September 7, 2015

چرا محمود دولت‌آبادی، قاسم سلیمانی را ستایش می‌کند؟

حسین نوش آذر
ایران وایر : در ماهنامه مهرنامه شماره ۴۳ (مرداد ۱۳۹۴) محمد قوچانی (روزنامه‌نگار) و مهدی یزدانی‌خرم (روزنامه‌نگار و داستان‌نویس) با محمود دولت‌آبادی گفت‌و‌گویی انجام داده‌اند. محمود دولت‌آبادی در این گفت‌و‌گو گاهی تلویحاً و گاهی آشکارا نظامی‌گری و قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس به عنوان یکی از نمادهای نظامی‌گری در ایران را ستایش می‌کند با این امید که رمان «کلنل» او مورد عنایت سرداران قرار بگیرد.در‌‌ همان سال‌هایی که محمد خاتمی به طور غیرمنتظره به ریاست جمهوری ایران رسید، پدرام بشردوست با هوشنگ گلشیری، نویسنده فقید و از تأثیرگذار‌ترین نویسندگان ایران پس از انقلاب گفت‌و‌گوی مشابهی انجام داد که نسخه زیراکس‌شده آن با عنوان «از همین ساندویچ‌ات حرف بزن محمود!» دست به دست شد و نسخه‌ای از آن هم به من رسید. مقایسه این دو گفت‌و‌گو که از نظر تاریخی ۲۰ سال با هم فاصله دارند، بی‌فایده نیست.
از یاغی‌پروری تا اعتدال
 مهم‌ترین آثار محمود دولت‌آبادی همواره با یک بحران شروع می‌شود. قهرمانان او در آثاری مانند «آوسنه بابا سبحان»، «گاواره‌بان»، «عقیل عقیل»، «لایه‌های بیابانی»، «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» با جهانی متخاصم رو در رو می‌شوند و سرانجام در جامعه‌ای که از بی‌پدری رنج می‌برد، بر ضد آن شورش می‌کنند. نویسنده‌ای که آثارش در سال‌های پیش از انقلاب سرشار از یاغی‌پروری و طغیان بر نظم حاکم و ضدیت با نظامیان است، پس از نیم قرن که آن تب و تاب‌ها فروخوابیده می‌گوید:
 
«به من ایرادهای بسیاری وارد شده که چرا به فلانی [احتمالاً حسن روحانی] رأی داده است؟ جوابِ من این است که تشخیصِ من این بوده و شما هنوز نمی‌توانید این را بفهمید که اگر بشود آب‌های این کشور را مهار کرد یعنی چه؟ [...] پاسخم این بوده که شما چه می‌فهمید مهارِ آب در کشورِ خشک و پُرآفتابی مثل ایران یعنی چه؟»
 
آیا می‌توان یک بحران زیست‌محیطی در ابعاد جهانی و با سویه‌های متنوع و درهم‌تنیده را با سیاست روز ایران گره زد؟ مصاحبه‌کنندگان این پرسش را با دولت‌آبادی در میان نمی‌گذارند. این پرسش هم در میان نمی‌آید که گیرم حل بحران آب، از عهده یک دولت برمی‌آید. آیا اکنون دولت روحانی موفق شده است بیابان‌زایی را مهار کند، دریاچه‌های هامون و ارومیه و تالاب‌های خوزستان را احیا کند و با ریزگردها و آلودگی هوا به طور مؤثر مقابله کند؟ ملاک برای یک نویسنده چیست؟ یک امر فرهنگی مانند سانسور یا یک معضل زیست‌محیطی با ابعادی نامکشوف؟
 
هوشنگ گلشیری در گفت‌و‌گویی که پدرام بشردوست انجام داده است، انقلابات اجتماعی به عنوان راهکاری رادیکال برای تغییر سیاست را رد می‌کند. او خواهان شکل‌گیری نهادهای مدنی و فرهنگ بحث و گفت‌و‌گوست. خطاب به اصلاح‌طلبان می‌گوید: «بعد از اینکه این بحث‌ها را کردیم و احزاب و روزنامه‌ها و آزادی به وجود آمد، اگر یک عده‌ای رأی آوردند و حاکم شدند فکر نکنند می‌توانند با بقیه قورمه‌سبزی بپزند! اقلیت حقوقی دارد!»
 
پس از ۲۰  سال که از رویای تحقق جامعه مدنی در دوران اصلاحات می‌گذرد، حقوق اقلیت‌ها، تبعیض‌های اجتماعی، بحران‌های خانوادگی، بیکاری و بی‌پناهی جوانان در نظر محمود دولت‌آبادی، در حد مهار خیالی بیابان‌زایی در ایران فرومی‌کاهد. او که با مفهوم «آب» در فرهنگ ایرانی به عنوان مظهر زایندگی و پاکی و جلوه‌ای از راستی و درستکاری به خوبی آشنایی دارد پاسخ می‌دهد: «شما چه می‌فهمید مهارِ آب در کشورِ خشک و پُرآفتابی مثل ایران یعنی چه؟»
نیاز به حضور مقتدر یک پدر
اغلب شخصیت‌های محمود دولت‌آبادی در داستان‌هایی که در بستر زندگی روستایی نوشته، به حضور مقتدرانه پدر نیاز دارند. شهر در نظر بسیاری از شخصیت‌های او نمایانگر تباهی‌ست. در «ادبار» از نخستین داستان‌های او پدر از شدت فقر از روستا به شهر مهاجرت می‌کند و پسر او پادوی شیره‌کش‌خانه می‌شود و سرانجام در خفت و خواری می‌میرد.  
 
دولت‌آبادی به عنوان نویسنده‌ای که خاستگاه روستایی دارد، درباره قاسم سلیمانی می‌گوید: «من هم قاسیم سلیمانی و امثال او را می‌پسندم در جای خود و همینطور آقای ظریف و امثال او را. به همین روشنی هم این حرف را چاپ کنید. او و امثال او باید سر جای خودشان بایستند و نگذارند مردم‌کشان وارد کشور ایران شوند و این دیگران هم سر جای خودشان و از طرق دیگر بگویند و بکوشند که این مردم‌کشان را باید جمع کرد.»
 
نکوهش جنگ و مخالفت با حمله نظامی به ایران اندیشه بلندی‌ست. اما آیا برای نکوهش جنگ لازم است از قاسم سلیمانی یک سردار حماسی با ابعادی که در شاهنامه یا در ادبیات پهلوانی ایران سراغ داریم بسازیم؟ قاسم سلیمانی که در شهرستان رابر متولد شده و در نوجوانی با بنایی گذران می‌کرده، اما در سال‌های جنگ قابلیت‌های نظامی خود را آشکار کرده، می‌توانست به سادگی قهرمان یکی از داستان‌های محمود دولت‌آبادی باشد: یکی از همه آن مردان طرد شده‌ در داستان‌های مانند «عقیل» یا «گاواره‌بان» که به حضور مقتدرانه پدر نیاز دارند.
 
منتقدی گفته است: «در کارهای دولت‌آبادی دو نیرو با یکدیگر در ستیزند: یکی درون‌نگری روانکاوانه روشنفکران وازده‌ای که اعتقاد خود را از دست داده‌ و زیر پایشان خالی شده و از این‌رو همه را در لجن می‌بینند و همه چیز را به لجن می‌کشند، و دیگری واقع‌نگری زنده و گاه حتی رزمجویانه...»
 
