September 19, 2015

۱۰ عکس وحشتناک که نشان‌دهنده‌ی سنگدل بودن پدیده‌ی جنگ است


9-19-2015 12-33-31 AM
فرانک مجیدی: جهان سال‌های بدی را پشت‌سر می‌گذارد. قرن‌های اخیر، سرشار از تباهی، جنگ، خونریزی، تجاوز و اندوه بوده‌است. هرچند این تاریخ در مقیاسِ حیات انسانی، بازه‌ای طولانی است، اما برای زمین پیر، به چشم بر هم زدنی مانند است. به‌راستی اگر قرار بود زمین، داستان زندگی‌اش را بازگو کند، چه تغریف می‌کرد؟!جای بسی شرمساری است که زمین دوست‌داشتنیِ ما، از ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح تا کنون، شاهد بیش از ۱۴۵۰۰ جنگ بوده‌است. در این جنگ‌ها، ۳٫۵ میلیارد انسان کشته شده‌اند! جنگ، دهشتناک‌ترین و تراژیک‌ترین بخش از فرهنگ انسان است. در میانه‌ی هر درگیری‌خون باری، مردم قرار دارند. مردمی که از ثمرات شوم جنگ، رنج می‌کشند. قلب ما از نبود تک‌تک انسان‌هایی که جنگ از زمین گرفت، خواهد شکست. پیش از آن‌که تصاویر برگزیده‌ی این نوشته را با هم ببینیم، جا دارد که بگویم شخصاً باور دارم تاریخ به احترام فداکاری همه‌ی آن‌ها که ایستادند و دفاع کردند، خواهد ایستاد. بودن ما، به قیمت گزاف نبود بسیاری از زنان و مردان شایسته میسر شده‌است. مخصوصاً ما که دوران جنگ ۸ ساله را هرگز نمی‌توانیم فراموش کنیم. حداقل دِینی که بر گردنِ ماست، این است که هرگز همه‌ی آن‌هایی را که در سنگرهای جنوب و یا در خانه‌های مسکونی هدف گلوله و موشک قرار گرفتند و آن‌هایی که زنده بازگشتند، چه با زخم جنگ، چه به سلامت و چه پس از تحمل اسارت، از یاد نبریم. از تک‌تک شما سپاسگزاریم، برای هر نفسی که به قیمت فداکاری‌تان می‌کشیم. ممنونیم که به ما اجازه‌ی زندگی دادید!
اخطار: این نوشته شامل تصاویر تلخ و تکان‌دهنده‌ای است. خواندن آن و یا نشان دادن تصاویر آن را به کودکان و نوجوانان به هیچ‌ عنوان توصیه نمی‌کنیم.

1- سرباز ژاپنی

در سال ۱۹۴۲ و در قلب اقیانوس آرام، درگیری وحشتناکی در یک جزیره‌ی کوچک گرمسیری در گوادال کانال رخ داد. هوا جهنمی بود و رطوبت، تنفس را سخت می‌کرد. همه‌ی محیط پر از پشه‌هایی بود که می گفتند با هر نیش، تکه‌ای از پوست انسان را از جا می‌کندند. نیروهای متفقین در حال جنگ با دشمنی بودند که نمی‌توانستند ببینندش و در پس یک دیوار از پوشش گیاهیِ غیر قابل نفوذ، سنگر گرفته بودند.
عکاس مجله‌ی «لایف»، «ریف مورس» از معدود غیرنظامی‌هایی بود که در قالب یک سرباز نظامی توانسته‌بود مناظری را ببیند که تنها یک سرباز در میانه‌ی جنگ شانس دیدن‌ش را دارد. البته در آن‌چه که او می‌دید، افتخاری نبود، هر چه که بود، خون بود و تباهی و خشونت. در طی یکی از گشت‌زنی‌ها، گروه اتفاقاً به تانکی از کار افتاده رسید که در گوشه‌ای خالی از سکنه در ساحل رها شده‌بود. درست در زیر برجک دیدبانی تانک، سرِ سربازی ژاپنی قرار گرفته‌بود که دهانش به فریادی ابدی گشوده شده‌بود. گروه گشت احتمال می‌دادند که تانک بر اثر یک بمب‌گذاری از کار افتاده‌باشد.
این تصویر توانست به جهان اوج قصاوت و بربریتی را که در جنگ طبیعی جلوه داده می‌شود، نشان دهد. البته که در تمام جهان خشونت هایی غیرقابل توجیه وجود دارد اما در طی این نبرد، اوج بی‌رحمی و پست‌فطرتی در نژاد انسان مشخص می‌شود. ژاپنی‌ها با اجساد دشمن با بی‌احترامی کامل رفتار می‌کردند و آمریکایی‌ها سرهای قطع‌شده‌ی ژاپنی‌ها را به‌صورت خوشه‌هایی نگهداری می‌کردند. هر دو طرف جبهه‌ی جنگ، برای خود گردنبندهایی از دندان‌های سربازان کشته‌شد‌ی دشمن می‌ساختند.
01_00028404

2- بمباران ماساوا

در روز ۲۹ می سال ۱۹۹۱، سرانجام جنگ سی ساله‌ی استقلال اریتره از اتیوپی به پایان رسید. یک سال پیش از فرا رسیدن آن روز تاریخی، جبهه‌ی آزادی‌بخش مردم اریتره (EPLF) به امید آن‌که خط نظامی ارتش اتیوپی را مختل کند، حمله‌ای گسترده را به شهر بندری اتیوپی، ماساوا، آغاز کرد. در طی نبردی سه روزه، اریتره موفق شد که این شهر را تصرف نماید.
اما اتیوپی حاضر نبود به این راحتی‌ها کوتاه بیاید. در روزهای بعد، اتیوپی شهر  را هدف حملات بمب‌های ناپالم و خوشه‌ای قرار داد و جان صدها تن از شهروندان خود را گرفت. یک ماه بعد، بمباران‌های هوایی از سر گرفته‌شد. تمام فروشگاه‌های مواد غذایی در آتش سوخته بودند و شهر پر از اجساد سوخته‌ی کشتگانی شده‌بود که از سوء تغذیه رنج می‌بردند و زیر پناهگاه‌هایی که بی دقت و از سرِ ترس ساخته شده‌بودند، جان سپردند.
بیشتر تصاویر و ویدئوهایی که از آن فاجعه موجود است، چنان دلخراش است که به هیچ وجه مناسب انتشار در شبکه‌های اجتماعی و وبلاگ نیست.  اما تصویر این مرد لاغراندام محلی که بر بمبی نشسته‌است، می‌تواند از پس سال‌ها، بلندتر از هر خطابه‌ای درباره‌ی آن فاجعه سخن بگوید. تلخی نگاه این مرد، نمایانگر اوج فاجعه‌ای است که این دو چشم تماشا کرده و نماینده‌ی چشمان مردمانی اهل اریتره است که از دست رفتن زندگی و امید را در آن روزهای شوم به نظاره نشستند.
ERIT031

