در همان زمان که بحث های بن لادن و ظواهری به "تصمیم نهایی" نزدیک می شد، حکومت البشیر با فشار سعودی بنلادن را مجبور به ترک سودان کرد. بنلادن انتظار چنین رفتاری را از حکومت اسلامی سودان نداشت. او به درخواست آنها سخاوتمندانه در صنایع غذایی و کشاورزی سودان سرمایهگذاری کرده بود. پس از عزیمت بنلادن، حکومت البشیر-ترابی بر تمام داراییهای بنلادن که ارزش آنها به دویست میلیون دلار میرسید، چنگ انداخت. بنلادن و ظواهری تصمیم گرفتند به افغانستان بروند. در آن زمان افغانستان تنها جایی بود که به آنها امکان آزادی عمل میداد. بنلادن و یارانش در جلالآباد که تحت حاکمیت یونس خالص فرمانده بنیادگرای دوران جنگ با شوروی بود، مستقر شدند. پس از مدت کوتاهی گروه طالبان بر منطقه مسلط شدند. آنها بنلادن را به گرمی پذیرفتند.
بن لادن و ظواهری در اولین اقدام به سراغ آرشیوی رفتند که بن لادن در سال 1989 از بیش از 20 هزار جنگجوی عرب جنگ افغانستان تهیه کرده بود. پروژه جدید آنها متفاوت از کارهای قبلی بود. نیازی به نیروی خیلی زیاد نبود. آنها "دنبال درجه یک ها بودند." بن لادن و ظواهری افرادی را که دارای تخصص ها یا ویژگیهای مورد نیاز بودند، مشخص کرده و آنها را افغانستان دعوت میکردند. افرادی چون ابوخباب مصری که متخصص مواد منفجره در ارتش مصر بود یا مصطفی ابولیزید و ابو هادی العراقی که در امور امنیتی تخصص داشتند، همچنین استراتژیست هایی چون ابو مصعب سوری که در جنگ های سبوعانه اوائل دهههشتاد اسلام گرایان با ارتش سوریه آبدیده شده بود و کتابش تحت عنوان "تجربه سوریه" در میان پیکارجویان مشهور بود و بسیاری دیگر. القاعده در اطراف قندهار و جلال آباد سه پادگان تحت نامهای صدیق، فاروق و جاور تاسیس کرد که در آنها دورههایی نظیر کار با موادمنفجره، کمین و جنگ شهری، مقاومت در برابر بازجویی و اخلال در سیستم امنیت فرودگاهها تدریس میشد. ابومصعب زرقاوی هم که در سالهای بعد گروه دولت اسلامی یا داعش را پایهگذاری کرد، پس از آزاد شدن از زندان در اردن در سال 1999 به افغانستان نزد القاعده آمد و با اینکه جاه طلبی زیاد و تفاوت برنامه هایش با بن لادن و ظواهری باب میل آنان نبود اما چون در او استعداد رهبری و سازماندهی می دیدند، کمکش کردند تا در اطراف هرات پادگانی مخصوص خود تاسیس کند.
در فوریه 1998 بن لادن و ظواهری در بیانیه ای تاسیس "جبهه جهانی اسلامی برای جهاد علیه یهودیان و صلیبی ها" را اعلام کردند. این بیانیه فراخوانی به قتل نظامیان و غیر نظامیان آمریکایی و متحدین آنها در هر کشوری که حضور دارند، بود و ادامهی این قتال را تا زمان آزادی مسجد الاقصی و خروج ارتشهای کفر از تمام سرزمینهای اسلامی، واجب عینی اعلام میکرد. در واقع صدور این بیانیه نشان میداد که از زمان عزیمت بن لادن و ظواهری از سودان به افغانستان یعنی سال 1996، آنها تمهیدات و امکانات قابل توجهی را فراهم کرده بودند.
بنلادن به طور ویژه تحت تاثیر حوادث لبنان در سالهای 1982 و 83 بود که دو انفجار انتحاری در سفارت و مقر تفنگداران آمریکا که در مجموع بیش از سیصد آمریکایی را به قتل رسانده بود، موجب خروج زودهنگام این کشور از لبنان شد. بنلادن و ظواهری به این نتیجه رسیده بودند که در شرایط ضعف و نابرابری شدید در قدرت که مسلمانان بدان گرفتار بودند، تنها عملیات انتحاری است که می تواند با نتایج چشمگیرش قواعد میدان را تغییر دهد.
برای بنلادن و ظواهری بسیار اهمیت داشت تا برای پیروانشان توجیه شرعی این نوع عملیات را ارائه دهند. بنلادن مدت کوتاهی پس از استقرار در افغانستان، دانشکده علوم شرعی القاعده را تاسیس کرد که مدیریت آن با ابوعبدالله مهاجر بود که در دانشگاههای پاکستان الهیات خوانده بود. او برای صدور مجوز شرعی عملیات انتحاری به ماجرای البراء ابن مالک در جنگهای رده با مدعیان جدید پیامبری در زمان خلیفه اول متوسل شد. هنگامی که در محاصره قلعه حدیقه الموت کار بر مسلمانان بسیار سخت شد، براءابنمالک که نوجوان کم سن و سالی بود، گفت مرا در منجنیق بگذارید و به داخل قلعه پرتابم کنید. او گرچه دست و پایش شکست اما آنقدر زنده ماند که درهای قلعه را به روی مسلمانان باز کند. حالا القاعده برای اولین عملیات بزرگ خود آماده بود.
