«بله، ایران را ترک کرد». این جمله ای است که در هفت روز گذشته در انتظارش بودیم تا بتوانیم این گزارش را منتشر کنیم.
اکنون «نصرت الله خسروی رودسری»، که به فرزاد یا فِرِد خسروی هم شناخته می شود، ایران را ترک کرده است. او حالا جایی است در آسمان میان ایران، سرزمینی که در آن زاده شد و نزدیک به یک سال در آن حبس بود، و آمریکا، که هفت زندانیِ ایرانی را در تبادل با او و سه زندانی ایرانی-آمریکاییِ دیگر آزاد کرد. خسروی چهارمین زندانیِ ایرانی-آمریکاییِ آزاد شده در ۱۶ ام ژانویه ۲۰۱۶ است؛ فرد کمتر شناخته شده ای که در هاله ای از ابهام بود و نمی خواست به همراه دیگر زندانی ها، ایران را با هواپیمای سوییس ترک کند.
این مرد کیست؟ چرا این قدر در هاله ای از ابهام بوده؟ خبرنگاران رسانه های اجتماعی را زیر و رو کردند بلکه سرنخی پیدا کنند. خسروی نه صفحه ای در فیسبوک دارد، نه حسابی در توییتر. هیچ اطلاعاتی هم درباره بازداشت و یا اتهاماتش موجود نیست. تنها چیزی که مقامات آمریکا گفته بودند این بود که او شهروندی آمریکایی بوده که در ایران بازداشت شده است. چیز بیشتری گفته نشده بود.
چندی پیش، یکی از کسانی که گاهی برای «ایران وایر» مطلب می نویسد، به شکلی کاملا تصادفی، به ما گفت هم سلولیِ پیشینِ آقای خسروی در فیسبوک خود، از آزادیِ او ابراز خوشحالی کرده است. این هم سلولی نمی خواهد نامش فاش شود، و این پست را از صفحه فیسبوک خود حذف کرده است. ماجرای آقای خسروی، آن طور که همسلولی و یکی از اعضای خانواده اش برای مان تعریف کردند، هم ماجرای عجیبی است و هم در عین حال، درست مثل سرگذشت بسیاری از زندانیانِ دیگری است که در ایران به دست حکومت و به اتهاماتی امنیتی بازداشت می شوند. ما این امکان را پیدا نکردیم که با آقای خسروی، زمانی که در ایران بود، صحبت کنیم، ولی نکاتی که در ادامه این مطلب خواهیم گفت توسط سه منبع مستقل تأیید شده اند.
به گفته همسلولی، خسروی در ماجرای انقلاب سال ۱۳۵۷، در ارتش ایران خدمت می کرده است و در زمان خدمت با فعالیت های مخالفان دولت جمهوری اسلامی در ترکمن صحرا، چندماهی پس از شروع انقلاب، مبارزه می کرد. نمی دانیم چرا خسروی از ایران رفت. در اوایل سال های دهه ۱۳۶۰، بیش از یک میلیون ایرانی به آمریکا و کشورهای دیگر مهاجرت کردند. آقای خسروی نیز به کالیفرنیا رفت که بزرگترین جمعیت مهاجر ایرانی را در خود جای داده است. به گفته اعضای خانواده او، خسروی در کالیفرنیا و فلوریدا در صنعت فرش، به عنوان طراح و فروشنده کار می کرد.
زندگی خسروی دچار تحولی عظیم شد وقتی به شکلی نامنتظره به یکی از مشاوران «اف بی آی» - پلیس فدرال آمریکا - تبدیل شد. آن طور که همسلولی او می گوید، خسروی برای او تعریف کرده بوده به شکلی تصادفی متوجه می شود که در ماشینی که خریده بوده قطعاتی دزدی به کار رفته بوده است. خسروی ردِ دزدها را می زند و پلیس را از کشفیات خود آگاه می کند. اف بی آی تحت تأثیر هوش و خلاقیت خسروی در ماجراهای تحقیقاتی و کارآگاهی قرار می گیرد و از او می خواهند به شکل «فیری لنس» یا آزاد برای آن ها کار کند. همسلولی تعریف می کند که خسروی در جریان بازجویی هایش در ایران، بر این نکته تأکید می کرده که کارمند یا مأمور اف بی آی نبوده؛ «فقط هر از گاهی مشاوره می داده».
