«رضا شهابی»، فعال کارگری از 14 روز پیش اعتصاب غذا کرده است و خانوادهاش دلنگران هستند اما امکانی برای خبرگرفتن از وضعیت او ندارند: «جز ملاقاتهای چهارشنبه، راه دیگری برای خبر گرفتن نداریم.»
این را «ربابه رضایی»، همسر رضا شهابی میگوید. چهارشنبه هفته گذشته که به زندان «رجایی شهر» رفته، از دیدن همسرش در سالن ملاقات جا خورده است: «رنگ به صورت نداشت. آن موقع هفت یا هشت روز بود اعتصاب کرده بود. حالا که دیگر حتما حالش بدتر است.»
چیزی که بیش تر از اعتصاب غذای رضا، خانواده شهابی را نگران کرده، نخوردن داروهایش است: «در بند 10 زندان رجایی شهر دارویی به دستشان نمیرسد که بخورند. حتی لباسهایی را هم که برای رضا دادیم، به دستش نرسیده اند.»
رضا شهابی راننده ۴۵ ساله ای است که به دلیل فعالیتهای کارگری در قالب «سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه»، خرداد سال ۱۳۸۹ بازداشت و به اتهام های «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی»، با حکم قاضی «صلواتی» در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به شش سال زندان و پنج سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم شد.
او پس از اعتصاب غذاهای مکرر در زندانهای «اوین» و رجایی شهر، در چهاردهم مهر ۱۳۹۳ با سپردن وثیقه 200 میلیون تومانی، برای پی گیری روند درمان بیماریهایش به مرخصی درمانی آمد: «وقتی رضا به مرخصی آمد، گفتند دیگر آزاد شده است چون مدتی که از حبس او باقی مانده بود، در مرخصی درمانی بود. در این مدت چندین بار به پزشکی قانونی رفتیم و مرخصی او با معایناتی که در پزشکی قانونی انجام و نامهای که میدادند، تمدید میشد.»
اما چند وقت پیش قوه قضاییه با وثیقهگذار تماس میگیرد و میگوید در صورت عدم بازگشت شهابی به زندان، وثیقه اش ضبط میشود: «چند بار از دادستانی پرسو جو کردیم، آن ها گفتند سه ماه از زندانش باقی مانده و نامه پزشک قانونی برای سه ماه مرخصی درمانی او در پرونده ثبت نشده است و به همین دلیل باید به زندان برگردد. رضا هم به خاطر آزاد کردن وثیقه به زندان برگشت و گفت باید سند مردم آزاد شود و من هم این سه ماه را میگذرانم تا همه چیز تمام شود.»
اما وقتی به زندان رفته، موضوع فرق کرده است: «در زندان متوجه شده به جای سه ماه، پنج ماه غیبت خورده و حکمِ جدیدِ یک ساله دیگری هم به پرونده او اضافه شده است و حالا باید 17 ماه دیگر در زندان بماند.»
حکم جدید رضا شهابی مربوط به «پنج شنبه سیاه» زندان اوین است. فروردین۹۳ او در جریان اعتراضات زندانیان بند۳۵۰ به ماموران زندان و درگیری مضروب شد و آذرماه همین سال با وجود این که در مرخصی درمانی به سر میبرد، به دادسرای اوین احضارش کردند و مورد بازجویی قرار گرفت. شهابی در اردیبهشت۹۴ به یک سال زندان محکوم شد.
ربابه شهابی توضیح می دهد:«رضا میگوید این حکم ناحق است و تا زمانی که از اجرای آن کوتاه نیایند، در اعتصاب غذا میمانم.»
او با بغض حرفش را ادامه میدهد: «حق هم دارد، با کلک گفتند سه ماه بیش تر از حبس او نمانده است اما وقتی رفت داخل زندان، این یکسال را هم اضافه کردند؛ آن هم برای اتفاقی که خودشان مقصر بودهاند.»
چند ثانیه سکوت میکند و میافزاید: «پسر و دخترم هر دو دانشگاه قبول شدهاند. میخواستیم آن ها را ثبتنام کنیم اما همه چیز زندگیمان به هم ریخته است. اعصاب بچهها هم به هم ریخته و آن دلخوشی که برای رفتن به دانشگاه داشتند را دیگر ندارند.»
رضا شهابی پس از بازداشت، از شرکت واحد اتوبوسرانی اخراج شد. همسرش در تمام مدت نبودن او، با درست کردن ترشی و پاک کردن سبزیجات و... امورات زندگی خود و فرزندانش را گذراند و زمانی که شهابی هم از زندان برگشت، همین کار را ادامه داد.
«کمپین بین المللی حقوق بشر» اعلام کرده که رضا شهابی برخلاف آن چه جمهوری اسلامی به سازمان جهانی کار برای آزاد شدن این فعال کارگری و بازگشت او به کار گفته، به زندان برگشته است: «در گزارش شماره ۳۷۵ که سازمان جهانی کار درباره همکاری با ایران در ژوئن ۲۰۱۵ منتشر کرد، آمده که دولت ایران گفته است آزادی مشروط رضا شهابی از سوی مقامات قضایی صادر شده و در حال حاضر آزاد است و به سر کار برگشته است.»
ربابه رضایی منتظر ملاقات بعدی است و میداند وقتی به رجایی شهر برود، همسرش را نحیفتر از دفعه قبل میبیند. او البته یکی از اعتصابکنندگان بند 10 رجایی شهر است: «زمانی که رضا به مرخصی آمد، از اوین به رجاییشهر منتقل شده بود. اما گفتند باید دوباره به رجایی شهر برگردد چون از آن جا آزاد شده است. رضا را یک روز در قرنطینه نگه میدارند و بعد به بند 10 منتقل میکنند.»
بند10، بند نوساز زندان رجایی شهر است: «هیچ امکاناتی در این بند نیست. زندانیان را قبل از ورود رضا، بدون خبر و به عنوان هواخوری، به بند۱۰ منتقل میکنند. هیچ کدام هیچ وسیلهای همراه نداشته و داروها و لباسهایشان را نیاوردهاند. به رضا هم که بعد به این بند منتقل شده، نه دارو دادهاند و نه لباسهایش را.»
ربابه دوباره بغض میکند و میگوید: «خیلی از آن ها اعتصاب غذا کردهاند. ما هم فقط دلشوره داریم. هر بار هم که میرویم، میبینیم عزیزانمان آب شدهاند.»
او در این مدت بارها به دادستانی مراجعه کرده اما تنها یک جواب گرفته است: «حکم دارد، باید اجرا شود.»
ربابه میگوید: «پس چرا از اول نگفتند حکم او 17 ماه است؟ رضا خودش را برای سه ماه آماده کرده بود، حالا یک سال و نیم ...»
بغض امان نمیدهد جملهاش را تمام کند.