در 7 اوت 1998 دو انفجار مهیب سفارت خانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا را هدف گرفت. در دارالسلام تانزانیا 11 نفر کشته و 85 نفر زخمی شدند که هیچکدام از کشته ها آمریکایی نبودند. در نایروبی کنیا تلفات بسیار سنگین تر بود: 213 نفر کشته شدند که تنها 12 نفرشان آمریکایی بودند و بیش از 2 هزار نفر زخمی شدند که 150 نفر از آنها بینایی خود را از دست دادند. این عملیات نام القاعده و بنلادن را بر سر زبان ها انداخت و موجب بیعت بسیاری از گروههای کوچک در گوشه و کنار دنیا با القاعده گردید. آمریکا در واکنش، با تعدادی موشک کروز به یک پادگان القاعده در خوست حمله کرد که تنها شش کشته برجای گذاشت.
پس از این عملیات چند نفر از رزمندگان القاعده در مورد شرعی بودن کشته شدن تعداد زیادی از مسلمانان آفریقایی که هدف عملیات نبودهاند، دچار شبهه شده و از ابوعبدالله مهاجر سوال کردند. او و دیگر سران القاعده در پاسخ به فتوایی منسوب به ابنتیمیه در قرن هفتم هجری اشاره کردند که در کتاب شاگردش ابناثیر مورد تایید قرار گرفته بود. در آن زمان مغولان در مواردی در حمله به شهرهای مسلمانان، تعدادی از اسرای مسلمان را سپر خود قرار میدادند. زمانی که در این مورد به ابنتیمیه مراجعه شد، فتوا داد که اگر شرایط به گونهای است که نمی توان به دشمنان دست یافت، مگر از طریق کشتن اسرای مسلمان، کشتن آنان واجب است.
القاعده در دو سطح عملیاتی مشغول برنامهریزی بود. سطح اول حملات تروریستی معمول بود که اهدافش سفارت خانهها یا نیروهای نظامی آمریکا به خصوص نیروی دریایی و ناوگان این کشور بودند. بعد از یک بار ناکامی، القاعده موفق شد، یک ضربه قابل توجه نیروی دریایی آمریکا بزند. در 12 اکتبر سال 2000 یک قایق کوچک که حامل سیصد کیلو مواد منفجره بود، خود را به بدنه ناو آمریکایی کول در بندر عدن کوبید و با ایجاد شکاف بزرگی در بدنه ناو 17 نفر از خدمه را به کام مرگ فرستاد. این عملیاتی بدیع و بیسابقه بود، اما بنلادن و ظواهری فهمیدهبودند که این نوع عملیات و یا بمب گذاری هایی که علیه نیروهای آمریکایی در عربستان صورت گرفته، قادر نیست آمریکا را وادار به خروج از خاورمیانه کرده و یا شیرازه نظم سیاسی خاورمیانه را پاره کند. به علاوه حملات به سفارت خانهها و ناوگان ایالات متحده به تعداد زیاد ممکن نبود، چرا که پس از حملات اولیه، تدابیر جدید امنیتی، حملات مشابه را تقریبا ناممکن میکرد. بنابراین القاعده به دنبال سطح بالاتری از عملیات بود که شدت آن در تاریخ حملات تروریستی بیسابقه باشد.
در آغاز سال 1999 خالد شیخ محمد طرح عملیات محیرالعقولی را به بنلادن پیشنهاد داد. خالد شیخ محمد از پدر و مادری پاکستانی در کویت متولد شده، در جوانی به اخوانالمسلمین پیوسته و سپس به آمریکا رفته و در دانشگاه داکوتای شمالی در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کرده بود. خالد در سال 1987 برای نبرد با ارتش شوروی به افغانستان رفته و برادرش را درهمین جنگ از دست داده بود. طرح خالد بسیار بدیع، فوقالعاده خطرناک و در عین حال بسیار ساده و حتی کم خرج بود: در یک روز معین و به شکل همزمان چهار هواپیمای مسافربری در خاک آمریکا ربوده شده و به شکل انتحاری سه هدف را که نماد قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا هستند یعنی ساختمان کنگره، ساختمان پنتاگون و برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی را هدف قرار میدهند.نبوغ این طرح استفاده از شیوه ای کهنه و مرسوم در عملیات تروریستی دهههای اخیر برای هدفی کاملا متفاوت بود. از دهه شصت میلادی به اینسو دهها مورد هواپیماربایی تروریستی رخ داده بود اما به فکر هیچکس نرسیده بود که به جای گروگان گرفتن مسافران و طرح تقاضاهای مختلف، از خود هواپیمای مملو از مسافر همچون یک موشک کروز غول پیکر سرنشین دار برای هدف قراردادن حساسترین مراکز سیاسی-نظامی استفاده شود.