3- یک اشتباه بی‌گناه

این تصویر را «کریس هُندرُس» در طول جنگ عراق در سال ۲۰۰۵ ثبت کرده‌است. این تصویر می‌تواند نماینده‌ی عواقب گسترده‌ی هر عملی باشد که در جنگ رخ می‌دهد و ثابت می‌کند حتی یک اشتباه و تصادف می‌تواند خونی به دست‌هایت بنشاند که با هیچ عطری پاک نخواهد شد! هندرس در قالب یک تیم گشت‌زنی روزانه به قسمت‌های پایین شهر تل عفر  در شمال عراق رفته‌بود و خوشبختانه توانست تصوایری را از عملیات آپاژی‌هایی ثبت کند که در حال انجام وظایف میهن‌پرستانه‌ی خود بودند! در هنگام غروب و پس از ساعت ۶ عصر، رفت و آمد در خیابان ها منع شده‌بود و در این حال، گروه گشت‌زنی به خیابانی رسیدند که در مقابل خود اتومبیلی را می‌دیدند.
از آن‌جایی که اخیراً حمله‌ای مشابه به نیروهای آمریکایی صورت گرفته‌بود، گروه شروع به شلیک‌هایی برای اخطار کرد اما واکنشی از سوی سرنشینان اتومبیل که البته سربازان نمی‌توانستند ببینندشان، صورت نگرفت. اتومبیل همان‌طور پیش می‌امد، بالاخره یکی از سربازان به قصد هدف قرار دادن اتومبیل شلیک را آغاز کرد و به همراه او، همه شروع به شلیک های بی‌امان کردند. تنها وقتی اتومبیل واقعاً به آن ها رسید، آن‌ها متوجه چیزی به مراتب ترسناک‌تر از یک پاتک نظامی شدند: آن‌ها صدای گریه‌ی کودکان را شنیدند.
در اتومبیل، یک خانواده بود. یک مادر، یک پدر و چهار فرزند. آن‌ها داشتند تلاش می‌کردند که پیش از شروع ساعت منع رفت و آمد، به خانه برسند. این خانواده نتوانسته بودند سربازان استتار شده را ببینند بنابراین وقتی شلیک‌های اخطار را شنیدند، سرعت راتندن را بیشتر کرده‌بودند، که البته واکنشی طبیعی به شنیدن صدای درگیری و شلیک است. کودکان گلوله نخورده بودند ولی والدین آن‌ها از شدت جراحات دیگر غیرقابل شناسایی شده بودند. آن کودکان محال است کابوس ترسناک آن شب شوم را در تمام زندگی‌شان از یاد ببرند.
PHOTO-2-popup

4- بازجویی به سبک رودِزیا

در بسیاری از کتاب‌های تاریخ، چیزی درباره‌ی «جنگ بوش» در رودزیا نوشته نشده‌است. این درگیری سیزده ساله در بین سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۹، اوج درگیری‌هایی بود که در طول دو قرن و با ورود استعمارگران اروپایی به جنوب آفریقا آغاز شده‌بود.
در سال‌های ۱۹۶۰ و زمانی که ابتلاء به آنفلوآنزای قفقازی در آفریقا اوج گرفت، ناسیونالیست‌های آفریقایی فریاد پرشور انقلاب سر دادند که به جنگی چریکی منتهی گردید و نبردی تمام‌عیار و کاملاً نژادپرستانه را دامن زد. چریک‌های آفریقایی نبرد خود را آغازگر راه آزادی از چنگال اشغال‌گران خارجی می‌دیدند و دولت سفیدپوست، آن‌ها را تروریست‌هایی می‌انگاشتند که با حملات خود، دست به شورش زده‌اند. مزارع و خانه های روستایی در طی اولین حملات، سخت‌ترین آسیب‌ها را متحمل شدند. در حالی‌که کشاورزان سفیدپوست در مزارع کار می‌کردند، همسران آن‌ها وظیفه‌ی دفاع از خانه ها را بر عهده گرفته‌بودند.
دولت رودزیا انتقام‌گیری بیرحمانه‌ای را آغاز کرد. در بسیاری از موارد، آن‌ها به‌جای جنگیدن با چریک‌ها دست به کشتار غیرنظامیان زدند. وقتی چریکی دستگیر می‌شد، باید زنجیره‌ای از بازجویی‌های طولانی را تحمل می کرد که معمولاض با شکنجه همراه بود. روزنامه‌نگاری به نام «جِی. راس. باومن» این تصویر را از یکی از بازجویی‌های نیروهای دولتی واحد سواره از چند چریک ثبت کرده است. او اسرا را مجبور کرده به حالت شنا ۴۵ دقیقه بی‌حرکت در زیر آفتاب سوزان ثابت بمانند.اگر از پا بیافتند، او را کشان‌کشان به گوشه‌ای می‌بردند، به مغزشان شلیک می‌کردند و به نشانه‌ی یک کشته‌ی دیگر، گلوله‌ای هوایی شلیک می‌نمودند! زندانیانی که از این نوع بازجویی جان سالم به در می‌بردند، در نهایت سلامت روانی خود را از دست می‌دادند.
PULITZER-1

5- پاکسازی در بندر کُلد

در کتابخانه ی کنگره‌ی آمریکا درباره‌ی این تصویر، تنها چنین توضیحی آمده: «آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار در حال جمع‌آوری استخوان‌های سربازان کشته شده در نبرد.» این تصویر، نگاهی اجمالی به جنگی است که امروزه تنها به خاطر ژنرال‌های فرمانده‌اش به یاد آورده می‌شود. این نبرد وحشت‌انگیز، در ۳۱ می سال ۱۸۶۴ آغاز شد و در طول دو هفته، جان ۱۸هزار تن را گرفت. این نبرد واقعاً هیچ دلیل خاصی نداشت. ژنرال گرانت بعدها درباره‌اش گفت: «هیچ مزیتی بابت آن، که بتواند جبران صدماتی را بنماید که متحمل‌ش شدیم، به دست نیامد.»
چهار روز پس از نبرد، فضای بندر مملو از کشتگان و زخمی‌ها بود و فرماندهان در چادرها در حال بحث بر سر توافقی بودند که به بازماندگان خدمات پزشکی ارائه گردد. تا رسیدن تیم پرشکی، دیگر خیلی دیر شده‌بود. بیشتر زخمی‌ها جان سپرده بودند. تیم پزشکی بدون این که به خدمات‌شان نیازی احساس شود، بازگشتند و تیم پاکسازی به جای‌شان فرستاده شدند. برانکاردها پشت سر هم، از جنازه‌ی سربازانی پر و خالی می‌شد که با همه‌ی امیدشان سعی کرده‌بودند تا رسیدن کمک پزشکی زنده بمانند و تاب بیاورند.
civilwar7

6- گردن‌زنیِ  سیفلیت

این تصویر نخستین بار در مجله‌ی «لایف» به چاپ رسید و خشم عمومی را در جهان برانگیخت. مردی که در تصویر قربانی می‌شود، ظاهراً گروهبان استرالیایی، لئونارد سیفلیت، است. تصویر در زمانی گرفته شده که سیفلیت در حین مأموریتی در پاپوآی گینه‌ی نو، اسیر شده‌بود و جنازه‌اش که با یونیفرم یک نظامی ژاپنی کشته شده پوشانده شده‌بود، یک سال پس از مفقود شدن‌ش پیدا شد. دو همراه دیگر سیفلیت نیز گردن زده شده‌بودند.
گردن زدن، یک نوع اعدام عمومی در بین ژاپنی‌ها بود و در طول جنگ جهانی دوم، آن‌ها بسیار به این عمل وحشیانه مبادرت می‌ورزیدند. این نوع اعدام وحشیانه، بسیاری از اخلاق‌گرایان در غرب را به مخالفت و واکنش واداشت. با این حال، ژاپنی‌ها بارها دست به این عمل وحشیانه زدند. در طی فاجعه‌ی سه روزه‌ی چانگ‌ژیائو و با فرمان «شُنروکو هاتا»، ۳۰هزار شهروند چینی با همین روش اعدام شدند. به نظر می‌رسد ژاپنی‌ها علاقه‌ی زیادی داشتند که با اعمالی این چنین، از بی‌رحمی‌های اهریمنانه‌ی افرادی مانند هیتلر، پیشی گیرند!
LeonardGSiffleet