به همین اعتبار می‌توانیم بگوییم ستایش دولت‌آبادی از قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه از جنس واقع‌گرایی زنده و رزمجویانه روشنفکری‌ست که در سال‌های پیش از انقلاب زیر پایش خالی شده بوده و پس از انقلاب هم دست او خالی مانده است. نمود این اندیشه را در نخستین و اتفاقاً به لحاظ ادبی بهترین آثار دولت‌آبادی می‌توان سراغ گرفت.
 
هوشنگ گلشیری درباره محمود دولت‌آبادی در همان مصاحبه‌ای که در طلیعه اصلاحات با او انجام دادند، می‌گوید: «راجع به دولت‌آبادی هم حرف‌هایم را زده‌ام. دیگر امیدی به او ندارم. حرف‌های قرن نوزدهمی را که در جوانی و بیست سالگی‌اش شنیده همچنان ادامه می‌دهد.»
اضمحلال «کاراکتر نظامی در ادبیات ایران»
یکی از همین «حرف‌های قرن نوزدهمی» در گره‌گاه انگ «بومی‌گرایی» و آرزوی «جهانی شدن» نویسندگان شکل می‌گیرد و مدام تکرار می‌شود و خود را بازتولید می‌کند که سرپوشی بگذارد بر آن «من» شکل نگرفته که در گستره ادبیات اقلیمی ایران در سال‌های پیش از انقلاب در رویارویی با شهر خودش را می‌بازد و نام آن را «بحران هویت» نهاده بودند.
 
دولت‌آبادی در گفت‌و‌گو با مهرنامه می‌گوید:  «گاهی به عنوان یک امرِ منفی به من گفته‌اند "بومی‌نویس" و من در جواب می‌گویم دقیقاً! و هیچ امر خوشایند و فروکاهنده‌ای در این امر ندیده‌ام. ویلیام فاکنر بوم خودش را پدید آورد، مارکز هم همین‌طور، و هر نویسنده‌ای محصول مرز و بوم خودش است – کافکا هم بومِ زیستی خود را داشت – باز هم [نمونه] بیاورم؟»
 
در «آوسنه بابا سبحان»، از آثار نمونه محمود دولت‌آبادی، «صالح» در اندیشه بقای خانه‌اش است، اما توفیقی پیدا نمی‌کند. در «گاواره‌بان» قنبر در برابر میلیتاریسم می‌ایستد و عصیان فردی او به اقدامی همگانی بدل می‌شود.  دولت‌آبادی به راستی که محصول مرز و بوم خودش است و مرز و بوم او در بهترین آثارش روستاهای خراسان است. انقلاب ایران هم خاستگاهی روستایی دارد. رد امثال «قنبر» در گاواره‌بان را اکنون می‌توان در هیأت‌های مذهبی یافت. آن عصیان فردی در هیأت‌های مذهبی به مجرای اسلام‌گرایی و تشیع می‌افتد و در مقاطعی از تاریخ بر ضد طبقه متوسط تجددخواه به یک اقدام سرکوبگر تبدیل می‌شود.
اکنون نیم قرن بعد، محمود دولت‌آبادی در ستایش نظامی‌گری می‌گوید:
 
«این مجموعه هستند که مملکت را حفظ کرده‌اند در سال‌های طولانی. در آستانه و شروع انقلاب توجه داشته‌اید چه‌طور و با چه نیرنگ‌هایی نیروی نظامی ما را تهی کردند پیش از یورش عراق به این کشور؟ بله، پس دردمندانه‌ترین اثری که من نوشته‌ام "زوال کلنل" بود و کلنل مظهر قربانی شدن کاراکتر نظامی در ادبیات و فرهنگ کشور ماست.»
 
نویسنده «عقیل» از اضمحلال «کاراکتر نظامی در ادبیات ایران» سخن می‌گوید. عقیل یک پیرمرد روستایی‌ست که در زلزله خراسان نزدیکانش را از دست داده. تیمور، فرزند او در بیرجند سرباز است. او به جست‌و‌جوی پسرش به راه می‌افتد و خود را به پادگان محل خدمت تیمور می‌رساند. فرمان ایست سربازی او را میخکوب می‌کند. شخصیت تیمور در اثر نظامیگری دگرگون شده و حالا انجام وظیفه را مقدم می‌داند، تا آن حد که به روی پدرش اسحله می‌کشد.
 
در گاواره‌بان، گروهبانی یک مرد روستایی را می‌کشد و قنبر که از پادگان گریخته، به انتقام خون پدرش برمی‌آید. در «کلیدر» این یاغی‌گری‌ها به اوج می‌رسد. اکنون چنین نویسنده‌ای از قربانی شدن کاراکتر نظامی در ادبیات و فرهنگ ایران و از تضعیف آگاهانه ارتش در سال‌های نخست انقلاب سخن می‌گوید.
نویسنده خوب، نویسنده مرده
گلشیری می‌گوید: «من فکر می‌کنم نویسنده خوب نویسنده مرده است برای این حکومت‌ها...»
و در فرازی دیگر در ادامه همین فکر با گوشه چشمی به تصرف انتشارات امیرکبیر [و انتشارات خوارزمی که پرونده قضایی‌اش تا خرداد ماه سال جاری همچنان خبرساز بود] می‌گوید: «من تعجب می‌کنم که چرا امیرکبیر را به صاحبش برنمی‌گردانند ولی می‌گویند ما مسلمانیم! برای چه یک نشری را از یک آدمی می‌گیرید و مؤسسه‌ای را به جرم کارهایی که خودتان هم دارید می‌کنید مصادره کرده‌اید؟»
و از خودش می‌پرسد: «چه کار می‌توانیم بکنیم؟ من می‌گویم یک داستان خوب، استبداد را محکوم می‌کند.»
 
راه اعتدال در پیش بگیریم. محمود دولت‌آبادی از نویسندگان بزرگ ماست. او هم به خوبی می‌داند که یک داستان خوب استبداد را محکوم می‌کند. او به اعتبار رمان «زوال کلنل» با تاریخ جعل و مصادره و اعدام در کشور ما به خوبی آشنایی دارد. شاید به همین دلیل است که در گفت‌و‌گو با مهرنامه پیش از هر چیز از روشنفکری استعفا می‌دهد.
 
نویسنده آثار ماندگاری مانند «جای خالی سلوچ» می‌گوید: «من اهل فکر هستم، اما روشنفکر نیستم. روشنفکری به آزادی نیاز دارد ولی فکر در بن‌بست تنهایی هم ممکن است.»  
 
برخلاف آنچه که دولت آبادی می پندارد ما منتظر نیستیم که سانسور تمام بشود و شاهکارهای ادبیات فارسی از کشو بیرون بیاید. بحرانی که ادبیات معاصر ایران با آن مواجه شده، بسیار ژرف‌تر از آن است که با برداشتن سانسور از بین برود. امید ما این است که بن‌بست تنهایی نویسندگان بزرگی مانند محمود دولت‌آبادی به شاهراه آزادی و روشنفکری برسد.

میراث جیمى کارتر براى ایران

رولاند الیوت بران
ایران وایر : دوران ریاست جمهوری «جیمی کارتر» بیش از هر رییس جمهور دیگری در امریکا با مذاکره و ارتباط با ایران گره خورده است. انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران او را نیز مثل همه شگفت زده کرد. بسیاری از سلطنت طلبان ایرانی هم‌چنان کارتر را یا مقصر سقوط شاه می دانند و یا او را به دلیل رفتاری که با شاه داشت، ملامت می کنند. ناتوانی کارتر در آزاد کردن کارکنان سفارت امریکا در تهران که توسط حامیان آیت الله خمینی به گروگان گرفته شده بودند، سبب شد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ از رقیب خود، «رونالد ریگان» شکست بخورد. کارتر هنوز هم ناتوانی در آزادسازی کارکنان سفارت را بزرگ ترین حسرت خود می داند.
 
