روزنامه اعتماد در گفت و گویی با احمد توکلی نوشت: آقای هاشمی یک تفاوت اساسی با همه روسای جمهور بعد از جنگ داشت، تفاوت هم این بود که سیاستمدار پختهای بود. وقتی سیاست تعدیل را اجرایی کرد و کشور در سال ١٣٧٤ دچار تورم بالایی شد، خیلی زود ترمز دستی را کشید و دنده عقب رفت. کارش هم کار درستی بود. روسای جمهور دیگر کمتر از این کارها کردند. شجاعت دور زدن را نداشتند. این فرق آقای هاشمی با دیگران بود.
اهم سخنان وي از اين قرار است:
دولت هاشمي عملكرد موفقتري در حوزه اقتصاد داشت. گرچه منابع محدودي در اختيار دولت بود، ولي دولت با نسيه خريدن براي كارهايش گشايش نسبي فراهم كرد. البته به سرعت « بدهي» به خارج پيدا شد ولي بالنسبه از اين منابع خوب استفاده كرد. البته در همين دولت آقاي هاشمي جنبههايي نيز وجود داشت كه منشأ برخي ضعفهاي حكمراني بود. مثلا تجملگرايي در اين دوره باب شد. واقعيت اين است كه دولت آقاي احمدينژاد اين ضعف را نداشت ولي او اطرافياني داشت كه مشكلساز شدند.
هرچند در دوره احمدينژاد هم تصميمات خوبي گرفته شد اما حجم تصميمات عجولانه زيادتر بود. از جمله طرح مسكن مهر كه طرحي علمي و موضوع يك رساله در دانشگاه علم و صنعت بود به بدترين شكل اجرايي شد و نتيجهاش وضعيت امروز است.
دولت آقاي خاتمي دولت معتدلي بود. دولت ايشان هم به سياستهاي تعديلي پايبند بود و كمي منظمتر از بقيه عمل ميكردند. در كل ميتوانم بگويم دولت ايشان به دور از افراط بود. نه افراطي در تجملگرايي وجود داشت نه افراطي در جنبههاي ديگر. حتي برخي ايرادهاي كارگزارانيها را هم نداشتند. دولت آقاي خاتمي اگر هم راه ديگران را ميرفت، سعي در تئوريزه كردن خطا نداشت. آقاي خاتمي رفتار متفاوتي با منتقدان داشت. وقتي نامهاي به ايشان نوشتيم و ضعفهاي سياست تعديل را گوشزد كرديم، ايشان برخوردي مودبانه داشتند و حتي از نامه ما استقبال كردند.
سال ١٣٨٤ به آقاي احمدينژاد راي دادم. از راي خودم متاسف هستم اما پشيمان نيستم چون كار بدي نكردم. تنها بين دو گزينه، انتخاب خود را داشتم. بر اساس شناختي که از او در شهرداري داشتم راي دادم اما بين احمدي نژاد در زمان شهرداري تا رياستجمهوري فاصله زيادي وجود دارد.
احمدي نژاد به طور سازمانيافتهاي كار بد ميكرد. مثل جذب افراد مسالهدار. من نميدانم چه اصراري بر جذب اينها داشت. مورد ديگر اتخاذ تصميمات خلقالساعه بود كه به نظرم جزو رفتارهاي اصلي ايشان بود. ما فكر ميكرديم كه قانون را قبول دارد و آمده است تا كار كند. در ابتدا هم جهتگيري مثبتي داشت. بالاخره در شعارهايش هم طرفدار مردم و عدالت بود اما در مورد ايشان اشتباه ميكرديم چون يواشيواش واقعيات آشكار شد و ديديم مدل اقتصادي دولت ايشان همان مدل قبلي است. هر چند ايشان در مسير خود را نشان داد ولي ما به عقيده خودمان وفادار مانديم و تخلفات را ميگفتيم. بعد از مدتي هم اصطلاحا شاخ به شاخ شديم و مقابلش ايستاديم.