7- جیمز. ئی. کالاهان

در طی جنگ ویتنام، بخشی بسیار خطرناک در ۸۰ کیلومتری منطقه‌ی شمال سایگون قرار داشت که «منطقه‌ی جنگی D» نامیده می‌شد و تعداد نامعلومی از نیروهای ویت‌کنگ در آن مشغول به خدمت بودند. کمین و درگیری در این منطقه، بسیار رایج بود و هر حمله‌ی غافالگیرانه‌ای به‌راحتی می‌توانست منجر به نبردی شود که تا روزها در میان جنگل‌های انبوه منطقه ادامه می‌یافت.
در ۱۷ جون سال ۱۹۶۷، پزشکی به نام «جیمز. ئی. کالاهان» همراه با نیروهای پیاده‌نظام در منطقه‌ی جنگی D بود که شبیخون آغاز شد. حاصل نبردی که ۳ ساعت طول کشید، به کشته شدن ۳۱ سرباز و مجروحیت بیش از ۱۰۰ نفر انجامید.
هنوز صفیر گلوله‌ها خاموش نشده‌بود که کالاهان دست به کار شد. عکاسی به نام «هنری هوئت» این تصویر را در حالی ثبت کرده‌است که کالاهان تلاش می‌کرد سربازی در حال مرگ را نجات دهد. خشم ناامیدانه و اندوهی که در چهره‌ی کالاهان موج می‌زند، نشان‌دهنده‌ی تصور عمومی جامعه‌ی آمریکا درباره‌ی این جنگ بود. این تصویر، یکی از معروف‌ترین عکس‌هایی شد که در  ویتنام بین سال ‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ از نیروهای آمریکایی ثبت گردید.
James-E.-Callahan1

8- حمله به اینچون

محال است نبردی در طی یک جنگ در بگیرد و هزینه‌هایی جبران‌نشدنی را تحمیل ننماید. شوربختانه، کسانی که بیش از همه تحت تأثیر آثار سوء جنگ قرار می‌گیرند، شهروندان غیرنظامی هستند که آرزوی‌شان پایان یافتن درگیری‌هاست. این تصویر متأثرکننده که پس از حمله به اینچونِ کره‌جنوبی ثبت گردیده‌است، شاهدی مستدل بر این مدعا است.
جنگ کره در ۲۵ جون سال ۱۹۵۰ و زمانی‌که ارتش مردمی کره‌شمالی (NKPL)، حمله به کره‌جنوبی را در پیش گرفت، آغاز شد. هر چند کشورهای جهان در این نبرد به‌سرعت واردِ عمل شدند و از کره‌جنوبی حمایت کردند، کره‌شمالی تا مدت‌ها در نبرد با جنوبی‌ها طرفِ پیروزِ میدان بود. در طی چند ماه، NKPL دست به یورش‌هایی غیر قابل توقف زد و نیروهای بین‌المللی و کره‌جنوبی از پوسان تا مرزهای شبه جزیره‌ی کره، شدیداً تحت فشار بودند.
گرفتار شدن در میان حملات پیاپی باعث شد که نیروهای بین‌المللی دست به قماری کُشنده بزنند: حمله به بندر اینچون که درست زیر مرز کره‌شمالی قرار داشت و در ۱۵ سپتامبر صورت گرفت. با محقق شدن هدف در اینچون، کره‌جنوبی می‌توانست مجدداً سئول را بازپس گیرد و بر جریان جنگ سوار گردد، هرچند که نبردها برای چند ماه دیگر تنها خون و جنون به ارمغان آورد و ادامه یافت.
A_small_South_Korean_child_sits_alone_in_the_street_after_elements_of_the_1st_Marine_Division_and_South_Korean..._-_NARA_-_531374

9- میراث نارنجی

یکی از میراث‌های شوم جنگ ویتنام که هنوز آثار سوء آن باقی است، استفاده‌ی نیروهای امریکایی از علف‌کش بسیار مخربی به نام «عامل نارنجی» است که به منظور نابود کردن نیروهای ویت‌کنگ که در جنگل‌ها کمین کرده‌بودند و همچنین از بین بردن منابع غذایی ویتنامی‌ها، به کار گرفته‌شد و بر فراز مزارع و جنگل‌ها توسط هواپیماهای سم‌پاش، اسپری گردید. گفته می‌شود که نیروهای آمریکایی در طی جنگ ویتنام، ۷۵٫۵ میلیون لیتر از عامل نارنجی را در ویتنام و بخش‌هایی از کامبوج به‌کار بردند. هرچند که تصور می‌رفت با پایان جنگ، آلام شهروندان ویتنامی نیز پایان خواهد یافت، اما زندگی هرگز بازی عادلانه‌ای را در پیش نمی‌گیرد.
۴۵ سال پس از پایان جنگ ویتنام، مردمی که در مناطق تحت سم‌پاشی با عامل نارنجی قرار دارند، با آثار سوء دی‌اکسین بر بدن و زمین‌های کشاورزی‌شان دست و پنجه نرم می‌کنند. در حالی‌که واشینگتن مصرّانه از پذیرفتن مسئولیت ویرانی‌ها امتناع می‌ورزد، فرزندان و نوه هایی از زنانی که تحت تأثیر عامل نارنجی قرار گرفته‌اند متولد می‌شوند که از بدو تولد با نقص و بیماری روبرو هستند. عکس این قسمت، مادری را نشان می‌دهد که تحت تأثیر عامل نارنجی قرار داشته و در سال ۲۰۰۶، فرزند معلول خود را حمام می‌کند.
20140718103403-1

10- مراسم تدفین یک پدر

این تصویر پیش‌تر نیز در «یک پزشک» منتشر شده‌بود و یادم است که در پایان توضیحات‌ش نوشته بودم صورت پسرک، مرا بسیار به یاد چهره‌ی «ناتالی پورتمن» می‌اندازد. در این تصویر، خشونتی وجود ندارد. عامل تکان‌دهنده‌ای که در تصاویر قبلی بود هم دیده نمی‌شود، با این‌حال اندوهی وصف‌ناشدنی در تصویر وجود دارد که خارج از توان بیان با واژه‌هاست. تصویر، پسرکی را نشان می‌دهد که راست و قائم ایستاده، سرش را بالا گرفته و صورت‌ش از درد بغض و اشک‌هایی که نباید قرو بریزند تا استقامت و مرد شدن‌ش را زیر سئوال ببرند، منقبض شده، او در مراسم ترحیم پدر خود به صحبت‌های یک سرباز گوش می‌دهد و پرچم آمریکا را از وی تحویل می‌گیرد.  این تصویر تکان‌دهنده است، آن هم نه کمتر از تصاویر معمول که از جنگ‌ها می‌بینیم. این عکس نماینده‌ی حال و روز بازماندگانی است که عزیزان خود را طی بازی‌های سیاسی از دست می‌دهند و باید بقیه‌ی سال‌های طولانی زندگی خود را با تحمل رنجِ نبودِ آن‌ها سپری نمایند.
نام این پسرک، «کریستین گلوکزینسکی» است و در زمان ثت عکس، تنها ۸ سال داشت. پدر او، مارک گلوکزینسکی، یک گروهبان نیروی دریایی بود و در حین یک گشت‌زنی در استان الانبار عراق، هدف گلوله قرار گرفت و کشته‌شد، آن هم در شرایطی که تنها یک هفته به پایان مأموریت او و گروه‌ش در عراق باقی مانده‌بود. تنها با جابجا شدن یک ماشه، کریستین به چهره‌ی تمام بازماندگانی مبدل شد که پدر، برادر و فرزندان خود را از دست می‌دهند. اما امید، نیرویی سرکش است که براحتی قابل سرکوب نیست. کریستین پس از این فقدان، شروع به همکاری با نهادی خیریه به نام «فرزند یک سرباز» کرد که وظیفه‌اش، فرستادن هدایای کریسمس به کودکانی است که یکی از  والدین خود را در حین خدمت به ارتش، از دست داده‌اند.
boy-mourns-father

دستفروشی قهرمان پرتاب وزنه جوانان آسیا در بازار تهران

تقاطع: قهرمان مسابقات پرتاب وزنه جوانان آسیا در سال ۲۰۱۴ در بازار تهران دستفروشی می‌کند.
 