خسروی به همسلولی گفته بوده کار او [با اف بی آی] این بوده که به نمایشگاه های ماشین و مغازه های خرید و فروشِ ماشین های دست دوم سر می زده تا ماشین های دزدی و یا ماشین هایی را که در آن ها از قطعات دزدی استفاده شده شناسایی کند. اف بی آی به پرسش های «ایران وایر» درباره آقای خسروی جوابی نداد. ولی یکی از کارمندان سابق این سازمان به ما گفت که نامعمول نیست که اف بی آی مشاورانی را که از استعدادهای خاص و درخشانی برخوردارند به شکل «فیری لنس» استخدام کند.
اواخر سال ۲۰۱۳، خسروی برای دیدن مادرِ سالخورده اش در تنکابن به ایران بازمی گردد. تصمیم می گیرد در ایران بماند و به طور پاره وقت انگلیسی درس دهد. خسروی که به روایت همسلولی سابقش، نزدیک شصت سالش است، عاشق یکی از شاگردانش می شود؛ دختری بیست و چند ساله که خسروی به او پیشنهاد ازدواج می دهد. قرار بود در سال ۲۰۱۶ این زوج با هم ازدواج کنند.
یک شب که خسروی و دوستانش دور هم جمع شده بودند، در تلویزیون فارسی بی بی سی، گزارشی درباره «رابرت لوینسن»، یکی از مأموران «سیا» که در سال ۲۰۰۷ در ایران ناپدید شده بود، می بیند. خسروی پیامکی به یکی از آشناهایش در اف بی آی می فرستد و می گوید می داند لوینسن کجاست. بعدها، در جریان بازجویی ها و نیز گفت و گو با همسلولی های خود، خسروی می گوید آن پیامک را در مستی فرستاده بوده. همسلولی ها و اعضای خانواده خسروی نیز گفته اند او هیچ اطلاعی درباه سرنوشت و احوال لوینسن نداشته و صرفاً برای خودنمایی و جلب توجه آشنای خود در اف بی آی دروغ گفته بود.
حکومت ایران هرگونه اطلاعی را درباره ناپدیدشدنِ لوینسن، حقیقتی که کاخ سفید هم آن را منعکس کرده، انکار می کند. ولی «بری میر» در کتابِ زیر چاپ خود درباره ماجرای لوینسن با عنوان مرد گمشده، ادعا می کند که ایران دست کم تا سال ۲۰۱۱ لوینسن را در زندان نگه داشته و می خواست او را در ازای رفتارهایی آشتی جویانه تر از جانب حکومت آمریکا مبادله کند. کارنامه شفافیت مقامات ایرانی به هیچ وجه قابل دفاع نیست، به خصوص وقتی پای مسایل امنیتی و وضعیت زندانیان در میان باشد. در موارد بسیاری می توان این عدم شفافیت را دید؛ از جمله در ماجرای حبس «سیامک نمازی»، مشاور و مدیر ایرانی-آمریکایی، که حکومت ایران حتی بازداشت او را هم تأیید نکرده بود، و یا در ماجرای «جیسون رضاییان»، خبرنگار واشنگتن پست، که حکومت ایران هیچ وقت رسماً دلایل بازداشت او را اعلام نکرد.
