خبرگزاری مهر در آستانه برداشته شدن تحریم ها خبر داده بود که به زودی، میلیون ها شاغل در ایران بیکار می شوند و از عید نوروز سرکار خود برنمی گردند.
رقم خیلی بالاست. لینک خبر را گذاشتم که خودتان بخوانید و شرّش گردن من نیفتد. صحبت از بیست میلیون و هشتصد هزار نفر است، البته در مملکت ما دیگر رقم کم معنی و مفهوم خود را از دست داده است. وقتی همه اختلاس ها میلیاردی است، بیکاری هم باید بالای بیست میلیون باشد.
این توضیح را بدهم که این بیست میلیون نفر بیکار نمی شوند، جابجا می شوند. به زبان ساده تر، بیست میلیون نفر اخراج می شوند و به جای آنان بیست میلیون جوان تحصیلکرده تازه نفس استخدام می شوند. جوان هایی که از بیکاری جانشان به لب شان رسیده و حاضرند با نصف حقوق کارمندان وکارگران قبلی، کارکنند! درست مثل زندگی که یکی می آید و یکی می رود، بیکاری هم می آید و تحریم می رود
…
آنطور که در خبر آمده و می توانید بخوانید، اصولا از این به بعد دیگر قراردادهای کاری همه موقت خواهد بود تا کارفرما بتواند سر سال نفر قبلی را خیلی راحت اخراج کند و یک دانه رسیده تر و بهترش را سوا کند و به نصف قیمت به جای نفر قبلی به کار بگمارد…. اگر اینطور نبود، یعنی اگر واقعن بیست میلیون نفر با هم بیکار می شدند، حالا که تحریم ها برداشته شده، سرمایه گزاران خارجی چگونه حاضر می شدند در مملکتی سرمایه گذاری کنند که شب عید و به عنوان عیدی! حکم بیکاری می دهد دست بیست میلیون نفر از شاغلان اش؟
بدیهی است کارفرماها هم برای استقبال از قراردادهای یک ساله و موقت دلایل خود را دارند. می گویند وقتی ازدواج های امروزی که با قربونت برم و دورت بگردم و تا آخر عمر نوکرتم شروع می شود، شش ماه یا یک سال بیشتر دوام نمی آورد، چرا ما باید کارگر سبیل کلفتی را که نه قربون صدقه اش رفته ایم و هی نق می زند که آخه من با این چندرغاز چه جوری زندگی کنم، بیشتر از یک سال تحمل کنیم؟!
چرا من رئیس جمهور نمی شوم؟
یکی از علاقمندان نوشته های من پرسیده است چرا تو رئیس جمهور نمی شوی؟ و برای دلگرم کردن من قسم خورده است که اگر داوطلب شوم، ده بیست تا از قوم و خویش هایش را به زور پس گردنی هم که شده می آورد تا به من رای بدهند!
این شخص محترم البته توصیه کرده است که من رئیس جمهور آمریکا بشوم و گفته است آنجا، هم حقوق و مزایایش بیشتر است، و هم اهن و تولوپش…
برایش نوشتم من عادت کرده ام که خودم صبح ها بروم نان تازه بخرم و بیاورم، و برای رئیس جمهور آمریکا زشت است که اولن در آلمان زندگی کند، و دوماً صبح به صبح برود توی نانوائی و به زبان آلمانی بگوید لطفن چهار تا از اون نان کنجدی ها …!
حالا اینها که شوخی بود ولی رئیس جمهور آمریکا شدن هم حوصله می خوادها …آقای “تد کروز” سناتور اهل تکزاس که داوطلب ریاست جمهوری آمریکاست، در سخنرانی انتخاباتی اش، از اوباما انتقاد کرده است که چرا ملوان های آمریکایی در ایران بازداشت شده اند.
پدر آمرزیده، یک قایق نفهمیده چه غلطی می کنه، یک ذره کج وکوله رفته اومده توی آب های ایران، توقیف شده و آمریکا هم تونسته ظرف بیست و چهار ساعت ملوان هایش را آزاد کند. دیگه چیکار می خواستی بکنه؟ لابد اگر یک خانمی در فلوریدا هم داشت سوسیس سرخ می کرد و سوسیس هایش زیادی برشته شد، مسئولش رئیس جمهور آمریکاست؟
امان از دست این کاندیداها که موقع انتخابات چه وعده ها که نمی دهند و چه ایرادها که از رئیس جمهور قبلی نمی گیرند.
حالا شما هم نمیخواد یاد حرف های آقای روحانی و وعده هاش بیفتین ….پاشین برین سر کارتون!
حقوق کودک در ایران اضافه می شود!
دوباره نمی دانم چه شده است که بحث حقوق کودک در ایران داغ شده است. نیم وجبی ها هفته ای چند هزار تومن پول توجیبی می گیرند، اما اعتراض دارند که با این پول ها یک دونه بستنی لیسی هم نمی شود خرید و تقاضای پول بیشتری دارند.
جامعه شناسان آگاه گفته اند برعکس آن چیزی که مطرح می شود، آن طور نیست که حقوق کودک در ایران پایمال شود و صدایش هم درنیاید. غیر از تخمه کدو و بستنی لیسی که با پول توجیبی شان می خرند، یک کودک در ایران حق دارد وقتی کتک می خورد گریه کند، جیغ بزند و اگر توانست، فرار کند در حالی که همین حقوق ابتدایی در خارج از ایران رعایت نمی شود، به این دلیل که بچه های خارجی با این نوع خوراکی، یعنی کتک! بیگانه هستند.
