شیرین هانتر استاد و پژوهشگر دانشگاه جرج تاون
ترجمه: سایت تابناک - تهران
دونالد ترامپ در سخنرانی خود برای اعلام رویکرد جدید آمریکا در قبال ایران، ایران را دلیل همه مشکلات در خاورمیانه و جنوب غربی آسیا معرفی کرد. ترامپ حتی تا آنجا پیش رفت که ایران را به حمایت از طالبان و القاعده متهم کند که هر دو دشمن قسم خورده ایران و شیعیان هستند.
شیرین هانتر استاد و پژوهشگر دانشگاه جرج تاون در تحلیلی درباره ریشه خصومت دولت آمریکا، این فرضیه که دولتهای آمریکا در دوره قبل از انقلاب اسلامی حاضر به پذیرش ایران به عنوان یک متحد بودهاند، زیر سؤال برده و دلیل دشمنی فزاینده آمریکا با ایران را در این میداند که صرفنظر از نوع حکومت ایران، آمریکا دوست ندارد ایران به جایگاه یک قدرت متوسط جهانی برسد.
شیرین هانتر استاد و پژوهشگر دانشگاه جرج تاون در تحلیلی درباره ریشه خصومت دولت آمریکا، این فرضیه که دولتهای آمریکا در دوره قبل از انقلاب اسلامی حاضر به پذیرش ایران به عنوان یک متحد بودهاند، زیر سؤال برده و دلیل دشمنی فزاینده آمریکا با ایران را در این میداند که صرفنظر از نوع حکومت ایران، آمریکا دوست ندارد ایران به جایگاه یک قدرت متوسط جهانی برسد.
به نوشته خانم هانتر، جدیترین بخش سخنان ترامپ علیه ایران، تهدیدات وی علیه برجام بود که ممکن است دو طرف را به سوی یک رویارویی نظامی ببرد، خواه این رویارویی در قالب حمله مستقیم آمریکا به ایران باشد و یا در پوشش ادعاهای ضدتروریستی که آمریکا علیه ایران مطرح میکند.
آنهایی که به تحولات اخیر در روابط ایران و آمریکا تمرکز دارند، روند خصمانه روابط ایران و آمریکا را به رفتارهای ثباتزدا و ایدئولوژیک ایران منتسب و ادعا میکنند که آمریکا با ایران قبل از انقلاب هیچ مشکلی نداشت و اگر حکومت فعلی ایران نیز تغییر کند، آمریکا با ایران مشکلی نخواهد داشت.
روشن است که ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران که ترکیبی از چپگرایی دهه 1960 و 1970 و اصول اسلامی است، رویکردی خصمانه نسبت به ایالات متحده و متحدان منطقهای آن دارد. ایران با همه جنبشهای انقلابی که قبل از دهه 1990 در صحنه جهانی ظهور کرده بودند، تمایل داشت که ایدئولوژی خود را به سایر نقاط جهان صادر کند.
با وجود این، ایدئولوژی و سیاستهای ایران در 25 سال گذشته شاهد تغییرات زیادی بوده و دیدگاهها و سیاستهای متفاوتی مطرح شده و افراد متفاوتی سیاست خارجی ایران را در دست داشتهاند. با این حال، در این دوره، هر زمانی که ایران به سوی آمریکا قدم برداشته، آمریکا ایران را پس زده است. در مقابل، آمریکا تنها زمانی به سراغ ایران رفته است که مثلا مانند زمان جنگ خلیج فارس در سال 1991 و یا بعد از حملات یازده سپتامبر در سال 2001 به این کشور نیاز داشته است.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود، اینکه چرا هیچ گاه آمریکا نخواسته است در روابط با ایران به یک آرامش و حالت عادی برسد. پاسخ به این پرسش به پویاییهای نظام بینالملل و جایگاه ایران و آمریکا در این نظام برمیگردد.
بسیاری از آنان که از وضعیت فعلی روابط ایران و آمریکا شکایت دارند، نگاهی نوستالژیک به رابطه دو کشور در زمان شاه دارند. با وجود این، در واقع آمریکا هیچ گاه شاه و ایران را یک متحد غیر قابل جایگزینی مانند عربستان سعودی و یا ترکیه در نظر نمیگرفت.