کارتر اکنون ۹۰ ساله است. اوایل ماه اوت امسال اعلام کرد که باید برای مقابله با سرطان، تحت درمان قرار می گیرد. بسیاری برای او آرزوی سلامتی و بهبود می کنند ولی پرسش از میراث او نیز بر سر زبان ها افتاده است. در این نوشته، به تصمیمات سرنوشت ساز کارتر در مورد ایران خواهیم پرداخت.
 
جیمی کارتر در سال ۱۹۷۷ با عنوان فرماندار دموکرات ایالت «جورجیا» بر کرسی ریاست جمهوری امریکا نشست. او در امریکا به دلیل تأکید بسیارش بر حقوق بشر، در اقلیت محسوب می شد اما در داخل ایران، پیش از آن که به ریاست جمهوری برسد، توجه اپوزیسیون سیاسی را به خود جلب کرده بود.
«منصور فرهنگ»، استاد روابط بین الملل در کالج «بنینگتون» چنین می گوید: «بسیار جالب است که کارتر حتی پیش از آن که رییس جمهور شود، یعنی در دوران مبارزات انتخاباتی خود، اولین کسی بود که در انتخابات ریاست جمهوریِ امریکا بر اهمیت حقوق بشر به عنوان بُعدی از سیاست خارجی امریکا تأکید و تمرکز کرد. این در واقع، در مسیر اذهان عمومی امریکا و ادامه فضای ضد جنگ، یعنی جنبش ضد جنگ با ویتنام بود. به همین دلیل بود که کمپین انتخاباتی کارتر و تأکید بر مسأله حقوق بشر حتی در سخنرانی افتتاحیه او از همان ابتدا توجه جنبش های سیاسی مخالف حکومت را در ایران به خود معطوف کرد. یادم می آید در اولین سال انقلاب، حتی رفسنجانی در زندان با من درباره اهمیت دفاع کارتر از حقوق بشر و ارتقای وضعیت حقوق بشر و تأثیر آن بر رفتار مقامات حکومت ایران صحبت می کرد. او از این می گفت که مقامات ایران از میزان سرکوب خود کم کردند و با عناصر مخالف حکومت، رفتار آشتی جویانه تری در پیش گرفتند.»
 
شکی نیست که شاه نیز متوجه این مسأله شده بود. «مهرداد خوانساری» که در زمان شاه دیپلمات بوده است، توضیح می دهد: «در دوران شاه، بسیاری از مقامات ارشد که توسط شخص شاه منصوب و رهبری می شدند، از این مسأله آگاه بودند که در ماجرای مبارزات انتخاباتی امریکا، به مسأله حقوق بشر اشاره شده بود. به نظر من، آن ها می دانستند که امریکا شاید با تکیه بر حقوق بشر، به ایران انتقاداتی وارد کند. به اعتقاد من، این مقامات ارشد حکومتی به مسأله روابط ایران و امریکا بسیار بیش از آن حدی که دولت کارتر در ذهن داشت، اعتبار می دادند. در واقع، آن ها متوجه نشدند که استراتژی حقوق بشرِ کارتر در وهله اول شوروی را نشانه گرفته بود نه ایران را. ولی مقامات ارشد ایرانی این طور برداشت کرده بودند که بهتر است برای گریز از انتقادهای امریکا، بخشی از رفتارهای سرکوب‌گرانه را از جانب نهادهای امنیتی محدود کنیم.»
با این اوصاف، از چشم سیاست خارجی امریکا، شاه هم‌چنان مهم‌ترین متحد امریکا در منطقه خلیج فارس به شمار می آمد. «گری سیک» که در دوران «فورد» و کارتر در «شورای امنیت ملی امریکا» خدمت می کرد، در این خصوص می گوید: «بر خلاف نظر شایع، کارتر این را پذیرفته بود که امریکا پیش از او روابط بسیار نزدیکی با ایران برقرار کرده بوده و ایران نیز در عوض همیشه بنا بوده از منافع امریکا در منطقه محافظت و حمایت کند. این چیزی بود که در دوران "نیکسون" و "کیسینجر" عملی شده بود اما کارتر معتقد بود که ایران می تواند در وضعیت حقوق بشر و نیز بعضی مسایل دیگر تغییراتی بدهد و پیشرفت هایی حاصل کند. کارتر این نکته را در مذاکراتی خصوصی با شاه در میان گذاشته بود. این نکته از نظر استراتژیک هم بسیار حیاتی بود و کارتر سعی می کرد تا با شاه به توافق برسد.»
 
در سال ۱۹۷۷، شب سال نو میلادی، کارتر در کاخ شاه در تهران به سلامتی او می نوشد و از «جزیره ثبات» در منطقه ای پر آشوب صحبت می کند. ولی در اواخر سال ۱۹۷۸، مجموعه ای از اعتراضات و تظاهرات مردمی و مقابله نیروهای شاه که منجر به کشته شدن افراد شد، عملاً رژیم شاه را بی ثبات کرد. در ماه سپتامبر [۱۷ شهریور ۱۳۵۷]، سربازان شاه تظاهرکنندگان را در میدان «ژاله» به گلوله بستند؛ حادثه ای که به «جمعه سیاه» معروف شد و اپوزیسیون را علیه شاه متحد کرد.
 
در مراسم عاشورای همان سال میلیون ها ایرانی به خیابان ها آمدند. از سوی دیگر، اعتصابات کشور را فلج کرده بود و حکومت شاه بی ثباتی را بیش از پیش احساس می کرد. کارتر سرعت و شدت اتفاقات را زود متوجه نشد.
 
گری سیک می گوید: «در آن مقطع، کارتر همان فرضی را می کرد که خیلی های دیگر می کردند؛ این که شاه سیاستمدار باتجربه ای است، سال ها است بر تخت سلطنت تکیه زده، از پسِ بحران های دیگری هم برآمده و خلاصه این که می تواند از پس این آشوب ها هم بر آید. ولی درست همان زمان بود که همه از جمله خودِ شاه فهمیدند که دیگر اوضاع به شدت از کنترل خارج شده و کار از کار گذشته است.»
 
در ژانویه سال ۱۹۷۹، کارتر «رابرت هایزر»، یکی از ژنرال های امریکا را به ایران فرستاد به این امید که قوام و استحکام ارتش ایران را حفظ کند. ولی مأموریت او با شکست مواجه شد. یک هفته بعد، شاه ایران را ترک کرد و در فوریه همان سال، آیت الله خمینی از تبعید به کشور بازگشت. شاه در ابتدا به مصر رفت، بعد به مراکش، باهاماس و بعد هم به مکزیک. حال و روزش خوش نبود. سرطان داشت او را از پا در می آورد. می خواست برای درمان به امریکا برود و کارتر از عواقب ورود شاه به کشورش واهمه داشت.
 
«گری سیک» می گوید: «کارتر باید تصمیم می گرفت که آیا می خواهد شاه را به امریکا راه دهد یا نه. تصمیم بسیار بسیار دشواری بود. در عین حال، تصمیمی بود که معانی زیادی در بر داشت. کارتر با نزدیک ترین مشاوران خود، با هر کسی دور و برش بود، مشورت می کرد. "برژینسکی" "سایرس ونس"، "والتر موندیل"، "هامیلتون جوردن" و تمام اعضای عالی رتبه حکومت با کارتر دیدار می کردند و معتقد بودند که شاه باید به امریکا بیاید.
 