از نظر دانش و معلومات هم که کودک خارجی، به گرد کودک ایرانی نمی رسد. به عنوان مثال اگر از یک کودک هشت ساله در انگلیس یا آلمان بپرسی یک آجر چقدر وزن دارد؟ مثل بز اخفش آدم را نگاه می کند و می پرسد آجر چیه؟ در حالی که کودکان ایران نه تنها می دانند آجر چیه، بلکه می دانند سه تاش را که بگذاری روی هم و جا بجا کنی، شب از کمردرد خوابت نمی برد.
ایرانی ها به خاطر آنکه فردوسی شان گفته است ز نیرو بود مرد را راستی، بچه ها را ازکودکی وا می دارند که در بازار و کوره پزخانه کار کنند تا بدنی ورزیده و سالم داشته باشند چون ضرب المثل دیگری هم دارند که می گوید عقل سالم، در بدن سالم است و بدن سالم بدون خرحمالی کردن به دست نمی آید! ترا به خدا یک بچه سوئیسی را پیدا کنید،200 کیلو بار را بگذارید روی یک چرخ دستی و بهش بگوئید این را بکش ببر بازار فرش فروش ها تحویل حاج آقا بده و برگرد. هرچی گفت روی یک کاغذ یادداشت کنید و بیاورید من برایتان ترجمه کنم، یکی دو بار رفته ام سوئیس و زبان شان را بلدم.
بدیهی است در هر جامعه ای کودکان کم هوش هم وجود دارند. کودکانی که اگر صد مرتبه با آنها راجع به مفاهیم اجتماعی مثل آزادی، حقوق برابر، و “ادالت” که همان عدالت خودمان باشد صحبت کنیم، باز هم حالی شان نمی شود و آن را می نویسند روی یک پارچه، می آیند توی خیابان و از مردم می پرسند این عدالت که گفتی یعنی چی؟!
ما اسامی زیباترین و خوشبوترین گل ها را روی دختربچه هایمان می گذاریم که هم خودمان کیف کنیم، هم آنها: مینا، مریم، شکوفه، بنفشه گل بیرون بیا….ببخشید، نام بنفشه مرا یاد آهنگ بنفشه گل ناصر مسعودی انداخت و قاطی کردم!
اما خارجی ها چه اسمی روی دخترهایشان می گذارند؟ اسامی که نه بو دارد نه خاصیت : جنیفر لوپز، بریتنی اسپیرز، کلودیا شیفرز، شکیلا …( لطفن نگوئید این خانم ها بهترین عطرها را به خودشان می زنند، می دانم، منظورم اسم شان است که بو وخاصیتی ندارد)
لطف رفتار ما با کودکان در این است که گرچه اسم زیبا ترین گل ها را روی دخترانمان می گذاریم، اما وادارشان می کنیم پاچه هایشان را بزنند بالا و خشت زنی کنند که مرد زندگی بار بیایند و یاد بگیرند که یک من ماست، چقدرکره می دهد.
حالا چرا با وجود اینهمه توجهی که ما به کودکانمان می کنیم باز هم همایش کودک برگزار می شود و از حقوق کودک ازدست رفته صحبت می شود؟، آدم نمی فهمد!
نوآوری در سرقت!
روزی که دکل نفتی ایران را دزدیدند، هرکس شنید گفت: دِ، مگه میشه؟ دکل نفتی که اندازه یک کوه حجم و وزن دارد را چه جوری دزدیده اند؟
امروز که بی بی سی خبر داد یک رئیس زندان در روسیه به اتهام “
دزدیدن اتوبان” بازداشت شد، مردم فهمیدند شیوه دزدی در دنیا عوض شده و دیگر دزدها هم دزدهای سابق نیستند.
و باید هم اینطور باشد! قرن بیست و یکم است، بشر خیر سرش ترقی کرده و همانطور که یاد گرفته می شود چند هزار تا چندهزار تا را با هم اعدام کرد و48 تا 48 تا را با هم گردن زد، می شود دکل نفتی و اتوبان را هم دزدید…
خود من اولین باری که در نوجوانی شنیدم فلانی، فلان آهنگ را دزدیده، گفتم یعنی چی؟ مگه آهنگ فرشه که بدزدند؟ علتش هم این بود که فرش خودمون را تازه دزدیده بودند و خیال می کردم فقط فرش را میشه دزدید!
چند سال پیش هم که برای اولین بار خواندم سه هزار میلیارد تومان از پول های ملت را به سرقت برده اند، اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که این ملت کیه که جیبش اینقدر گل و گشاده که سه هزار میلیارد تومن پول توش جا می گیره و چقدرگیج بوده که جیبش را زده اند و نفهمیده.
دلیلش هم این بود که یه دفعه توی اتوبوس تهران، یکی سعی کرد یک دانه بیست تومنی را که در جیبم بود بزند، فهمیدم، شروع کردم به داد و بیداد، دزده هم یک خودکار از جیبش درآورد، به عنوان مدرک نشان داد وگفت مردم من دانشجو هستم، اینم خودکارم!
و حالا که خواندم و دیدم بلوک های سیمانی 50 کیلومتر از اتوبان را هم میشه کم کم کند و فروخت، فهمیدم قرن بیست و یکمی که اینهمه براش رویا ساخته بودم یعنی چی و ضمناً فهمیدم ضرب المثلی که می گوید کار نشد ندارد، درست است!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه 50 سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال 2013 منتشر شده است.