی جنگی D» نامیده می‌شد و تعداد نامعلومی از نیروهای ویت‌کنگ در آن مشغول به خدمت بودند. کمین و درگیری در این منطقه، بسیار رایج بود و هر حمله‌ی غافالگیرانه‌ای به‌راحتی می‌توانست منجر به نبردی شود که تا روزها در میان جنگل‌های انبوه منطقه ادامه می‌یافت.
در ۱۷ جون سال ۱۹۶۷، پزشکی به نام «جیمز. ئی. کالاهان» همراه با نیروهای پیاده‌نظام در منطقه‌ی جنگی D بود که شبیخون آغاز شد. حاصل نبردی که ۳ ساعت طول کشید، به کشته شدن ۳۱ سرباز و مجروحیت بیش از ۱۰۰ نفر انجامید.
هنوز صفیر گلوله‌ها خاموش نشده‌بود که کالاهان دست به کار شد. عکاسی به نام «هنری هوئت» این تصویر را در حالی ثبت کرده‌است که کالاهان تلاش می‌کرد سربازی در حال مرگ را نجات دهد. خشم ناامیدانه و اندوهی که در چهره‌ی کالاهان موج می‌زند، نشان‌دهنده‌ی تصور عمومی جامعه‌ی آمریکا درباره‌ی این جنگ بود. این تصویر، یکی از معروف‌ترین عکس‌هایی شد که در  ویتنام بین سال ‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ از نیروهای آمریکایی ثبت گردید.
James-E.-Callahan1

8- حمله به اینچون

محال است نبردی در طی یک جنگ در بگیرد و هزینه‌هایی جبران‌نشدنی را تحمیل ننماید. شوربختانه، کسانی که بیش از همه تحت تأثیر آثار سوء جنگ قرار می‌گیرند، شهروندان غیرنظامی هستند که آرزوی‌شان پایان یافتن درگیری‌هاست. این تصویر متأثرکننده که پس از حمله به اینچونِ کره‌جنوبی ثبت گردیده‌است، شاهدی مستدل بر این مدعا است.
جنگ کره در ۲۵ جون سال ۱۹۵۰ و زمانی‌که ارتش مردمی کره‌شمالی (NKPL)، حمله به کره‌جنوبی را در پیش گرفت، آغاز شد. هر چند کشورهای جهان در این نبرد به‌سرعت واردِ عمل شدند و از کره‌جنوبی حمایت کردند، کره‌شمالی تا مدت‌ها در نبرد با جنوبی‌ها طرفِ پیروزِ میدان بود. در طی چند ماه، NKPL دست به یورش‌هایی غیر قابل توقف زد و نیروهای بین‌المللی و کره‌جنوبی از پوسان تا مرزهای شبه جزیره‌ی کره، شدیداً تحت فشار بودند.
گرفتار شدن در میان حملات پیاپی باعث شد که نیروهای بین‌المللی دست به قماری کُشنده بزنند: حمله به بندر اینچون که درست زیر مرز کره‌شمالی قرار داشت و در ۱۵ سپتامبر صورت گرفت. با محقق شدن هدف در اینچون، کره‌جنوبی می‌توانست مجدداً سئول را بازپس گیرد و بر جریان جنگ سوار گردد، هرچند که نبردها برای چند ماه دیگر تنها خون و جنون به ارمغان آورد و ادامه یافت.
A_small_South_Korean_child_sits_alone_in_the_street_after_elements_of_the_1st_Marine_Division_and_South_Korean..._-_NARA_-_531374