برای مثال، به رغم اصرار شاه، آمریکا از امضای پیمان امنیتی با ایران سر باز میزد. آمریکا، کمک اقتصادی محدودی در اختیار ایران قرار میداد و آماده بود که تغییرات سیاسی و اجتماعی در ایران را آزمایش کند در حالی که چنین تغییراتی را در آمریکای لاتین، آسیا و دیگر نقاط خاورمیانه تحمل نمیکرد. برای مثال، دولت کندی، شاه را بسیار تحت فشار قرار داد تا دست به اصلاحات مورد نظر آمریکا بزند که همین تغییرات سبب رویارویی فرهنگی و اجتماعی با حکومت شاه شد که سرانجام به انقلاب اسلامی منجر شد. کارتر هم به نوبه خود، موضوع حقوق بشر را در دستور کار قرار داد که باعث ارسال سیگنالهایی غلط به مخالفان شاه شود و سرانجام به سقوط شاه کمک کرد.
آنهایی که به تحولات اخیر در روابط ایران و آمریکا تمرکز دارند، روند خصمانه روابط ایران و آمریکا را به رفتارهای ثباتزدا و ایدئولوژیک ایران منتسب و ادعا میکنند که آمریکا با ایران قبل از انقلاب هیچ مشکلی نداشت و اگر حکومت فعلی ایران نیز تغییر کند، آمریکا با ایران مشکلی نخواهد داشت.
روشن است که ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران که ترکیبی از چپگرایی دهه 1960 و 1970 و اصول اسلامی است، رویکردی خصمانه نسبت به ایالات متحده و متحدان منطقهای آن دارد. ایران با همه جنبشهای انقلابی که قبل از دهه 1990 در صحنه جهانی ظهور کرده بودند، تمایل داشت که ایدئولوژی خود را به سایر نقاط جهان صادر کند.
با وجود این، ایدئولوژی و سیاستهای ایران در 25 سال گذشته شاهد تغییرات زیادی بوده و دیدگاهها و سیاستهای متفاوتی مطرح شده و افراد متفاوتی سیاست خارجی ایران را در دست داشتهاند. با این حال، در این دوره، هر زمانی که ایران به سوی آمریکا قدم برداشته، آمریکا ایران را پس زده است. در مقابل، آمریکا تنها زمانی به سراغ ایران رفته است که مثلا مانند زمان جنگ خلیج فارس در سال 1991 و یا بعد از حملات یازده سپتامبر در سال 2001 به این کشور نیاز داشته است.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود، اینکه چرا هیچ گاه آمریکا نخواسته است در روابط با ایران به یک آرامش و حالت عادی برسد. پاسخ به این پرسش به پویاییهای نظام بینالملل و جایگاه ایران و آمریکا در این نظام برمیگردد.
بسیاری از آنان که از وضعیت فعلی روابط ایران و آمریکا شکایت دارند، نگاهی نوستالژیک به رابطه دو کشور در زمان شاه دارند. با وجود این، در واقع آمریکا هیچ گاه شاه و ایران را یک متحد غیر قابل جایگزینی مانند عربستان سعودی و یا ترکیه در نظر نمیگرفت.
برای مثال، به رغم اصرار شاه، آمریکا از امضای پیمان امنیتی با ایران سر باز میزد. آمریکا، کمک اقتصادی محدودی در اختیار ایران قرار میداد و آماده بود که تغییرات سیاسی و اجتماعی در ایران را آزمایش کند در حالی که چنین تغییراتی را در آمریکای لاتین، آسیا و دیگر نقاط خاورمیانه تحمل نمیکرد. برای مثال، دولت کندی، شاه را بسیار تحت فشار قرار داد تا دست به اصلاحات مورد نظر آمریکا بزند که همین تغییرات سبب رویارویی فرهنگی و اجتماعی با حکومت شاه شد که سرانجام به انقلاب اسلامی منجر شد. کارتر هم به نوبه خود، موضوع حقوق بشر را در دستور کار قرار داد که باعث ارسال سیگنالهایی غلط به مخالفان شاه شود و سرانجام به سقوط شاه کمک کرد.