سایرس ونس، وزیر امور خارجه امریکا نیز به کندی اما بالاخره به این نتیجه رسید. به این ترتیب، نزدیک ترین افراد به کارتر از این ایده دفاع می کردند و کارتر هم پذیرفت ولی در آخر این سؤال را هم از اطرافیان و مشاوران خود پرسید که اگر شهروندان ما را در ایران به گروگان گرفتند، آن وقت به من چه نصیحتی خواهید کرد؟ »
 
و این دقیقاً همان چیزی است که پیش آمد. شاه در اکتبر سال ۱۹۷۹ وارد خاک امریکا شد و در نوامبر، دانشجویان پیرو خمینی سفارت امریکا در تهران را به اشغال خود در آوردند. در ابتدا کارتر شدت ماجرا را دست کم گرفت. گری سیک در این باره می گوید: «به نظر من، کارتر هم مثل خیلی از ما فکر می کرد این یک بازی سیاسی است، یک جور ژست است، یک جور تحصن است؛ کاری که در دانشگاه های امریکا در سال های دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ خیلی معمول بود. می روید ژست های دراماتیک می گیرید، ساختمان اداری - در این مورد، سفارت - را اشغال می کنید، بعد می نشینید آن جا و توجه ها را به خود جلب می کنید و محبوبیت پیدا می کنید؛ بعدش هم بعضی می گویند بسیار خب، بس است، حرف‎تان را زدید. به نظر من، در مورد اشغال سفارت پیش بینی بیش تر آدم ها این بود که چند روزی بیش تر طول نمی کشد. هیچ کس، حداقل در غرب و حتی در ایران فکرش را نمی کرد که حکومت به جای آن که برود و به گروگان گیرها بگوید "بسیار خب بچه ها، وقتشه از سفارت برید بیرون"، عملاً برود و به آن ها ملحق شود و در واقع، شغل اداره آن جا را به آن ها عطا کند. دانشجویانی که فکر می کردند در زمانی کوتاه می آیند و سفارت را اشغال می کنند، بیانیه سیاسی خود را می خوانند و بعد هم می روند، عملاً دیدند که دارند زندانی با ۵۰ زندانی را اداره می کنند؛ باید به آن ها غذا و پوشاک بدهند و هر روز از آن ها مراقبت کنند. عملاً زندان‎بان شده بودند. به هیچ وجه برای این کار آمادگی نداشتند ولی آرام آرام وارد این شغل شدند و ۴۴۴ روز در آن ماندند.»
 
با شدت گرفتن بحران، کارتر برای آزادی گروگان ها از طریق «دیوان بین‌المللی دادگستری» و سازمان ملل بر ایران فشار وارد کرد، علیه ایران تحریم وضع و تهدید کرد که بنادر ایران را مسدود خواهد کرد. او در عین حال، از دولت خود خواست تا کشور دیگری را برای میزبانی شاه پیدا کند.
 
منصور فرهنگ درباره انعکاس تصمیم های کارتر در داخل ایران این طور می گوید: «اعتقاد من این است که کارتر با نیتی تماماً خیر دو تصمیم گرفت که به شدت به نفع اسلام گرایانِ داخل ایران بود. به این دلیل که آن ها گروگان گیری را ابزاری برای حذف لیبرال ها و چپی ها از جنبش انقلابی می دانستند و از این ابزار به شکل بسیار مؤثر استفاده می کردند. آن ها عملاً و رسماً انقلاب را از چپی ها دزدیدند و با تبلیغات و خصومت با امریکا، حمایت بسیار زیادی برای خودشان در داخل کشور دست و پا کردند. اولین اشتباه کارتر این بود که اجازه داد شاه وارد امریکا شود. اشتباه دوم که از اولی هم بدتر بود، این بود که شاه را از امریکا بیرون انداخت. با این کار، ضعفی از خود نشان داد که خمینی از آن استفاده کرد. از همان جا بود که در ایران شعار می دادند کارتر باید برود.»
 
فرهنگ در عین حال معتقد است که نگاه خوش بینانه و مثبت کارتر به دین باعث شد که تصور غلطی از خمینی داشته باشد. فرهنگ می گوید: «کارتر فردی عمیقاً مذهبی بود. "یونیتارین" بود که روایتی لیبرال از مسیحیت است. در تمام عمر خود به ارزش های دینی خود از منظری بسیار پیشرو و صلح طلبانه باور داشته است. به همین دلایل، به انگیزه های دینی آیت الله خمینی هم نگاه مثبتی داشت. شکی نیست که در وهله اول، کارتر نیمه تاریک خمینی را ندید. خمینی را مردی مذهبی و معنوی می دید و فکر می کرد می تواند با او وارد مذاکره شود و به توافق برسد. بر اساس همین خط فکری بود که تصمیم گرفت عذر شاه را بخواهد. کارتر درباره خمینی اشتباه می کرد ولی تنها کسی هم نبود که درباره خمینی اشتباه کرده باشد.»
 
وقتی راه های کارتر برای مذاکره با خمینی بسته شد، تصمیم گرفت برای آزادی گروگان ها عملیاتی نظامی ترتیب دهد. در ماه اوت ۱۹۸۰، کارتر فرمان «عملیات پنجه عقاب» یا «عملیات طبس» را صادر کرد. هدف این عملیات این بود که امریکایی های گروگان گرفته شده را با هلیکوپتر از خاک ایران خارج کند. این مأموریت با نقص فنی یکی از هلیکوپترها در طوفان شن در یکی از بیابان های شرق ایران که منجر به کشته شدن هشت مأمور امریکایی شد، شکست خورد. خمینی از تحقیر کارتر خشنود بود و می گفت طوفان شن را خدا فرستاده است. عواقب سیاسی این عملیات نافرجام برای کارتر فاجعه بار و ویران‌گر بود.
مهرداد خوانساری می گوید: «شکی نیست که شکست عملیات سرنوشت کارتر را دگرگون کرد و به بسیاری از مردم جهان سوم نشان داد که در غرب و یا در امریکا این فقط مردم نیستند که تعیین می کنند رهبرانشان چه کسانی باشد بلکه رهبری در جهان سوم مثل خمینی هم می تواند سرنوشت مردم امریکا را تغییر دهد. خمینی عملاً تعیین کرد که رییس جمهور بعدی امریکا چه کسی باید باشد.»
 
سال بعد کارتر در انتخابات مغلوب رونالد ریگان شد. از گری سیک درباره تأثیر ایران بر میراث کارتر پرسیدیم، گفت: «فکر می کنم تأثیر غالب و عمده ای داشت. به نظر من، نگاه خیلی ها به ریاست جمهوری کارتر نادرست است. تنها چیزی که به یاد می آوردند، شکست او در آزادسازی امریکایی های گروگان گرفته شده و یا شکست او در عملیات پنجه عقاب است. می فهمم چرا مردم این طور نگاه می کنند ولی این درک درستی از کارنامه کارتر نیست. کارتر توانست به موفقیت های بسیاری دست پیدا کند، از جمله توافق نامه "کمپ دیوید" که سیاست خاورمیانه را از این رو به آن رو کرد. در سیاست داخلی و خارجی امریکا هم کارهای بسیار مهمی انجام داد. او با روس ها همکاری و زمینه را برای سقوط روسیه شوری مهیا کرد و غیره و غیره. بعضی از دست‎آوردهای کارتر در زمان او پیش نیامد بلکه بعد از دوران ریاست جمهوری او اتفاق افتاد. کارتر زمینه را برای آن ها مهیا کرده بود. بنابراین، اعتبار این دست‌آوردها از آنِ او است.»
 