علی رغم انکارهای حکومت، پرونده آقای لوینسن ظاهراً برای حکومت ایران مایه دردسر است. واژه های «رابرت» و «لوینسن» از جمله واژه های کلیدی ای هستند که توسط سازمان های اطلاعاتی ایران رصد می شوند. تمام شرکت های ارائه دهنده تلفن های موبایل در ایران، یا تحت مالکیت حکومت هستند و یا به حکومت وابسته اند. آن طور که متخصصان امور امنیتی می گویند، حکومت ایران، مانند «آژانس امنیت ملی» آمریکا، روزانه میلیون ها پیامک را جمع آوری و رصد می کند. همسلولی خسروی و اعضای خانواده او نیز بر این باور اند که او به محض آن که آن پیامکِ کذایی را درباره لوینسن به اف بی آی فرستاد، تحت نظارت قرار گرفت.
همسلولیِ خسروی می گوید: «در میِ سال ۲۰۱۵، فِرد خسروی تاکسی می گیرد تا برای پرواز به آمریکا، به فرودگاه امام خمینی برود. در فرودگاه به او می گویند نمی تواند از کشور خارج شود. بدون آن که به او توضیحی بدهند، می برندش. چشمبند به او می زنند و سوار یک «هیوندای سانتاقه» اش می کنند؛ ماشین محبوبِ مأموران اطلاعاتی ایران. دقیقاً همان ماشینی بود که من و کسان دیگری را که می شناسم با آن آورده بودند.»
وکیل خسروی که از اعضای خانواده او نیز هست، گفته مأموران امنیتیِ لباس شخصی به او اتهام جاسوسی و در اختیار گذاشتنِ «اطلاعات محرمانه» به «حکومتی متخاصم»، یعنی آمریکا، زده بودند. در دوران بازداشت، در بند ۲۰۹ زندان اوین، خسروی را کتک زده و با او بدرفتاری کرده بودند. بند ۲۰۹ در اختیار وزارت اطلاعات کشور است.
«قاضی صلواتی» مسئول رسیدگی به پرونده خسروی بوده. صلواتی که به قاضی مرگ هم شناخته می شود، به رفتار تند و خشن با متهمان امنیتی مشهور است. وقتی خسروی به صلواتی می گوید آن پیامک را در مستی فرستاده و فقط می خواسته خودشیرینی کند، قاضی حکم ۷۴ ضربه شلاق برای او صادر؛ البته این حکم هرگز اجرا نشد.
در دورانی که اوین بود، خسروی تنها می توانست یک دقیقه در هفته با خانواده خود صحبت کند. به همسلولی اش گفته بوده بازجویش او را تهدید کرده به کسی نگوید کجاست. خسروی هم تا مدت ها به کسی نگفته بوده زندان است. به گفته همسلولی، «هروقت از زندان با خانواده اش حرف می زد، می گفته الان با یک مشتری در یک فرش فروشی در آمریکا است و باید برود؛ بعد هم تلفن را قطع می کرد. خانواده آرام آرام از دست او عصبانی شدند که توجهی به آن ها نمی کرده. نمی دانستند در زندان است».
بعد از چند ماه بود که خسروی به یکی از اعضای خانواده اش که وکیل بود می گوید زندان است. وکیل خسروی می گوید: «قرار بود دادگاهش در آوریل ۲۰۱۶ در شاخه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار شود». می گوید به طور کلی در جریان وکالت موکل خود، با هیچ مانعی رو به رو نبوده، ولی تصدیق می کند که با آزادی غیرمنتظره خسروی، نمی تواند آخرین فراز و فرودهای پرونده او را بررسی کند.
این خانم می گوید: «با درخواست قاضی صلواتی، با هیچ کس درباره این پرونده حرفی نزدم. ولی حالا که پرونده بسته شده، به نظرم نباید هیچ منع قانونی در این باره وجود داشته باشد». می گوید آزادی خسروی همه را شگفت زده کرد، درست همان طور که خبر بازداشت او هم همه را شگفت زده کرده بود. می گوید: «بازداشت او ناشی از سوء تفاهم بود. به هر حال الان خوشحالم که از زندان بیرون آمده و می تواند به زندگی خود بازگردد».