سال 84 براي نامزدي در انتخابات رياست جمهوري من فكر ميكردم اگر خودم نباشم، قاليباف از همه مناسبتر است. عهد بستيم كه هر كدام از ما يعني كانديداهاي اصولگرايان در آمارگيريها جلوتر از بقيه بود در رقابت بماند و بقيه به نفع وي كنار بروند. چون در نظرسنجي قابل اتكا، قاليباف جلوتر از بقيه بود. من به عهدم وفا كردم. آقاي محسن رضايي هم كنار رفت اما كمي دير اين كار را كرد، اما آقاي لاريجاني و احمدينژاد ماندند. همان زمان با آقاي لاريجاني هم صحبت كردم و گفتم انصراف بدهيد، گفت حرفت درست است اما الان براي كنار رفتن دير است و بهتر است كنار نروم. يادم هست چهارشنبه دو روز قبل از رايگيري بود. تحليل ايشان اين بود كه براي ناراحت نشدن اعضاي ستادشان بهتر است كنار نرود. ميگفت حتي اگر راي كمي هم بياورم اشكالي ندارد، بچههاي ستاد زحمت كشيدهاند. اشتباه سياسي اينطوري است. ايشان براي رضايت اعضاي ستاد كنارهگيري نكرد، در حالي كه بايد منافع كلانتر را مدنظر قرار ميداد. اگر آقاي لاريجاني آن روز عرض مرا ميپذيرفت احمدينژاد رييسجمهور نبود و قاليباف راي ميآورد. البته او هم معجزه نميكرد اما حتما بهتر بود. من در دور اول همه تلاشم را كردم تا تعداد كانديداها كم شود و آقايان هاشمي و معين راي نياورند. فكر ميكنم اگر لاريجاني استعفا داده بود، قاليباف راي ميآورد و به دور دوم ميرفت و در نتيجه احمدينژاد رييسجمهور نميشد.
**{در پاسخ به اينکه چرا سال 88 با احمدينژاد رقابت نكرديد؟}خداوند مصلحت نديد. ببينيد من هشت، ٩ سال است كه به پاركينسون مبتلا هستم و نميتوانم به هيجانات و سختي كار رياستجمهوري تن دهم. خودم با شناخت از خودم از اين عرصه كنارهگيري كردم. البته از نظر فكري خودم را تواناتر از دوستان ميبينم اما خداوند مصلحتنديده و من نميتوانم كارهاي سخت را بر عهده بگيرم. هر چند ظاهرم نشان نميدهد اما همين حالا هم در مجلس بحثهاي تند كه ميشود در حرف زدنم تاثير ميگذارد. من ديگر توانايي جواني خود را ندارم.
** اعلام كردم يك روز زمامداري احمدينژاد را به صلاح مملكت نميدانم، اما مسالهاي وجود داشت. من با آقاي موسوي كار كرده بودم. همان سال يك سخنراني در ارديبهشت ٨٨ در دانشگاه امام صادق داشتم كه اين دو را با هم مقايسه كردم. به نظرم عيوب اين دو كانديدا مشترك بود؛ مانند خودرايي و رفيقبازي، كه اينها تاثيرگذار در حاكميت است.
** سال 92 كار تشكيلاتي خاصي نكردم اما به آقاي قاليباف راي دادم چون ايشان را مناسبتر ميدانستم. اوضاع اقتصادي و هنجارهاي شكسته شده و درهمريختگي مديريت يك شخصيت توانمند اجرايي ميخواست. اينها از ميان نامزدها در دكتر قاليباف مشهودتر بود. فكر ميكنم لختي دولت آقاي روحاني صحت آن تشخيص مرا تاييد ميكند.
**من خودم ميگفتم يك روز ادامه صدارت آقاي احمدينژاد مضر است چون او با اين روحيه منابع را هدر ميدهد. يعني كاري را كه بايد با ١٠٠ دلار انجام ميشد با ١٥٠ دلار انجام ميداد و تازه معلوم نبود نتيجه مثبت باشد يا خير. او به تواضع با مردم مصر بود، به همين دليل بين تودههاي مردم محبوب شد كما اينكه خاتمي با نخبگان متواضع بود و بين آنان محبوب شده است. بالاخره توجه و اكرام به مردم محبوبيت ميآورد. حالا اگر بخواهيم منصفانه تحليل كنيم بايد بگويم آقاي احمدينژاد از جهت انتقال منابع دولت به اقصي نقاط كشور موفق بود و مويرگها رسيدن منابع عمومي را باز كرد. اما برنامه نداشت، همين اشكالش نيز بخشي از منابع را هدر داد.
**اين دولت قابل دفاع است. برخي هم از حرف من تعجب كردند ولي من ميدانستم با توجه به درهمريختگيهاي ناشي از دوران احمدينژاد، كار مديريت كشور سخت شده است. احمدينژاد شيرازهها را از هم باز كرد. معلوم نيست صفحات كتاب بدون شيرازه كجا ميافتد. ساختارشكني احمدينژاد آنقدر بود كه حالا آقاي روحاني هم بعضي مواقع مانند او عمل ميكند.
** احمدينژاد در برخورد با مخالفان حيثيتي براي كسي باقي نميگذاشت. فكر ميكنم چون جنم او از همه سياستمداران بالاتر بود، اشتباهاتش هم بزرگتر از بقيه بود. در حقيقت چون از تمام زورش استفاده ميكرد هم كارهاي خوبش و هم كارهاي بدش پرسر و صدا ميشد. به آقاي روحاني گفتم سفر استاني برو چون سرمايه اجتماعي ايجاد ميكند اما مهم جواب دادن نامه نيست، حل مشكلات مردم است. توجه داشته باشيد احمدينژاد در چهار سال ٧٠٠ هزار نامه جواب داد. من به آقاي روحاني گفتم به جاي جواب به ٧٠٠ هزار نامه هفت تا كار مهم انجام بده، مشكل ٦٩٠ هزار نفر از اينها كه نامه نوشتهاند، حل ميشود.