ولی ایرانی ها وقتی به کارتر فکر می کنند، چه چیزهایی در یادشان زنده می شود؟ بعضی از سلطنت طلبان هرگز کارتر را نمی بخشند چون معتقدند با شاه رفتار بدی داشت و یا این که باعث انقلاب ایران شد. حتی بعضی بیماری او را تبریک می گویند. مهرداد خوانساری در این باره می گوید: «خیلی زیاد ناراحت شدم وقتی شنیدم کارتر بیمار است و احتمالاً به زودی از دنیا خواهد رفت. از نظر من، کار گروهی از ایرانی ها در فیس‌بوک و شبکه های اجتماعی که از بیماری او ابراز شادی می کنند، انزجار آور است. آن ها کارتر را برای اتفاقاتی که برای ایران افتاد یا برای آن چه بر سر شاه در آن روزها پیش آمد، ملامت می کنند. به نظر من، حرف هایی که در این چند هفته در مورد کارتر زدند، واقعاً نفرت انگیز و به کلی غیرقابل قبول بود. واقعاً از این حرف ها حال تهوع به من دست می داد.»
 
در جمهوری اسلامی برخی چهره های سرشناس، کارتر را به دلایل دیگری محکوم می کنند. منصور فرهنگ می گوید: «ٰرژیم ایران، افرادی مثل رفسنجانی و خامنه ای، نگاهی کاملاً متظاهرانه به کارتر دارند. در خلوت خوب می دانند که دفاع کارتر از حقوق بشر در ابتدا عمیقاً برایشان مفید بود. با این حال، در فضای عمومی او را اهریمن جلوه می دهند.»
 
به نظر می رسد که در این ۳۵ سال اخیر این نگاه تغییر چندانی نکرده است. گری سیک در این باره چنین توضیح می دهد: «هیچ تغییر و یا تحول جدی در کار نبوده است. به نظر من، عموم مردم ایران در این سی و چند سال نگاهی منفی نسبت به کارتر داشته اند و در عین حال، خیلی هم درباره آن فکر نکرده اند. منظورم این است که ایرانی ها نمی روند بپرسند جیمی کارتر واقعاً که بود و چه کرد. ایرانی های امریکایی خیلی به این سؤال فکر می کنند چون امریکایی هستند و از نقش امریکا آگاهند و فکر می کنند- البته به غلط از نظر من- که جیمی کارتر مسوول تمام اتفاقات بدی است که برای ایران افتاده است. در ایران، رسانه ها به این مسایل نمی پردازند. مراسم سالگرد اشغال سفارت را هر ساله برگزار می کنند، مردم را با اتوبوس می آورند، بیرون سفارت می ایستند، مدتی شعار می دهند، بعد هم می روند سر خانه و زندگی خود؛ همین! عموم مردم ایران، حداقل ایرانی هایی که من با آن ها صحبت کرده ام، درباره این موضوعات خیلی فکر نمی کنند. بحران گروگان گیری مسأله مهمی در سیاست امریکا است. برای امریکا فاجعه بزرگی بود که به آن شکل در ایران تصویر شد. ولی از آن طرف، در ایران فقط از روی مسأله گذشتند. خیلی روی آن فکر نکردند و نمی کنند. این است که به نظر من، مردم ایران نه لزوماً عاشق جیمی کارتر هستند و نه لزوماً از او نفرت دارند. ولی نگاهی نسبت به او دارند که محصول اتفاقات و تبلیغات آن زمان است و در این نگاه، تغییر چندانی ایجاد نشده است.»
 
این روزها کارتر هم‎چنان به ایران فکر می کند؛ در ماه ژوئیه، قرارداد هسته ای ایران و امریکا را ستایش کرد و آن را «گامی مهم در مسیری درست» خواند. در کنفرانس خبری که خبر بیماری خود را اعلام کرد، خبرنگاری از او پرسید آیا چیزی هست که آرزو می کند وقتی رییس جمهور بوده، جور دیگری انجامش می داد؟ در پاسخ گفت ای کاش برای آزادسازی گروگان ها، هلیکوپترهای بیش تری می فرستاد.

اردوغان: ایران و روسیه مسئول بحران پناهجویی در اروپا هستند.

رئیس‌جمهور ترکیه ایران و روسیه را متهم کرده که با حمایت از بشار اسد، موجب بحران پناهجویی در اروپا شده‌اند. همزمان نخست‌وزیر ترکیه هم به اتحادیه اروپا برای "سهم مسخره اندکی" که در پذیرش پناهجویان ایفا می‌کند، تاخته است.

برده جنسی داعش: قیمت من هشت دلار بود

جینان، دختر جوان ایزدی که از اسارت گروه «حکومت اسلامی» (داعش) گریختجینان، دختر جوان ایزدی که از اسارت گروه «حکومت اسلامی» (داعش) گریخته، کتابی به نام «برده داعش» در فرانسه منتشر کرده است.
این کتاب به کمک تیری اوبرله، خبرنگار روزنامه فیگارو نوشته شده است.
جینان پس اسارتش در اولین حملات پیکارجویان گروه «حکومت اسلامی» به شمال عراق، مدتی توسط این گروه به نقاط مختلف منتقل شد و در ‌‌نهایت توسط دو مرد، یک مامور سابق پلیس و یک روحانی خریداری شد. به نوشته سایت فرانسوی زبان، «لا لیبر» بلژیک، جینان می‌گوید «قیمت من ده هزار دینار عراق یا هشت دلار بود.»
دختران و زنان ایزدی و مسیحی در بازارهایی که در عراق دایر شده‌اند به عنوان برده‌های جنسی به فروش می‌روند.
 
جینان این دختر ۱۸ ساله ایزدی که خبرگزاری فرانسه گفت‌وگوی مفصلی با او انجام داده است، اوایل سال ۲۰۱۴ در شمال عراق توسط گروه خلافت اسلامی اسیر شد ولی حدود سه ماه پیش توانست فرار کند.
 
جینان در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه شرایط اسارت دختران ایزدی را اینطور توضیح داد: «آنها ما را شکنجه می‌کردند و می‌خواستند به زور دین ما را  تغییر دهند. اگر مخالفت می‌کردیم ما را به شدت کتک می‌زدند و یا بیرون زیر آفتاب ما را با زنجیر می‌بستند و مجبورمان می‌کردند که آب کثیف که جسد موش در آن بود را بخوریم. گاهی اوقات تهدید می‌کردند که ما را با برق شکنجه خواهند کرد.»
 
جینان می‌گوید: «اینها انسان نیستند و فقط به مرگ و کشتن فکر می‌کنند. همیشه در حال مصرف دارو و مواد مخدرند. از هر کسی که بتوانند انتقام می‌گیرند. می‌گویند یک روزی گروه خلافت اسلامی بر سراسر جهان حکومت خواهد کرد.»
 
در بخشی از این کتاب با عنوان «برده داعش» که جمعه گذشته منتشر شد، جینان توضیح می‌دهد که در اولین روزهای اسارت، او و تعداد دیگری از زنان را در یک سالن بزرگ جشن در شهر موصل جمع کرده بودند.
 