شاهین جعفری ۱۹ ساله‌ در گفتگویی با خبرگزاری “ایسنا” گفته که مجبور است برای تامین هزینه‌های خود دستفروشی کند و هرچند از این موضوع خجالت نمی‌کشد، اما این شرایط باعث شده که وقتش را به بطالت بگذراند و از تمریناتش عقب بماند.
 
وی سال گذشته در مسابقات چین‌تایپه بعد از شاهین مهردلان دیگر عضو تیم ایران، به مقام نایب‌قهرمانی آسیا دست یافت اما با مثبت اعلام‌ شدن نتیجه‌ی آزمایش دوپینگ مهردلان و پس گرفته شدن مدال طلای او، این عنوان به جعفری رسید.
 
با این وجود، شاهین جعفری تصریح کرده که پیگیری‌هایش برای دریافت مدال طلا و یا حتی حکم قهرمانی آسیا تا کنون بی‌نتیجه بوده است و هیچ‌کس در فدراسیون دوومیدانی ایران به این مساله اهمیت نمی‌دهد.
 
او در این ارتباط می‌گوید: «من این حق را برای خودم قائل هستم که حکم قهرمانی‌ام را به دیوار خانه‌ام آویزان و پدر و مادرم را خوشحال کنم. از پاداش که بگذریم و از برگرداندن مدال طلا هم چشم‌پوشی کنم، به چه امیدی می‌خواهم زنده باشم؟ من از گرفتن این مدال به دنبال خوشحال کردن پدر و مادرم هستم.»
 
جعفری با بیان این‌که از «طبقه‌ی ضعیف جامعه» است و هیچ پشتوانه‌ای ندارد، افزوده: «تا الان هر کاری که توانسته‌ام انجام دهم و هر هزینه‌ای که کرده‌ام با دستفروشی بوده و هیچ کس کمک نکرده است. یک سالی است که این شرایط حکم‌فرماست و به نظرم نمی‌توان این‌گونه کار کرد. این هم زندگی من است که باید در بازار تهران دستفروشی کنم.»
 
این قهرمان جوان اضافه می‌کند: «عده‌ای گفته‌اند که مهم نیست شاهین جعفری باشد یا نه. مهم نیست که او دستفروشی می‌کند یا نه. من در حال‌ حاضر کار می‌کنم و از کار کردن‌ هم خجالت نمی‌کشم. اما عملا وقتم را به بطالت می‌گذرانم. به دلیل تمرینات نامنظمی که داشتم امسال رکورد خوبی نزدم. من در حال‌ حاضر ۱۹ ساله هستم و فکر می‌کنم خیلی دیر نیست. امیدوارم که مسوولان به من توجه کنند.»
وی در پایان با تاکید بر این‌که «دست از تلاش بر نمی‌دارد و همه کار می‌کند تا به هدفش برسد»، می‌گوید: «امسال با تیم نیروی هوایی در لیگ شرکت کردم که این تیم هم به دلیل اینکه سرباز می‌گیرد هیچ پولی به من نداد.»
 
این برای چندمین بار است که گزارش‌هایی درباره‌ی وضعیت نامناسب شغلی قهرمانان ورزش ایران در رسانه‌ها منتشر می‌شود که از جمله‌ی این گزارش‌ها می‌توان به اخبار مربوط به انجیرفروشی محمدرضا تخشا، کاپیتان تیم فوتسال معلولان ایران در کنار جاده، ظرف‌شویی رامین صفویه دارنده‌ی مدال طلای المپیک نوجوانان در رشته جودو، دستفروشی امید ستایش‌پور، قهرمان ایران و آسیا در رشته پاورلیفتینگ در قزوین، و باربری مهدی صادق‌پور، قهرمان گناوه‌ای همین رشته در شارجه امارات، اشاره کرد.

!خود قضاوت کنید


مردان ایرانی آرایش می‌کرده اند + عکس


مردان ایرانی آرایش می‌کرده اند ؛ ما همیشه در مواجه با تاریخ‌مان شوکه شده‌ایم! اما از کجا معلوم که هرودوت یونانی راست گفته و همه این توصیف‌ها دروغی بیش نباشد؟


مردان ایرانی آرایش می‌کرده اند + عکس

ما همیشه در مواجه با تاریخ‌مان شوکه شده‌ایم! اما از کجا معلوم که هرودوت یونانی راست گفته و همه این توصیف‌ها دروغی بیش نباشد؟ اینجاست که لیلا پاپلی، باستان شناسی که روی این مسئله مطالعه کرده به دادمان می‌رسد. او می‌گوید که صحه این گزاره‌ها را از روی نگاره‌های هخامنشیان می‌شود، دریافت کرد. دست کم سرمه چشم‌ها و فر موها تا امروز باقی مانده است. جالب اینجاست که آرایش مردان اما به دوران هخامنشیان ختم نمی‌شود، مطالعه روی نقش برجسته‌ها و اشیاء به دست آمده از حفاری‌ها نشان می‌دهد که شاهان ساسانی هم آرایش می‌کردند.

این شاهان موهای فر شده شان را در تور می پیچیدند و بالای سر جمع می کردند و گوشوار و گردن بند به خود می آویختند و این رسم حتی تا دوره قاجاریان نیز ادامه داشته‌است.

اینکه از چه زمانی این هنجار ناهنجار شده، مسئله ا‌ی ست که نیاز به مطالعات جدی جامعه شناسی دارد. سوالی که شاید کلید، قفل راز ثابت قدم ماندن زنان ایرانی در زمینه آرایش را هم بگشاید. اینکه چطور شد، ایران سومین مصرف کننده لوازم آرایش در خاورمیانه و هفتمین کشور مصرف کننده لوازم آرایش در دنیاست؟ از طرف دیگر چرا مردان چنین زنانه آرایش را تلقی می‌کنند و به نوعی آن را جنسیتی کرده و گاهی با استفاده از همین ابزار به تحقیر زنان می‌پردازند.  

آیا مردان در دوره‌های مختلف تاریخی ایران آرایش می‌کردند؟ در این زمینه اسناد و مدارکی وجود دارد؟

در تاریخ ما آرایش برای مردان نه تنها ناهنجار قلمداد نمی شده که هنجار بزرگی هم بوده است و هیچ تناقضی با مردانگی یا قدرت محسوب نمی‌شده است. به عنوان مثال هرودت از زبان نمایندگان یونان پارسیان رو مردانی توصیف کرده که تمامی صورت و بدن خود رو آرایش می کردند و از زیور آلات استفاده می کردند و به پوشیدن لباس‌های فاخر علاقه داشتند. شاهان ساسانی هم آرایش می‌کردند.این شاهان موهای فر شده شان را در تور می پیچیدند و بالای سر جمع می کردند و گوشوار و گردن بند به خود می آویختند و این رسم حتی تا دوره قاجاریان نیز ادامه داشته‌است.

سنگ برجسته های برجای مانده از دوران گذشته بهترین سندها برای نشان دادن رسم آرایش پادشاهان ایرانی است

ساسانیان هم نقطه پایان رسم آرایش مردان در ایران نبودند. مردان در دوره قاجار هم سنگ تمام گذاشته و آرایش می‌کردند. از نقاشی‌های به جای مانده از فتحعلی شاه می‌توان یاد می‌کرد. پادشاه کمرباریک قاجار که حرم سرایش شهره خاص و عام است. در آن زمان آرایش کاملی می‌کرده است. از نقاشی‌های این پادشاه خودشیفته کاملا معلوم است. فتحعلی شاه کفش‌های پاشنه‌دار پوشیده، گونه هایش را سرخ کرده و مو و ریشش را پوش داده است. در تصاویر به جای مانده در جای جای چهلستون گویای آن است که شاه عباس هم همین رسم را به نحو احسن به جا می آورده و حتی از کرم پودر هم استفاده می‌کرده است.