** آقاي بذرپاش كه اعتراض داشت، من عليه اين كار ايشان موضع گرفتم چون طيبنيا را مستحق مخالفت نميدانستم اما خب با اين همه از نفس حرف زدن بذرپاش دفاع ميكنم. ميگويم اين آدم بايد حرف بزند ولو اشتباه. البته من خودم انتقاداتي نسبت به سياستهاي مالياتي دولت داشته و دارم و در اين اعتراض به مهندس بذرپاش ارجمند نزديكم ولي از دكتر طيبنيا مستحقتر براي مخالفت در دولت كم نيستند.
**استيضاح را به صلاح نميدانم. نه از اين باب كه دولت ايرادي ندارد از اين منظر كه دولت دستش بسته است. آدمهاي چندان كاردرستي اطرافش نيست. واقعا اعتقاد دارم برخي وزرا را اگر دولت امروز بردارد بهتر از فرداست. اما باز هم تاكيد ميكنم كه راه اين تغيير استيضاح نيست. دولت نياز به ترميم دارد اما بايد خودش دست به اين كار بزند نه مجلس.
**برخي طوري ميگويند پساتحريم كه گويا ميلاد مسيح است. والا پساتحريم آنقدرها هم مهم نيست. تحريم مهم است اما نه آنقدر كه پساتحريم تا اين درجه برايمان داراي اهميت شود. ما تحريم چنداني نداشتيم.
**تحريم قبل از سال ٨٩ وجود نداشت. دوره خاتمي و هاشمي تحريم بود اما خيلي كم و حس نميشد.
**هيچكدام از پسرانم هيچوقت چاپخانه نداشتهاند و كارمند دولت هم نيستند. پسر ارشدم در يك شركت تبليغاتي خصوصي كار ميكند، پسر دومم معلم مدارس غيرانتفاعي و روزنامهنگار است، سومين پسرم گرافيست است. پسر چهارمم دانشجوي دكتراي روانشناسي است و آخرين پسرم ضمن تحصيل فلسفه در مقطع كارشناسي ارشد در مدارس غيرانتفاعي تدريس ميكند.
**همه اموال روزنامه از جمله آن دستگاه ليتوگرافي را فروختم و صرف بدهيها و هزينههاي پايان كار كاركنان كردم، در نهايت هم ١٩ ميليون بدهي بالا آوردم چون مشي روزنامه خاص بود و مخاطب آن نخبگان بودند. آگهي كالاي خارجي را كه مشابه داخلي داشت چاپ نميكرديم و درضمن روزنامه سياه و سفيد بود و در نتيجه كسي به آن آگهي نميداد. وقتي ميخواستيم روزنامه را تعطيل كنيم مسوولان وزارت ارشاد دولت آقاي خاتمي گفتند اين كار را نكنيد ما كمكتان ميكنيم. مرحوم بورقاني به دفتر آمد و گفت ما به شما كمك ميكنيم، دوست نداريم اولين روزنامه نخبگاني با مشي معتدل كه بعد از دوم خرداد منتشر شده تعطيل شود. گفتند ١٠ تا ٢٠ ميليون تومان مساعدت ميكنيم اما من گفتم با اين شرايط نميتوانم روزنامه منتشر كنم چرا كه با كمك استثنايي شما مديون دولت ميشوم و استقلال روزنامه خدشهدار ميشود.
**احمدينژاد در سيستمي شدن فساد مقصر بود. من معتقدم وي از نظراعمال نظر قدرتمندترين دولت بعد از انقلاب را اداره كرد. در اين ميان دو كار غلط كرد كه به گسترش و تعميق فساد كمك كرد؛ يكي افراد متهمي كه بعدا معلوم شد مجرمند را به خود جذب كرد و دوم اينكه جلوي اجراي قانون مبارزه با فساد را در رابطه با اطرافيانش ميگرفت. اين تصميم از نظر هنجاري جامعه را فاسد ميكند. وقتي ميخواهيد با فرد فاسد برخورد كنيد ميگويد برو بابا معاون اول رييسجمهوري فاسد است. اين اعمال قبح فساد را ميشكند. وقتي رييسجمهوري ميگويد من قانون را به تشخيص خود اجرا ميكنم، نتيجه اين ميشود كه اداره ثبت اسناد «دورغوز آباد» هم درگير فساد ميشود.
No comments:
Post a Comment