 جینان چنین می‌گوید: «پیکارجویان داعش لابه‌لای ما می‌چرخیدند، وحشیانه می‌خندیدند و از باسن ما نیشگون می‌گرفتند.»
جینان می‌گوید دقیقا به یاد دارد که یکی از مردان می‌گفت «من دنبال یک زن ایزدی چشم‌آبی با پوست روشن هستم و حاضرم برایش هر قیمتی بپردازم.» او در این بازارهای برده‌فروشی علاوه بر مردان عراقی و سوری، مردان اهل کشورهای غربی را هم دیده ولی ملیت آنها را نتوانسته تشخیص دهد.
 
او افزود زیبا‌ترین دختران را برای مشتری‌های پولدار اهل کشورهای حاشیه خلیج فارس کنار می‌گذاشتند. پس از فروش جینان او را در خانه‌ای حبس کردند و خریداران او هر روز به سر وقتش می‌رفتند.
یک هفت تیر در ازای یک مو قهوه‌ای
او یکی از صحنه‌های این بازار را اینطور تصویر می‌کند: «مسئول بازار وضعیت زنان را مثل حیوان بررسی می‌کرد و روی هر کدام قیمت می‌گذاشت. معامله‌گری در بازار خطاب به یکی از پیکارجویان گفت هفت تیرت را با این مو قهوه‌ای عوض می‌کنم. اگر می‌خواهی پول نقد بدهی قیمتش ۱۵۰ دلار است. دینار عراقی هم قبول می‌کنم.»

هر دو مردی که صاحبان جینان بودند مطمئن بودند او عربی بلد نیست و با خیال راحت جلوی او صحبت می‌کردند. یک شب او مکالمه‌ای را شنید که نشان می‌داد تجارت برده‌های جنسی تا چه حد شبیه هر کار اقتصادی دیگری با نظم و مقررات پیش می‌رود.
 
یکی از دو نفر به نام ابوعمار می‌گفت: «هیچکس نمی‌تواند بیشتر از سه برده بخرد مگر اهل ترکیه، سوریه و کشورهای خلیج فارس باشد.»
دیگری به نام ابو انس در جواب گفت: «این برای کاسبی خوب است. مثلا کسی که اهل سعودی است به نسبت یک عضو گروه داعش که اینجاست برای سفرش پول زیادی خرج می‌کند و برای اینکه این هزینه را تامین کند باید حق داشته باشد تعداد بیشتری بخرد.»
جینان پس از سرقت کلید خانه توانست از محل اسارت خود بگریزد و خود را به شوهرش برساند. او امروزه در اردوگاه پناهجویان ایزدی در کردستان عراق زندگی می‌کند.

انتقاد وزیر خارجه ایران از فراخوان برای کناره‌گیری بشار اسد از قدرت

وزیر امور خارجه ایران در نشست مطبوعاتی مشترک با خوزه مانوئل گارسیا مارگالو، همتای اسپانیایی‌اش، کسانی که به گفته او «درباره رییس ‌جمهوری سوریه شرط و شروط قائل شدند» را «مسوول تشدید بحران» در این کشور دانست.
 
به گزارش خبرگزاری ایرنا، محمد جواد ظریف روز دوشنبه ۱۶ شهریور از مواردی چون «توقف خشونت»، «شروع گفت‌وگو بین طرفین»، «احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی و آرای مردم و... برگزاری انتخابات» به عنوان راه حل «واقعی» بحران سوریه نام برد.
 
همچنین به گزارش خبرگزاری تسنیم، آقای ظریف گفت: «کسانی که درباره رییس ‌جمهوری سوریه شرط و شروط قائل شدند در دو سه سال گذشته باعث شدند که جنگ... ادامه یافته و مسئول خونریزی‌هایی هستند که... اتفاق افتاده است».
 
وی تاکید کرد که با «شعارهای» کشورهای همسایه سوریه، صلح به این کشور باز نمی‌ گردد بلکه این کشور‌ها «با توقف اجازه به تروریست‌ها برای استفاده از سرزمین‌شان» می‌توانند به حل مشکل این کشور کمک کنند.
 
مرضیه افخم، سخنگوی وزارت خارجه ایران، نیز روز دوشنبه با اشاره به انتشار تصویر کودک غرق شده سوری گفت: «کسانی که... پیوسته تعیین شرط می‌‌کنند و بی‌وقفه به حمایت‌های همه جانبه از تروریست‌ها ادامه می‌دهند باید به افکار عمومی جهانی پاسخگو باشند».
پس از انتشار تصویر بدن بی‌جان ایلان کردی، کودک سوری، در سواحل ترکیه برخی از کاربران شبکه‌های اجتماعی، جمهوری اسلامی ایران را به دلیل حمایت از حکومت بشار اسد سرزنش کردند.
 
برخی از کشورهای عربی و در راس آن‌ها عربستان سعودی و همچنین ترکیه خواستار کناره گیری بشار اسد رییس‌ جمهوری سوریه از قدرت هستند.
 
اما جمهوری اسلامی ایران بار‌ها با برکناری بشار اسد مخالفت کرده و از جمله علی‌اکبر ولایتی، مشاور بین‌الملل رهبر جمهوری اسلامی، مرداد ماه امسال در مصاحبه‌ با شبکه الجزیره تاکید کرد بشار اسد، تا زمانی که در «راس قدرت» قرار دارد، برای جمهوری اسلامی «خط قرمز است».
 
آقای ولایتی روز دوشنبه نیز در دیدار با وزیر خارجه اسپانیا گفت که تاکید برخی کشور‌ها بر «سرنگونی بشار اسد» اشتباه بوده و «هیچ کس» مانند او «نمی‌تواند سوریه را نجات دهد».
 
مانوئل گارسیا مارگالو، وزیر خارجه اسپانیا، نیز در نشست مطبوعاتی با آقای ظریف اعلام کرد که یکی از اهداف سفرش به تهران بررسی مسائل دوجانبه به خصوص «بحران آوارگان» است.
 
وی با تاکید بر اینکه بحران سوریه باید «به صورت مسالمت‌آمیز» حل شود، افزود: «در این راستا در اولین قدم اعتقاد به ایجاد آتش‌ بس داریم و از دیگر سو زمینه برای ‌آشتی ملی و برگزاری انتخابات فراهم شود».
 
سفر وزیر خارجه اسپانیا به ایران در حالی است که فرانسو اولاند، رییس جمهوری فرانسه نیز گفته است که بازیگران اصلی منطقه خاورمیانه از جمله ایران و عربستان سعودی باید در یافتن راه حل برای بحران سوریه نقش ایفا کنند.
 
در همین حال هاینتس فیشر، رییس‌جمهوری اتریش، در آستانه سفر به تهران در یادداشتی در روزنامه دولتی ایران، با استقبال از توافق هسته‌ای ایران ابراز امیدواری کرده بود که پس از «پایان مثبت گفت‌وگوهای هسته‌ای» راه‌حلی نیز برای «درگیری‌های خونین سوریه، عراق، و یمن» پیدا شود.
 
آقای فیشر عصر روز دوشنبه برای دیدار رسمی سه روزه وارد تهران شد و مورد استقبال محمدرضا نعمت‌زاده وزیر صنعت معدن و تجارت قرار گرفت.
 
وی علاوه بر دیدار و گفت‌و‌گو با حسن روحانی رییس جمهوری ایران، قرار است با اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و علی لاریجانی رییس مجلس دیدار و گفت‌و‌گو کند.
 
سفر رییس‌جمهوری اتریش به تهران، نخستین سفر یک مقام عالی ‌رتبه اروپایی به ایران از سال ۱۳۸۲ به این سو است.
ایران پیش از این در بهمن ماه ۸۲ و در زمان دولت دوم محمد خاتمی، میزبان توماس کلستیل، رییس‌جمهوری پیشین اتریش، بود، و پس از آن هیچ مقام اروپایی در این سطح به تهران سفر نکرده بود.