به این ترتیب به نظر می‌رسد که چندان مسئله آرایش کردن ربطی به جنسیت نداشته است؟

نکته مهم این هست که جنسیت و جنس (sex and gender) دو مفهوم جدا هستند. من به شدت باور دارم (که به قول باتلر) جنسیت پرفرمنس است. در یک فرایند شاخصه‌های این پرفرمنس یعنی تحمیل جنسیت بر جنس سیال بوده و دچار تغییرات بنیادی شده است. بنابراین مفهوم (concept) آراستن بدن هم دچار تغییرات بنیادی شده، چنانچه می توانسته نشانگان شخصیت، منش، راهکار یا طبقه اجتماعی باشد. در مورد پرفرمنس جنسیت و بدن مردان/زنان در دوران تاریخی می شود به دو گروه داده اول مواد فرهنگی و دوم منابع نوشتاری مراجعه کرد.


به عنوان مثال اگر به نگاره‌های ایران هخامنشی نگاه کنیم، آراستگی بدن مردان هنوز به وضوح قابل مشاهده است. چشم‌های سرمه کشیده و موهای فر شده و همینطور استفاده از زیور آلات. یعنی آراستن بدن رو دست کم از آغازین امپراتوری ایران تا بی اغراق اواخر دوره قاجار می شود، مشاهده کرد. در متون هم توصیف بدن و پرفرمنس جنسیت قابل مشاهده است.

آیا نوع آرایش‌ در میان درباریان همراه با علایم و نشانه‌های خاصی بوده است. مثلا همانطور که در میان پادشاهان مصر رایج بوده، نوعی مخصوصی از خط چشم، مرتبه فرد درباری را نشان دهد؟

در این زمینه اطلاعات کافی در دست نیست و باید مطالعات جدی‌تری صورت بگیرد.



فتحعلی شاه، کفش های پاشنه بلند می پوشید، به چشمانش سرمه می زد و سرخاب از گونه هایش پاک نمی شد

از نظر کارشناسان  آرایش‌ مردان در میان گروه خاص یا طبقه مشخصی رواج داشته یا اینکه آرایش یک اتفاق رایج در میان توده‌های مردم بوده است؟

من فکر می‌کنم که آراستن ظاهر توسط مردان مربوط به قشر خاصی نبوده است. البته مشخص هست که مردان طبقات بالاتر اقتصادی قدرت بیشتری برای خرید و استفاده از پوشاک و وسایل آرایش داشته اند. ولی به نظر می رسد که این هنجار در کلیه سطوح قابل بررسی باشد. در دوره های متاخزتر مثلا در دوره قاجار به ویژه در عکس‌های تاریخی که از کوچه و بازار تهیه شده، مردانی با چشمان سرمه کشیده قابل مشاهده هستند.

یک نکته تاریخی قابل ذکر اما تحمیل رویکرد معاصر و امروزین ما به گذشته است یعنی شناخت ما از ساختار قدرت و جنسیت امروز به عنوان تنها رویکرد ممکن ارائه می شود. این در حالی است که نسبت جنسیت و قدرت در گذشته با شکل امروزینش متفاوت هست. شاه به عنوان عامل سمبلیک قدرت زیبایی مطلق را در مقابل دشمن که شکست خورده است، اجرا می‌کند. به طور مشخص در نگاره‌های دوره ساسانی شاه به مردانه‌ترین شکل ممکن تصویر شده با اندامی بزرگتر از سایرین، ریش پرپشت و در نهایت آراستگی. این آراستگی/مردانگی در حد نهایت را می‌شود با حد نهایت قدرت در یک راستا تلقی کرد.

به نظر شما از چه دوره‌ای این هنجار تغییر کرده و تبدیل به مسئله‌ای ناهنجار شده است؟

تبدیل یک هنجار به ناهنجار ممکن است به دلایل ساختاری مثل تغییر تقسیم کار، تغییر نشانگان جنسی/جنسیتی یا حتی ورود هنجارهای جدید باشد. الگوهای آراستگی بدن در ایران به نظر می رسد در اواخر قاجار تغییر کرده باشند. چرا؟ خب دریافت این مسئله و شناخت فرایندهای مرتبط با آن نیاز به یک تحقیق باستان شناختی با رویکرد بدن/جنسیت (gender archaeology). دارد.


از اواخر دوره قاجار به بعد به نظر می رسد که کم کم رسم آرایش مردان در ایران کم رنگ و کم رنگ تر می شود
اما در مقام بحث،  من فکر می‌کنم ما نیاز به یک خوانش دوباره از مواد فرهنگی اواخر قاجار به ویزه عکس‌های تاریخی داریم. اینکه چه رویداد یا فرایندی سبب تغییر الگوهای جنسی/جنسیتی شده و اصولا آیا این الگوها در طول دوره تاریخی شکل ثابتی داشتهاند یا متغیر بوده اند نکاتی نیست که بشود بدون تحقیق جواب داد. در این مرحله تنها می توانم بگویم که به نظر می‌رسد، جنسیت/جنس همواره یک دغدغه برای ایرانی ها بوده است.

در متون تاریخی فقهی از دوره ساسانی مثل ارداویراف نامه ( که ترکیبی از یک داستان معراج و دیدن عاقبت اعمال است و در آن حدود 40 درصد اعمال شرح داده شده مسائل جنسی است) تا متون سده های میانه اسلامی جنسیت یک دغدغه تاریخی است.

در آن زمان وضعیت زنان چگونه بوده است، آیا زنان نیز آرایش می‌کردند؟

از دوره نوسنگی تا امروز در کاوش‌های باستان شناختی مواد مرتبط با آرایش در فضاهای مسکونی به دست آمده است مثلا شی‌ای موسوم به بزک ساب که به نظر می رسد برای سابیدن سنگ‌های معدنی یا گیاهان رنگی برای رنگ آمیزی بدن استفاده می شود، با توجه به قرارگیری این اشیا در فضای مسکونی نسبت دادنش به زن یا مرد یا جنسیت‌های دیگر عملا ممکن نیست.


در مورد اشیای داخل قبر هم یک مسئله خیلی اساسی وجود دارد که خانم "رزماری جویس" در کتاب باستان شناسی بدن به آن اشاره کرده و آن نکته این است که اکثر باستان شناسان با دیدگاهی کاملا امروزی به توضیح و خوانش اشیای درون قبر پرداختند. مثلا جنسیت یک اسکلت را از روی اشیای داخل قبر زن/مرد تعیین کرده‌اند، پیشنهاد او این است که فقط با آزمایش دقیق دی ان ای باید به جنسیت اسکلت اشاره کرد در غیر این صورت اکثر تعیین جنسیت‌ها از روی اشیای درون قبر با مشکلی اساسی مواجه است و این مشکل همان تحمیل نگاه امروز در مورد جنسیت به گذشته است

جنین داعشی!


