حسین امانت، طراح برج آزادی: امیدوارم نور آزادی بر همه ایران بتابد
امروز چهل و پنجمین سالگرد افتتاح برج شهیاد که دولت ایران بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نام آن را به برج آزادی تغییر داد است. به همین مناسبت مصاحبه ایران وایر با حسین امانت، معمار برج، را که چند ماه پیش منتشر شد را دوباره منتشر می کنیم.
هنوز 24 ساله نشده بود که آگهی روزنامه «اطلاعات» برای مسابقه طراحی بنای یادبود جشنهای 2500 ساله ایران را میبیند و دست به کار میشود. حدود دو ماه روی طرحش کار میکند و می فرستد. برنده مسابقه میشود و معمار مشهورترین سازه ایرانی؛ برج و میدان «شهیاد» که بعد از انقلاب اسلامی، «آزادی» نامیده شد.
مهندس «حسین امانت» حالا 73 سال دارد و در کانادا زندگی میکند. آخرین بار، 37 سال پیش این برج را از نزدیک دیده است. او پنج ماه پس از انقلاب 57 ایران را ترک کرد.
حسین امانت یک معمار بهایی بود و هرگز نتوانست به وطن برگردد. او در این سال ها گاهی خبرهای مربوط به این بنا را دنبال میکرده اما در چند روز اخیر بسیاری از دوستان و آشنایانش تصاویر برج آزادی را که غرق در نور و کلمات بوده، برایش فرستادهاند.
کنسرت نور در برج و میدان آزادی توسط «فیلیپ گایست»، هنرمند آلمانی طراحی و اجرا شده است. سفارت آلمان به مناسبت «روز ملی اتحاد آلمان» از این هنرمند دعوت کرده به ایران بیاید و او چند شب با استفاده از نور، کلماتی به زبان های فارسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسه در ستایش صلح روی دیواره برج منعکس کرده است. «ایران وایر» از حسین امانت درباره این روزها و خاطراتش پرسیده است:
احتمالا تصاویری از مراسم نورپردازی در برج میدان شهیاد یا آزادی تهران برایتان فرستاده اند؛ چه احساسی داشتید وقتی این تصاویر را دیدید؟
- بله؛ ایمیل مربوط به کنسرت نور میدان شهیاد را از ده منبع مختلف دریافت و اسلایدها را تماشا کردم. خیلی برایم جالب بود. خیلی خوشحال شدم که این بنا هنوز زنده است و اگر میخواهند یک کار جدید انجام دهند، روی این ساختمان انجام میدهند. به ویژه این که کنسرت نور یک نوع کاری است که به این بنا صدمه نمیزند؛ یعنی کسی تصرفی در آن نمیکند. اسلایدها را که تماشا کردم، دیدم آدمهای زیادی آنجا جمع شدهاند و به نورها نگاه میکنند. برای من همه اینها جالب بود. نوشتههای روی بنا هم من را یاد خیلی چیزهای دیگر انداخت؛ مثل نوشتههای روی مزار خیام که مهندس «سیحون» ابداعش کرد و خط نقاشی را روی کار آورد. این کاری که هنرمند آلمانی انجام داده و شعر و کلمات فارسی را با نقوش ایرانی روی برج منعکس کرده، جالب توجه است و دنیایی از ایدههای نو را به ذهن من آورد. با نور کارهای زیادی میتوان انجام داد. این بنا برای تاریخ و فرهنگ ایران ساخته شده است و حالا نورپردازی امکان این را ایجاد میکند که صحنههایی از تاریخ، مثلا اشعار شاهنامه فردوسی را روی بدنه برج شهیاد بیاندازیم و بعد موازی آن، برنامهای مرتبط برای برج اجرا کنیم. این که کلماتی همچون «آزادی» و «صلح» روی این بنا نقش بسته، شادی و امید را تداعی میکند. امیدوارم که این نور بر همه ایران بتابد.
مردم با این سازه ارتباط زیادی برقرار کردهاند. خیلیها وقتی از ایران دور میشوند، میگویند دلمان برای میدان شهیاد یا آزادی تنگ شده است. خیلی از مردم شهرهای مختلف ایران هم کنار این برج عکس دارند. چرا اینقدر این برج مورد توجه مردم قرار گرفته است؟
- این بنا مربوط به فرهنگ و تاریخ ایران است و به همین دلیل برای مردم جالب است. من فکر میکنم یک مقدار از این توجه بر میگردد به موقعیت بنا در میدان شهیاد که یک میدان وسیع بسیار مهم است. این میدان به بنا قدرت تاثیرگذاری میدهد و به مردم میگوید اگر شهر شما خانه شما است، این میدان و بنا اتاق نشیمن خانه شما است. شما در این اتاق میتوانید میهمانی بگیرید، برنامه اجرا کنید و فیلم ببینید. برای من هم این سازه بسیار عزیز است و من را به وطن خودم مربوط میکند. این سازه برای من یک راه ارتباطی با ملت ایران، تاریخ ایران و فرهنگ ایران است. یک ارتباط قلبی با آن دارم. یک اتفاقی افتاده، یک کاری شده و خوشبختانه مردم دوستش دارند و من هم از بابت این موضوع خوشحالم.