پاسخ محسنی اژه ای به همسر هاشمی رفسنجانی

من عذاب وجدان ندارم
خانواده هاشمی "دَرد" دارد! 
 
 
 
 
محسنی اژه ای، معاون اول قوه قضائیه و بلبل قضائی (سخنگوی این قوه) نامه اخیر بیت هاشمی رفسنجانی و همچنین نامه همسر هاشمی رفسنجانی را در اعتراض به محرمانه نگهداشتن آنچه در دادگاه مهدی هاشمی گذشت به دادستان تهران ارجاع داد. اژه ای که نامه اش را از طریق دفتر خود ارجاع داده، در نامه اش نوشته من عذاب وجدان ندارم و از زندانی شدن مهدی هاشمی خود ایشان "همسر هاشمی" ناراحت است و درد دارد!
اژه ای که معروف به عدم تعادل عصبی است و یکی از نمونه های معروف این حالات او پرتاب کردن قندان به طرف عیسی سحر خیز در جلسه مطبوعات در دوران ریاست جمهوری خاتمی و سپس حمله به وی و گاز گرفتن بازوی اوست، در نامه خود نوشته است:
«نامه سرکار خانم عفت مرعشی را ملاحظه نمودم بر خلاف نوشته ایشان اینجانب هیچگونه ناراحتی و عذاب وجدانی نسبت به مسئله مورد اشاره مشارالیها (محکومیت فرزندشان مهدی هاشمی به جرم اختلاس، ارتشاء و مسائل ضد امنیتی) ندارم و از نامه غیرمتعارف و غیر مسئولانه نامبرده معلوم می‌شود که چه کسی ناراحت است و درد دارد. نامه مشارالیها ارتباطی با این جانب ندارد لذا عیناً خدمت دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران ارسال تا چنانچه همانند برخی نوشته‌های منتسب به بیت آقای هاشمی رفسنجانی مشحون به توهین و افترا باشد اقدام مقتضی به عمل آورده و عنداللزوم مسائل مطروحه را پاسخ دهند.»

مانوک خدابخشیان

ازسقوط مارشال اوگاركوف تا سردار سليمانى ...
اكًونوميست بازى را فاش كرد !!؟
ايا سليمانىً را جواد ظريف حذف كرد يا خود رهبر هم موافق كاهش نفوذ سپاه بود ؟
وقتى مارشال اوگاركوف طراح دكترين برترى شوروى رفت ؛ شوروى هم رفت !!
ايا حذف سليمانى اغاز برنامه عقب راندن رژيم تهران هست ؟
چرا محسن رضايى مامور كنترل سليمانى است ؟
ايا رضايى و شمخانى و رحيم صفوىً سر نخ سپاه رادردست دارند كه كودتا نكند ؟

تحريم تابوتهاي ساخت ايران ، اتومبيل صفر نخريد ،


زلزله تهران بزرگترین فاجعه قرن است

پدر علم زلزله شناسی ایران: چند ماه پیش از من سوال شد که بعد از زلزله، زنده‌ها باید کجا اسکان داده شوند؟ پیشنهاد من، بهشت زهرا بود! یعنی امید مرده‌ها و حتی زنده‌ها برای در امان ماندن از آسیب‌های بعد از زلزله، بهشت زهرا است!
به گزارش جام نیوز، زلزله تهران این روزها جایگاه ویژه‌ای در بورس اخبار رسمی و غیررسمی دارد و البته این جایگاه در بازار غیر رسمی داغ‌تر است. نکته جالب اما این است که برخی مدیران برای آرامش دادن به شهروندان اظهار می‌دارند که زلزله تهران شایعه است و مردم نباید بترسند چرا که ما در آماده‌باش نیستیم!
هرچند تلاش برای القای آرامش به جامعه امری پسندیده است اما در برخی موارد مانند زلزله باید اجازه بدهیم که مردم برای امنیت خود و خانواده‌شان تدبیری بیندیشند.
در حال حاضر یکی از مهمترین مشکلات و معضلات در زمینه بحران و مدیریت بحران این است که مردم تهران نمی‌خواهند زلزله را “باور” کنند و مدیران هم تمایلی به القای این باور در خود و مردم ندارند.
با این حال اگر قرار است آرامش موقت و نسبی به شهروندان تهرانی القا شود بهتر است از ادبیات مناسب استفاده کنیم، نه اینکه به شهروندان اینگونه اطمینان خاطر بدهیم که “زلزله‌ای در کار نیست و ما هم در آماده‌باش نیستیم!”
انتظار مردم از نهادهای متولی بحران این است که هر لحظه آمادگی مقابله و مواجهه با زلزله‌ای مهیب در تهران را داشته باشند و بویژه این آمادگی با انتشار اخبار و حتی شایعات، بیشتر باشد.
به تازگی لایحه‌ای درباره مدیریت بحران از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی ارائه شده است که فقط پنج-شش صفحه است! یعنی دولت قصد دارد با همین برنامه پنج-شش صفحه‌ای به استقبال حوادث طبیعی و غیرمترقبه از جمله سیل و زلزله و آتش‌سوزی برود!
مدیران تهران: از عهده ما خارج است
آنچه در زمینه زلزله تهران واقعیت دارد این است که مقابله با آن از عهده مدیران شهری و محلی خارج است و دولت باید تدبیر اساسی در این باره اتخاذ کند.
در این باره احمد صادقی رئیس سازمان پیشگیری ومدیریت بحران شهر تهران معتقد است: “مواجهه با ابعاد وسیع زلزله تهران، کار ما نیست و یک عزم و برنامه ملی می‌خواهد.
ما به نسبت امکاناتِ خودمان، آمادگی داریم و البته مشخص است که امکانات ما محدود است. به طور مثال سازمان آتش‌نشانی حتی اگر تمام نیرو و امکانات خود را هنگام زلزله تهران بسیج کند نمی‌تواند کاری از پیش ببرد، چراکه مقابله با آتش‌سوزی‌ها و انفجارهای مهیب در زمان زلزله نیاز به امکانات و نیروهای امدادی فراوان دارد که از عهده ما خارج است.”
نهادهای بی‌تدبیر برای زلزله
حال اگر به سراغ دولت و نهادهای دولتی برویم و از آنها درباره برنامه و میزان آمادگی‌شان برای زلزله تهران سوال کنیم، پاسخی ندارند و فقط یک کتابچه جیبی به ما نشان می‌دهند که روی آن نوشته شده است: “قانون تشکیل سازمان مدیریت بحران کشور!”
واقعیت این است که نهادهای ملی و کشوری نیز از تفکر درباره زلزله تهران هراس دارند و البته برای برنامه‌ریزی در زمینه اقدامات قبل و بعد از زلزله ناتوان هستند.
به تازگی لایحه‌ای درباره مدیریت بحران از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی ارائه شده است که فقط پنج-شش صفحه است! یعنی دولت قصد دارد با همین برنامه پنج-شش صفحه‌ای به استقبال حوادث طبیعی و غیرمترقبه از جمله سیل و زلزله و آتش‌سوزی برود!
رئیس سازمان پیشگیری ومدیریت بحران شهر تهران می‌گوید: “با این چند صفحه نمی‌توان برای زلزله گسترده تهران که فاجعه قرن در جهان خواهد بود کاری کرد.”
آرامستان بهشت زهرا و نگرانی‌های تهرانی‌ها!
وقتی صحبت از زلزله تهران به میان می‌آید بسیاری از نهادهای محلی و ملی سکوت می‌کنند و ترجیح می‌دهند از میزان آمادگی خود در این زمینه سخن نگویند! نکته جالب اما این است که بسیاری از نگاه‌ها ناخودآگاه به سمت بهشت زهرا می‌رود. کارشناسان و مردم که امید چندانی به نهادهای برنامه‌ریز و امدادرسان ندارند،‌ماشین حساب به دست می‌گیرند و مشغول تخمین و گمانه‌زنی درباره تعداد کشته‌های زلزله مهیب تهران می‌شوند.
آنها می‌خواهند بدانند که در این شرایط بحرانی و بی‌برنامه، آیا جسدها و جنازه‌ها روی زمین می‌ماند یا اینکه امیدی به دفن و خاکسپاری آنها هست؟!
زلزله تهران بنا به تازه‌ترین اظهارنظر بهرام عکاشه (پدر زلزله‌شناسی ایران) میلیون‌ها کشته و زخمی به جا خواهد گذاشت. میانگین آمار ارائه شده درباره تعداد کشته‌های این زلزله نیز 700 هزار نفر است. این یعنی: 600 هزار جنازه روی دست تهرانی‌ها باقی می‌‌ماند.
مروری بر اظهارات و سخنان نهادهای شهری و ملی نیز ما را به این نتیجه می‌رساند که سازمان بهشت زهرا تحلیل درست‌تر و منطقی‌تری از توان و جایگاه و امکانات خود دارد؛ به طور مثال کمتر نهادی تمایل دارد که درباره تعداد نیروهای خود و برنامه دقیق خود برای زلزله تهران سخن بگوید اما سازمان بهشت زهرا همواره آمار و اطلاعات نسبتا منطقی و واقعی از برنامه و امکانات خود ارائه داده است.
مطابق اعلام مدیران خدمات شهری تهران، روزانه 120 نفر در بهشت زهرا دفن می‌شوند؛ یعنی ماهیانه تقریبا 3 هزار و 600 نفر. اما این مدیران همواره هشدار داده‌اند که ظرفیت بهشت زهرا برای دفن اموات تهرانی‌ها محدود است؛ از جمله می‌توان به این آمار اشاره کرد که بهشت زهرا فقط تا پایان سال 1397 می‌تواند پذیرای تهرانی‌ها باشد. به عبارت دیگر با احتساب آمار فعلی و روزانه، گنجایش بهشت زهرا در بهترین حالت فقط 120 هزار نفر است.
امید یکسان مرده ها و زنده ها!
زلزله تهران بنا به تازه‌ترین اظهارنظر بهرام عکاشه (پدر زلزله‌شناسی ایران) میلیون‌ها کشته و زخمی به جا خواهد گذاشت. میانگین آمار ارائه شده درباره تعداد کشته‌های این زلزله نیز 700 هزار نفر است. این یعنی: 600 هزار جنازه روی دست تهرانی‌ها باقی می‌‌ماند.
با این حال و به رغم این کاستی، سازمان بهشت زهرا همچنان آماده‌ترین نهاد برای مقابله با زلزله است و از معدود نهادهایی است که برآورد و اطلاع نسبی و خوب درباره توان و امکانات خود در اختیار دارد.
بهترین پایان‌بخش برای این نوشتار شاید این جمله از پدر علم زلزله شناسی ایران باشد: " چند ماه پیش از من سوال شد که بعد از زلزله، زنده‌ها باید کجا اسکان داده شوند؟ پیشنهاد من، بهشت زهرا بود!"