چهره هفته

چهره هفته از دید روزنامه قانون


photo_2015-09-17_15-00-53

توکلی: احمدی‌نژاد برای مخالفانش حیثیت نمی‌گذاشت




روزنامه اعتماد در گفت و گویی با احمد توکلی نوشت: آقای هاشمی یک تفاوت اساسی با همه روسای جمهور بعد از جنگ داشت، تفاوت هم این بود که سیاستمدار پخته‌ای بود. وقتی سیاست تعدیل را اجرایی کرد و کشور در سال ١٣٧٤ دچار تورم بالایی شد، خیلی زود ترمز دستی را کشید و دنده عقب رفت. کارش هم کار درستی بود. روسای جمهور دیگر کمتر از این کارها کردند. شجاعت دور زدن را نداشتند. این فرق آقای هاشمی با دیگران بود.n00442430-b





اهم سخنان وي از اين قرار است:


    دولت هاشمي عملكرد موفق‌تري در حوزه اقتصاد داشت. گرچه منابع محدودي در اختيار دولت بود، ولي دولت با نسيه خريدن براي كارهايش گشايش نسبي فراهم كرد. البته به سرعت « بدهي» به خارج پيدا شد ولي بالنسبه از اين منابع خوب استفاده كرد. البته در همين دولت آقاي هاشمي جنبه‌هايي نيز وجود داشت كه منشأ برخي ضعف‌هاي حكمراني بود. مثلا تجمل‌گرايي در اين دوره باب شد. واقعيت اين است كه دولت آقاي احمدي‌نژاد اين ضعف را نداشت ولي او اطرافياني داشت كه مشكل‌ساز شدند.


    هرچند در دوره احمدي‌نژاد هم تصميمات خوبي گرفته شد اما حجم تصميمات عجولانه زيادتر بود. از جمله طرح مسكن مهر كه طرحي علمي و موضوع يك رساله در دانشگاه علم و صنعت بود به بدترين شكل اجرايي شد و نتيجه‌اش وضعيت امروز است.

    دولت آقاي خاتمي دولت معتدلي بود. دولت ايشان هم به سياست‌هاي تعديلي پايبند بود و كمي منظم‌تر از بقيه عمل مي‌كردند. در كل مي‌توانم بگويم دولت ايشان به دور از افراط بود. نه افراطي در تجمل‌گرايي وجود داشت نه افراطي در جنبه‌هاي ديگر. حتي برخي ايرادهاي كارگزاراني‌ها را هم نداشتند. دولت آقاي خاتمي اگر هم راه ديگران را مي‌رفت، سعي در تئوريزه كردن خطا نداشت. آقاي خاتمي رفتار متفاوتي با منتقدان داشت. وقتي نامه‌اي به ايشان نوشتيم و ضعف‌هاي سياست تعديل را گوشزد كرديم، ايشان برخوردي مودبانه داشتند و حتي از نامه ما استقبال كردند.


    سال ١٣٨٤ به آقاي احمدي‌نژاد راي دادم. از راي خودم متاسف هستم اما پشيمان نيستم چون كار بدي نكردم. تنها بين دو گزينه، انتخاب خود را داشتم. بر اساس شناختي که از او در شهرداري داشتم راي دادم اما بين احمدي نژاد در زمان شهرداري تا رياست‌جمهوري فاصله زيادي وجود دارد.


    احمدي نژاد به طور سازمان‌يافته‌اي كار بد مي‌كرد. مثل جذب افراد مساله‌دار. من نمي‌دانم چه اصراري بر جذب اينها داشت. مورد ديگر اتخاذ تصميمات خلق‌الساعه بود كه به نظرم جزو رفتارهاي اصلي ايشان بود. ما فكر مي‌كرديم كه قانون را قبول دارد و آمده است تا كار كند. در ابتدا هم جهت‌گيري مثبتي داشت. بالاخره در شعارهايش هم طرفدار مردم و عدالت بود اما در مورد ايشان اشتباه مي‌كرديم چون يواش‌يواش واقعيات آشكار شد و ديديم مدل اقتصادي دولت ايشان همان مدل قبلي است. هر چند ايشان در مسير خود را نشان داد ولي ما به عقيده خودمان وفادار مانديم و تخلفات را مي‌گفتيم. بعد از مدتي هم اصطلاحا شاخ به شاخ شديم و مقابلش ايستاديم.


    سال 84 براي نامزدي در انتخابات رياست جمهوري من فكر مي‌كردم اگر خودم نباشم، قاليباف از همه مناسب‌تر است. عهد بستيم كه هر كدام از ما يعني كانديداهاي اصولگرايان در آمارگيري‌ها جلوتر از بقيه بود در رقابت بماند و بقيه به نفع وي كنار بروند. چون در نظرسنجي قابل اتكا، قاليباف جلوتر از بقيه بود. من به عهدم وفا كردم. آقاي محسن رضايي هم كنار رفت اما كمي دير اين كار را كرد، اما آقاي لاريجاني و احمدي‌نژاد ماندند. همان زمان با آقاي لاريجاني هم صحبت كردم و گفتم انصراف بدهيد، گفت حرفت درست است اما الان براي كنار رفتن دير است و بهتر است كنار نروم. يادم هست چهارشنبه دو روز قبل از راي‌گيري بود. تحليل ايشان اين بود كه براي ناراحت نشدن اعضاي ستادشان بهتر است كنار نرود. مي‌گفت حتي اگر راي كمي هم بياورم اشكالي ندارد، بچه‌هاي ستاد زحمت كشيده‌اند. اشتباه سياسي اين‌طوري است. ايشان براي رضايت اعضاي ستاد كناره‌گيري نكرد، در حالي كه بايد منافع كلان‌تر را مدنظر قرار مي‌داد. اگر آقاي لاريجاني آن روز عرض مرا مي‌پذيرفت احمدي‌نژاد رييس‌جمهور نبود و قاليباف راي مي‌آورد. البته او هم معجزه نمي‌كرد اما حتما بهتر بود. من در دور اول همه تلاشم را كردم تا تعداد كانديداها كم شود و آقايان هاشمي و معين راي نياورند. فكر مي‌كنم اگر لاريجاني استعفا داده بود، قاليباف راي مي‌آورد و به دور دوم مي‌رفت و در نتيجه احمدي‌نژاد رييس‌جمهور نمي‌شد.


**{در پاسخ به اينکه چرا سال 88 با احمدي‌نژاد رقابت نكرديد؟}خداوند مصلحت نديد. ببينيد من هشت، ٩ سال است كه به پاركينسون مبتلا هستم و نمي‌توانم به هيجانات و سختي كار رياست‌جمهوري تن دهم. خودم با شناخت از خودم از اين عرصه كناره‌گيري كردم. البته از نظر فكري خودم را تواناتر از دوستان مي‌بينم اما خداوند مصلحت‌نديده و من نمي‌توانم كارهاي سخت را بر عهده بگيرم. هر چند ظاهرم نشان نمي‌دهد اما همين حالا هم در مجلس بحث‌هاي تند كه مي‌شود در حرف زدنم تاثير مي‌گذارد. من ديگر توانايي جواني خود را ندارم.


** اعلام كردم يك روز زمامداري احمدي‌نژاد را به صلاح مملكت نمي‌دانم، اما مساله‌اي وجود داشت. من با آقاي موسوي كار كرده بودم. همان سال يك سخنراني در ارديبهشت ٨٨ در دانشگاه امام صادق داشتم كه اين دو را با هم مقايسه كردم. به نظرم عيوب اين دو كانديدا مشترك بود؛ مانند خودرايي و رفيق‌بازي، كه اينها تاثيرگذار در حاكميت است.


** سال 92 كار تشكيلاتي خاصي نكردم اما به آقاي قاليباف راي دادم چون ايشان را مناسب‌تر مي‌دانستم. اوضاع اقتصادي و هنجارهاي شكسته شده و درهم‌ريختگي مديريت يك شخصيت توانمند اجرايي مي‌خواست. اينها از ميان نامزدها در دكتر قاليباف مشهودتر بود. فكر مي‌كنم لختي دولت آقاي روحاني صحت آن تشخيص مرا تاييد مي‌كند.