9- میراث نارنجی

یکی از میراث‌های شوم جنگ ویتنام که هنوز آثار سوء آن باقی است، استفاده‌ی نیروهای امریکایی از علف‌کش بسیار مخربی به نام «عامل نارنجی» است که به منظور نابود کردن نیروهای ویت‌کنگ که در جنگل‌ها کمین کرده‌بودند و همچنین از بین بردن منابع غذایی ویتنامی‌ها، به کار گرفته‌شد و بر فراز مزارع و جنگل‌ها توسط هواپیماهای سم‌پاش، اسپری گردید. گفته می‌شود که نیروهای آمریکایی در طی جنگ ویتنام، ۷۵٫۵ میلیون لیتر از عامل نارنجی را در ویتنام و بخش‌هایی از کامبوج به‌کار بردند. هرچند که تصور می‌رفت با پایان جنگ، آلام شهروندان ویتنامی نیز پایان خواهد یافت، اما زندگی هرگز بازی عادلانه‌ای را در پیش نمی‌گیرد.
۴۵ سال پس از پایان جنگ ویتنام، مردمی که در مناطق تحت سم‌پاشی با عامل نارنجی قرار دارند، با آثار سوء دی‌اکسین بر بدن و زمین‌های کشاورزی‌شان دست و پنجه نرم می‌کنند. در حالی‌که واشینگتن مصرّانه از پذیرفتن مسئولیت ویرانی‌ها امتناع می‌ورزد، فرزندان و نوه هایی از زنانی که تحت تأثیر عامل نارنجی قرار گرفته‌اند متولد می‌شوند که از بدو تولد با نقص و بیماری روبرو هستند. عکس این قسمت، مادری را نشان می‌دهد که تحت تأثیر عامل نارنجی قرار داشته و در سال ۲۰۰۶، فرزند معلول خود را حمام می‌کند.
20140718103403-1

10- مراسم تدفین یک پدر

این تصویر پیش‌تر نیز در «یک پزشک» منتشر شده‌بود و یادم است که در پایان توضیحات‌ش نوشته بودم صورت پسرک، مرا بسیار به یاد چهره‌ی «ناتالی پورتمن» می‌اندازد. در این تصویر، خشونتی وجود ندارد. عامل تکان‌دهنده‌ای که در تصاویر قبلی بود هم دیده نمی‌شود، با این‌حال اندوهی وصف‌ناشدنی در تصویر وجود دارد که خارج از توان بیان با واژه‌هاست. تصویر، پسرکی را نشان می‌دهد که راست و قائم ایستاده، سرش را بالا گرفته و صورت‌ش از درد بغض و اشک‌هایی که نباید قرو بریزند تا استقامت و مرد شدن‌ش را زیر سئوال ببرند، منقبض شده، او در مراسم ترحیم پدر خود به صحبت‌های یک سرباز گوش می‌دهد و پرچم آمریکا را از وی تحویل می‌گیرد.  این تصویر تکان‌دهنده است، آن هم نه کمتر از تصاویر معمول که از جنگ‌ها می‌بینیم. این عکس نماینده‌ی حال و روز بازماندگانی است که عزیزان خود را طی بازی‌های سیاسی از دست می‌دهند و باید بقیه‌ی سال‌های طولانی زندگی خود را با تحمل رنجِ نبودِ آن‌ها سپری نمایند.
نام این پسرک، «کریستین گلوکزینسکی» است و در زمان ثت عکس، تنها ۸ سال داشت. پدر او، مارک گلوکزینسکی، یک گروهبان نیروی دریایی بود و در حین یک گشت‌زنی در استان الانبار عراق، هدف گلوله قرار گرفت و کشته‌شد، آن هم در شرایطی که تنها یک هفته به پایان مأموریت او و گروه‌ش در عراق باقی مانده‌بود. تنها با جابجا شدن یک ماشه، کریستین به چهره‌ی تمام بازماندگانی مبدل شد که پدر، برادر و فرزندان خود را از دست می‌دهند. اما امید، نیرویی سرکش است که براحتی قابل سرکوب نیست. کریستین پس از این فقدان، شروع به همکاری با نهادی خیریه به نام «فرزند یک سرباز» کرد که وظیفه‌اش، فرستادن هدایای کریسمس به کودکانی است که یکی از  والدین خود را در حین خدمت به ارتش، از دست داده‌اند.
boy-mourns-father

No comments:

Post a Comment