یعنی امید مرده‌ها و حتی زنده‌ها برای در امان ماندن از آسیب‌های بعد از زلزله، بهشت زهرا است!

عکس؛ کمک راننده تاکسی ایرانی به پناهجویان

یک خبرنگار غربی در صفحه توئیتر خود با انتشار عکس زیر نوشت: یک راننده تاکسی اتریشی که اصالتا ایرانی است، به عنوان مترجم فارسی و دری جهت کمک به پناهجویان افغانی به ایستگاه قطار وین آمده است. به گزارش پارسینه، این ایرانی با نصب کارتی بروی سینه اش نوشته است "فارسی" تا افرادی که نیاز به مترجم دارند راحتتر بتوانند مشکل خود را با نیروهای دولتی در میان بگذارند.

انگلیس؛ افزایش چشمگیر حملات به زنان محجبه

حملات به زنان مسلمان محجبه در انگلیس افزایش قابل توجهی داشته است.
به گزارش شبکه تلویزیونی بی بی سی ، از زمان بمبگذاری هفتم ژوئیه یک دهه پیش در لندن ، مسلمانان انگلیس به ویژه زنان شاهد رشد بی اعتمادی، خصومت و خشونت علیه خودشان بوده اند. فقط در لندن در یک سال گذشته گزارشهای ثبت شده از حمله به مسلمان، هفتاد درصد رشد داشته است.
جونی کلارک یک زن بیست و دو ساله انگلیسی است که به دین اسلام گرویده است. او اخیرا از پوشش روبنده که کل صورت به جز چشمان را می پوشاند، استفاده می کند.
جونی کلارک گفت مردم فکر می کنند من انگلیسی نیستم و از افغانستان یا عربستان هستم در حالی که من یک دختر معمولی انگلیسی هستم.
او تاکید کرد به علت اینکه مسلمان است و حجاب دارد بارها هدف آزار لفظی و جسمی قرار گرفته است.
جونی کلارک گفت من در منطقه ای زندگی می کنم که اکثریت مردم سفیدپوست هستند. آنها نمی خواهند من در اینجا زندگی کنم. هر روز مرا اذیت می کنند. برخی می گویند من تروریست هستم و به من می گویند به کشورت برگرد. آنها طوری با من برخورد می کنند که انگار انسان نیستم.
در انگلیس روبنده به نشان آشکاری از تفاوت مذهبی و دینی تبدیل شده است و رفته رفته رواج آن بیشتر می شود. بسیاری از مردم با چنین پوششی مخالفند و با آن راحت نیستند و حتی برخی احساس می کنند حق دارند به کسانی که چنین پوششی دارند حمله کنند.
بر اساس اعلام انجمن تل ماما که گزارشهای مربوط به آزار و اذیت مسلمانان را در انگلیس جمع آوری می کند، زنان مسلمان آسیب پذیرترین گروه هستند.
یکی از مسئولان این انجمن گفت ما متوجه شده ایم زنان مسلمانی که حجاب و روسری دارند و مسلمان بودنشان آشکار است، بیشتر از بقیه مسلمانان هدف حملات و آزار و اذیت هستند. در این میان زنانی که روبنده می پوشند ، قربانیان موارد خشونت آمیزتر آزار و اذیت هستند.
مینا یک دختر هجده ساله مسلمان بنگلادشی الاصل که روبنده دارد گفت من به همراه دوستم داشتم در خیابان راه می رفتم که یک زن به سمت ما آمد و گفت شما اینجا چه کار می کنید. ما به شما شک داریم. او روبنده مرا کشید و مرا به زمین هل داد.
در مدت چهار دقیقه ای که مینا و دوستش زیر کتکهای فرد مهاجم بودند، اصلا نمی دانستند که او چاقو هم دارد.

مینا گفت جایی که به ما حمله شد، خیابان پر رفت و آمدی بود. کسانی که آن طرف خیابان بودند، این صحنه را می دیدند اما به کمک ما نمی آمدند.