**من خودم مي‌گفتم يك روز ادامه صدارت آقاي احمدي‌نژاد مضر است چون او با اين روحيه منابع را هدر مي‌دهد. يعني كاري را كه بايد با ١٠٠ دلار انجام مي‌شد با ١٥٠ دلار انجام مي‌داد و تازه معلوم نبود نتيجه مثبت باشد يا خير. او به تواضع با مردم مصر بود، به همين دليل بين توده‌هاي مردم محبوب شد كما اينكه خاتمي با نخبگان متواضع بود و بين آنان محبوب شده است. بالاخره توجه و اكرام به مردم محبوبيت مي‌آورد. حالا اگر بخواهيم منصفانه تحليل كنيم بايد بگويم آقاي احمدي‌نژاد از جهت انتقال منابع دولت به اقصي نقاط كشور موفق بود و مويرگ‌ها رسيدن منابع عمومي را باز كرد. اما برنامه نداشت، همين اشكالش نيز بخشي از منابع را هدر داد.


**اين دولت قابل دفاع است. برخي هم از حرف من تعجب كردند ولي من مي‌دانستم با توجه به درهم‌ريختگي‌هاي ناشي از دوران احمدي‌نژاد، كار مديريت كشور سخت شده است. احمدي‌نژاد شيرازه‌ها را از هم باز كرد. معلوم نيست صفحات كتاب بدون شيرازه كجا مي‌افتد. ساختارشكني احمدي‌نژاد آنقدر بود كه حالا آقاي روحاني هم بعضي مواقع مانند او عمل مي‌كند.


** احمدي‌نژاد در برخورد با مخالفان حيثيتي براي كسي باقي نمي‌گذاشت. فكر مي‌كنم چون جنم او از همه سياستمداران بالاتر بود، اشتباهاتش هم بزرگ‌تر از بقيه بود. در حقيقت چون از تمام زورش استفاده مي‌كرد هم كارهاي خوبش و هم كارهاي بدش پرسر و صدا مي‌شد. به آقاي روحاني گفتم سفر استاني برو چون سرمايه اجتماعي ايجاد مي‌كند اما مهم جواب دادن نامه نيست، حل مشكلات مردم است. توجه داشته باشيد احمدي‌نژاد در چهار سال ٧٠٠ هزار نامه جواب داد. من به آقاي روحاني گفتم به جاي جواب به ٧٠٠ هزار نامه هفت تا كار مهم انجام بده، مشكل ٦٩٠ هزار نفر از اينها كه نامه نوشته‌اند، حل مي‌شود.


** آقاي بذرپاش كه اعتراض داشت، من عليه اين كار ايشان موضع گرفتم چون طيب‌نيا را مستحق مخالفت نمي‌دانستم اما خب با اين همه از نفس حرف زدن بذرپاش دفاع مي‌كنم. مي‌گويم اين آدم بايد حرف بزند ولو اشتباه. البته من خودم انتقاداتي نسبت به سياست‌هاي مالياتي دولت داشته و دارم و در اين اعتراض به مهندس بذرپاش ارجمند نزديكم ولي از دكتر طيب‌نيا مستحق‌تر براي مخالفت در دولت كم نيستند.


**استيضاح را به صلاح نمي‌دانم. نه از اين باب كه دولت ايرادي ندارد از اين منظر كه دولت دستش بسته است. آدم‌هاي چندان كاردرستي اطرافش نيست. واقعا اعتقاد دارم برخي وزرا را اگر دولت امروز بردارد بهتر از فرداست. اما باز هم تاكيد مي‌كنم كه راه اين تغيير استيضاح نيست. دولت نياز به ترميم دارد اما بايد خودش دست به اين كار بزند نه مجلس.


**برخي طوري مي‌گويند پساتحريم كه گويا ميلاد مسيح است. والا پساتحريم آنقدرها هم مهم نيست. تحريم مهم است اما نه آنقدر كه پساتحريم تا اين درجه براي‌مان داراي اهميت شود. ما تحريم چنداني نداشتيم.


**تحريم قبل از سال ٨٩ وجود نداشت. دوره خاتمي و هاشمي تحريم بود اما خيلي كم و حس نمي‌شد.


**هيچ‌كدام از پسرانم هيچ‌وقت چاپخانه نداشته‌اند و كارمند دولت هم نيستند. پسر ارشدم در يك شركت تبليغاتي خصوصي كار مي‌كند، پسر دومم معلم مدارس غيرانتفاعي و روزنامه‌نگار است، سومين پسرم گرافيست است. پسر چهارمم دانشجوي دكتراي روانشناسي است و آخرين پسرم ضمن تحصيل فلسفه در مقطع كارشناسي ارشد در مدارس غيرانتفاعي تدريس مي‌كند.


**همه اموال روزنامه از جمله آن دستگاه ليتوگرافي را فروختم و صرف بدهي‌ها و هزينه‌هاي پايان كار كاركنان كردم، در نهايت هم ١٩ ميليون بدهي بالا آوردم چون مشي روزنامه خاص بود و مخاطب آن نخبگان بودند. آگهي كالاي خارجي را كه مشابه داخلي داشت چاپ نمي‌كرديم و درضمن روزنامه سياه و سفيد بود و در نتيجه كسي به آن آگهي نمي‌داد. وقتي مي‌خواستيم روزنامه را تعطيل كنيم مسوولان وزارت ارشاد دولت آقاي خاتمي گفتند اين كار را نكنيد ما كمك‌تان مي‌كنيم. مرحوم بورقاني به دفتر آمد و گفت ما به شما كمك مي‌كنيم، دوست نداريم اولين روزنامه نخبگاني با مشي معتدل كه بعد از دوم خرداد منتشر شده تعطيل شود. گفتند ١٠ تا ٢٠ ميليون تومان مساعدت مي‌كنيم اما من گفتم با اين شرايط نمي‌توانم روزنامه منتشر كنم چرا كه با كمك استثنايي شما مديون دولت مي‌شوم و استقلال روزنامه خدشه‌دار مي‌شود.


**احمدي‌نژاد در سيستمي شدن فساد مقصر بود. من معتقدم وي از نظراعمال نظر قدرتمندترين دولت بعد از انقلاب را اداره كرد. در اين ميان دو كار غلط كرد كه به گسترش و تعميق فساد كمك كرد؛ يكي افراد متهمي كه بعدا معلوم شد مجرمند را به خود جذب كرد و دوم اينكه جلوي اجراي قانون مبارزه با فساد را در رابطه با اطرافيانش مي‌گرفت. اين تصميم از نظر هنجاري جامعه را فاسد مي‌كند. وقتي مي‌خواهيد با فرد فاسد برخورد كنيد مي‌گويد برو بابا معاون اول رييس‌جمهوري فاسد است. اين اعمال قبح فساد را مي‌شكند. وقتي رييس‌جمهوري مي‌گويد من قانون را به تشخيص خود اجرا مي‌كنم، نتيجه اين مي‌شود كه اداره ثبت اسناد «دورغوز آباد» هم درگير فساد مي‌شود.

روزنامه آرمان از سند جدید احمدی نژاد پرده برداشت: سنـد دارم رو می‌کنم!