شما برای معماری برج آزادی در مسابقه شرکت کردید. یادتان می آید این ایده چه طور در ذهنتان شکل گرفت؟
- دو ماه خودم کار کردم اما یکی دو شب مانده به تحویل پروژه، از دوستانم خواستم که بیایند و به من کمک کنند چون نمیتوانستم به تنهایی پروژه را بکشم و در واقع، ایده ام را خلق کنم. آنها آمدند، کمک کردند، پروژه را تحویل دادم و رسید به جایی که الان آن ساختمان آن جا است. وقتی برنده شدم، خوشحال شدم اما حس خوشحالی من همیشه تبدیل به یک احساس مسوولیت بزرگ میشود و این اجازه را نمیدهد که در حالت نشئه موفقیت بمانم.
چند سال است که این بنا را ندیدهاید؟
- من نوامبر سال 1978 از ایران آمدم اما نه به این فکر که همیشه بیرون از ایران بمانم. برای دیدن خانواده آمدم ولی برای همیشه اینجا ماندم و دیگر بعد از آن نشد این بنا را ببینم. این بنا به جای خود اما مهمتر از آن، نشده که ایران را ببینم.
چرا؟ فکر میکنید به خاطر عقیدهتان با شما برخورد شود؟
- بله؛ من فکر میکنم دلیل اصلی آن همین است. خیلیها به من میگویند تو بیخودی این فکر را میکنی ولی من اصراری ندارم که ریسک کنم. ملت ایران همه واقعا محبت دارند و من مطمئنم که راضی به هیچ نوع زحمتی برای من نمیشوند اما کسانی هستند که معلوم نیست چه واکنشی نشان میدهند. برای این است که من با وجود همه شوقی که برای دیدن ایران دارم، نمیتوانم بروم. هنوز کسانی که همعقیده من هستند، به خاطر عقیدهشان در زندان به سر می برند و هنوز فرزندان کسانی که با من همعقیده اند، به خاطر عقیدهشان نمیتوانند به دانشگاه بروند. به این ترتیب، دلیلی ندارد که من الان خودم را وارد این محیط بکنم. از دورعشق میورزم و انشالله یک وقتی میرسد که آنجا را دوباره در آغوش بگیرم.
الان هم در کارهایتان از معماری ایرانی الهام میگیرید؟
- با عشق، معماری ایران را دنبال میکنم. چیزهایی در معماری ایرانی وجود دارد که هر طوری باشد، هیچ معماری هیچوقت این جنبههای مهم فرهنگ را فراموش نمیکند حتی اگر همیشه بیرون از آنجا باشد؛ مثل زبان فارسی میماند که من در کودکی آن را فراگرفتهام و هنوز به یاد دارم. زبان معماری ایرانی هم زبان با ارزشی است که همیشه در کار انسان تاثیر دارد. باید بگویم من خیلی خوشحالم که در آن مملکت متولد شده ام، در آن مملکت مدرسه و دانشگاه رفتم و کار کرده ام و حالا هم الحمدالله فرصت دارم این طرف دنیا کار کنم. این کاری که اینجا میکنم، کاملا از آن چه آن جا آموختهام تاثیر گرفته است؛ از ساختمانها، فضاها، میدانها، ایوانها و کوچک ترین جزییات بناهای قدیمی ایران. اینها همیشه همراه من است و ملکه ذهنم شده و هر کاری که میکنم، بدون این که خودم بخواهم، معماری ایرانی در آن ظاهر میشود. معماری ایرانی شکل قوس و گنبد و این حرفها نیست، ریتمی است از فضا، حجم، رنگ و نور که در ارتباط با بدن و روح انسانی وجود دارد. ثابت شده که این معماری صحیح است و تاثیرگذار. پس ما این جوهر را میگیریم و در کارهای امروزمان اجرا میکنیم.
کارهای معماران ایرانی داخل کشور را دنبال میکنید؟
- تا حدی که وقت دارم. معماران ایران بسیار توانا هستند و در بین معماران و شهرسازان ایرانی کسانی را داریم که در سطح بینالمللی هستند و من از آن ها یاد میگیرم. اما باید یک امکانی به آنها داده شود که فکرهای درست خود را در شهر و در دامنه معماری اجرا کنند. وقتی این فکر و پشتیبانی نیست، یک حالت بلبشو در معماری پیدا میشود چون هر کس هرچه دلش بخواهد، انجام میدهد و قدرتی که با خیرخواهی بخواهد افکار صحیح را در دامنه شهری پیاده کند، متاسفانه در حال حاضر دیده نمیشود. نتیجهاش هم این میشود که ساختمانها هر کدام ساز خودشان را میزنند و شما هماهنگی لازم را در بافت شهری نمیبینید. به نظر من، این هم مرحلهای از تاریخ معماری ایران است. این استعدادها هستند و به مجرد اینکه این فضای امن، فضای خیرخواهانه، صمیمانه و باصداقت در جامعه ایرانی تقویت شود، استعدادهای موجود خودشان را نشان خواهند داد. حالا هم که کمی دارد فضا عوض میشود، امیدوارم اجازه دهند که همه مردم در آزادی زندگی کنند و هنرمندان هم آزاد باشند چون فقط در یک محیط آزاد است که هنر رشد میکند. شاهکارهایی که در معماری قدیم ایران بوده، در چنین فضاهایی پیدا شده است. امیدوارم فضا اینقدر باز شود که هنرمندان ایران که پر از استعدادند، خودشان را نشان بدهند. انشاءالله هر چه سریع تر اثرات این نور را خواهیم دید.