راشد نیوز،«احمدی‌نژاد در جلسه‌ای گفته است که ظرفیت اجتماعی من به مراتب بیشتر از آقای روحانی است.493154_911

او به طور مفصل درباره ناکارآمدی دولت روحانی حرف زده و گفته که ما تحقیق کردیم و موارد خلاف عملکرد این دولت را با سند کنار هم گذاشته‌ایم و در آینده رو می‌کنیم.» وقتی احمدی‌نژاد از سند سخن می‌گوید اذهان به یک سو می‌رود و آن هم جیب احمدی‌نژاد که لیست متخلفان و مفسدان اقتصادی در آن است و قرار بود که روزی رو کند؛ مثل همین ادعای اخیرش که سایت جهان‌نیوز مدعی آن شده است. جالب است رئیس دولتی که تخلفات زیادی از آن «رو» شده اکنون می‌خواهد که «رو» کند؛ آن هم تخلفات دولت یازدهم را! درباره این اظهارات احمدی‌نژاد چند سوال مطرح می‌شود. نخست اینکه اسناد یافته شده از سوی او در چه حوزه‌ای است؟ آیا اطمینان دارد سرنخ تخلفاتی که مدعی آن است در دولت قبل پیدا نمی‌شود و بارزتر از اینها اگر تخلفی در دولت یازدهم مشاهده کرده است چرا برای رفع آن تلاش نمی‌کند و از حربه افشاگری می‌خواهد استفاده کند؟ چرا تا به امروز که بیش از دو سال از عمر دولت یازدهم گذشته است او اقدام به افشای تخلفاتی نکرده که مدعی است دولت یازدهم مرتکب آنها شده است؟



  گمانه‌هایی برای سکوت تخلفاتی

برای این سوالات می‌توان چند پاسخ مشترک مطرح کرد: نخست اینکه یک راه دور کردن اذهان عمومی از تخلفات دولت احمدی‌نژاد، متوجه کردن آنها به تخلفات دولت مستقر است که البته این تخلفات تا به امروز تنها ادعای یک رئیس‌جمهوری سابق است! موضوع دوم به انتخابات زمستانی مجلس بازمی‌گردد که شاید با طرح این تخلفات تاثیری در اذهان عمومی ایجاد شده و آنها یا رای به یاران احمدی‌نژاد بدهند که بعید است این اتفاق رخ دهد یا آرای لیست حامیان اعتدال و دولت کاسته شود که مشی‌ای غیراخلاقی است. یک گمانه که بیش از همه به واقعیت نزدیک است اینکه افشاگری به منزله فراخوان اصولگرایان از سوی احمدی‌نژاد باشد. پرواضح است که بار دیگر انتخاباتی در پیش است و احمدی‌نژادی‌ها هم می‌خواهند در انتخابات حضور پیدا کنند اما ظاهرا با این اوصاف شانسی برای پیروزی ندارند و نیاز دارند تحت حمایت اصولگرایان قرار گیرند که در ادامه روایتی از وضعیت این روزهای حامیان گذشته احمدی‌نژاد را می‌خوانید.

 حامیان دیروز، برائت‌جویان امروز

پربیراه نیست که حسین شریعتمداری و محمدحسین صفار هرندی در سال84 از جدی‌ترین حامیان ریاست جمهوری احمدی‌نژاد بودند و از تعابیری برای حمایت او استفاده می‌کردند که چندان رواج و مرسوم نبود اما به تدریج یک موضوع برای آنها نمایان شد و آن هم فاصله داشتن افکار احمدی‌نژاد با مشی اصولگرایانه بود و به نوعی آنها احساس کردند رو دست خورده‌اند. صفار هرندی بیش از شریعتمداری احساس ناخرسندی داشت چون او وزارت ارشاد دولت نهم را پذیرفته و به نوعی اعلام کرده بود قرار است خودش را با سیاست‌های احمدی‌نژاد هماهنگ کند. شریعتمداری تنها در ستون سرمقاله روزنامه کیهان محلی برای اعلام رضایت و حمایت از احمدی‌نژاد داشت که بعدها این ستون تغییر ماهیت داد و به منتقد احمدی‌نژاد تبدیل شد. سایر اصولگرایان هم وضعیتی مشابه این دو را داشتند و هر یک مشی‌ای را برای برائت از حمایت‌های خود از احمدی‌نژاد و دولت او انتخاب کردند. «برخی» مانند محمدرضا باهنر که گفتند اصلا تمایلی به رای دادن به احمدی‌نژاد نداشتند، «برخی» گفتند بر روی برگه خود نام قالیباف را نوشته بودند و «اندکی» ماندند که پذیرفتند حامی او بودند و البته تاکید کردند تنها در یک مقطع این حمایت را می‌پذیرند و لاغیر! بالاخره احمدی‌نژاد با رای اصولگرایان در سال‌های 84 و 88 بر کرسی ریاست جمهوری نشست و نمی‌توان این واقعیت را کتمان کرد. اما اصولگرایان از احمدی‌نژاد جدا شدند و امروز تنها به دنبال آن هستند که علاوه بر اقناع افکار عمومی در جهت اشتباه بودن حمایتشان از احمدی‌نژاد، یک نمونه دیگر بیابند تا جایگزین احمدی‌نژاد کنند که یک نمونه این تلاش‌ها در ادامه می‌آید.

 ورود ممنوع یاران سابق به احمدی‌نژاد

سایت جهان‌نیوز از سایت‌های حامی احمدی‌نژاد در سال 84 بود که آن هم همراستا با سایر اصولگرایان به صورت پنهان خط حمایتی خود را کمرنگ و به صف منتقدان پیوست. این سایت دیروز نوشت: «محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور سابق، درصدد ارتباط با برخی چهره‌های شاخص اصولگرا برآمده اما تلاش‌های وی تاكنون ناموفق بوده است. رئیس‌جمهور سابق در تماس‌های مكرر با برخی اصولگرایان گفته است حاضر به جبران اشتباهات گذشته هستم. این در حالی است كه احمدی‌نژاد تاكنون پاسخ مثبتی از سوی اصولگرایان دریافت نكرده است. گفته می‌شود احمدی‌نژاد در هفته‌های اخیر با حسین شریعتمداری و حسین صفار هرندی تماس گرفته است تا با آنان ملاقات کند اما پاسخ این دو نفر به وی قاطعانه و منفی بوده است. از سویی این دو فعال سیاسی به نزدیکان رئیس‌جمهور سابق گفته‌اند که مدتهاست به اظهارات وی اعتماد نداشته و سخنان تازه او را باور نمی‌کنند. اصرار احمدی‌نژاد برای نزدیك شدن به جریان اصولگرا در حالی است كه وی پیش‌تر و در دوران ریاست جمهوری‌اش اعلام كرده بود كه اصولگرا نیست.» پاسخ منفی اصولگرایان به رئیس‌جمهور سابق موجب شد تا وی از این رفتار اصولگرایان ناراحت شده و در جلسه‌ای نسبت به این موضوع انتقاد كند.

 در اردوگاه احمدی‌نژادی‌ها چه خبر است؟

همان 22شهریور تکلیف خیلی از مسایل مشخص شد؛ ترازو هم که قرار بود یک کفه‌اش خیلی به پایین بیاید تنها اندکی به سمت پایین آمد. کفه‌ای که از آن یاد می‌شود نام حامیان دولت قبل را بر روی خود دارد. تبلیغات و در بوق و کرنا کردن برگزاری مراسم چیذر که اعلام شده بود با حضور محمود احمدی‌نژاد برگزار خواهد شد چنین به ذهن متبادر کرده بود که قرار است جمعیت هواداران دولت قبل در این مکان به گرد هم بیایند و حتی برخی بیم آن داشتند که جمعیت احتمالی چطور در محل برگزاری مراسم اسکان داده خواهند شد. اما تنها 46 نفر رفتند و دیگر هیچ! البته این رقم آماری بود که از سوی رسانه‌ها اعلام شد. از سوی دیگر خبری چند روز پیش در سایت‌ها مبنی بر تمایل احمدی‌نژاد به کاندیداتوری در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 منتشر شد که وقتی این دو موضوع را در کنار هم قرار می‌دهیم، تناقض بزرگی پدید می‌آید یعنی از یک سو احمدی‌نژاد اعتقاد به موفقیت در انتخابات ریاست‌جمهوری 96 دارد و از سوی دیگر بی‌رونق بودن مراسم‌هایی که گفته می‌شود او حضور خواهد داشت نشان از افول محبوبیت او نزد هوادارانش دارد اما یک موضوع مهم‌تری هم وجود دارد؛ یاران دیروز ورود ممنوع به درخواست‌های احمدی‌نژاد می‌‌زنند.