بنلادن پس از مدتی تامل با طرح موافقت کرد و قرار شد با حفظ اسرار عملیات در جمعی بسیار کوچک، خالد تدارک کار را آغاز کند. خالد میدانست که القاعده در آمریکا افراد موثری برای این عملیات، در اختیار ندارد. عملیات در آمریکا شرایط و دشواریهای خاص خود را داشت.القاعده در همین ایام در انجام یک عملیات نسبتا محدود در آمریکا شکست خورده بود. در دسامبر 1999 محمد رسام عضو الجزایری القاعده همراه با با ماشین بمب گذاری شده اش در لسانجلس به دام پلیس افتاده بود. بنابراین خالد به دنبال افرادی رفت که ساکن اروپا باشند و شانس آنها برای گرفتن ویزای آمریکا و ورود به مدارس خلبانی بازرگانی این کشور زیاد باشد. در نهایت یک شبکه کوچک مرتبط با القاعده در هامبورگ انتخاب شد که سردستهی آنها محمد عطا فرزند یک خانواده ی مرفه مصری بود. آنها به سرعت ویزای آمریکا و پذیرش در یکی از مدارس خلبانی فلوریدا را بدست آوردند. آنها خلبانی هواپیماهای کوچک یک موتوره را به سرعت فرا گرفته و شروع به تمرین هدایت هواپیماهای مسافربری از طریق یک شبیه ساز پیشرفته کردند. بررسی های عطا نشان داد که برای کنترل هر هواپیما چهار نفر کافی است که یکی از آنها که آموزش خلبانی دیدهبود، سردستهی گروه به شمار میرفت.
درهمین حال در پادگانهای القاعده در افغانستان پنهانکاری شدت میگرفت. جاسوس سازمان اطلاعاتی انگلستان که خود پیشتر از اعضای وفادار القاعده بود و ما او را با نام مستعار رمزی میشناسیم، احساس میکند که واقعه مهمی در راه است، اما دربارهی کم و کیف آن اطلاعی کسب نمیکند. او بعدها با حسرت جلسهای از سران القاعده در مهمانخانهای در کابل را به خاطر میآورد که در آن ابوحفص المصری مرد شماره 3 القاعده نامه ی گروه نومحافظهکاران حزب جمهوری خواه خطاب به بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا را برای حضار قرائت میکند. در این نامهی رسمی که در جراید آمریکا منتشر شد، گروه رامسفلد، چنی، ولفوویتز و...از کلینتون میخواهند که صدام حسین را سرنگون کند و عراق را به نمونه دمکراسی در منطقه و ضامن نفوذ آمریکا در خاورمیانه بدل سازد. کلینتون در پاسخ با این طرح مخالفت میکند. بخشی از پاسخ کلینتون مورد توجه خاص ابوحفص المصری قرار گرفته است و آن را تاکیدی ویژه برای حضار میخواند: آمریکا هرگز سراغ جنگ و اشغال کشوری نخواهد رفت، مگر آنکه حادثهای در حد و اندازهی هجوم ژاپن به بندر پرلهاربر رخ دهد. در اینجا ابوحفص با لبخند میگوید: ما به آنها یک پرلهابر می دهیم" زمانی که ابومصعب سوری میگوید برای اینکار به سه ناوهواپیمابر نیاز داریم، ابوحفص باز هم با خنده می گوید: حتی چهارتا! ما چهار ناو هواپیمابر میفرستیم! رمزی گیج می شود: منظور اینها چیست؟
زمانی که در ژوئیه 2001 برای ابلاغ پیامهای القاعده در حال آماده شدن برای سفر به لندن است، ابوحفص مصری او را احضار می کند و میگوید: حتما قبل از سپتامبر برگرد، اگر نتوانستی تا آن تاریخ برگردی، همانجا بمان و به هیچ وجه بازنگرد تا ما با تو تماس بگیریم. وقتی رمزی میپرسد چرا؟ پاسخ میدهد اتفاق مهمی در پیش است و افغانستان ممکن است، مورد حمله قرار بگیرد. سخن رسولالله به کمان داران در روز احد را به خاطر بسپار که فرمود حتی اگر دیدید پرندگان به سوی ما آمده و ما را از زمین بلند میکنند، از جای خود تکان نخورید، تو هم اگر دیدی هواپیماها از همه سو به ما حمله می کنند از مخفیگاهت بیرون نیا و همانجا بمان." رمزی همهماجرا را برای سرویس اطلاعاتی انگلیس بازگو میکند. آنها هم می گویند اطلاعات خودشان هم نشان میدهد حملهای در پیش است اما آنها گمان می کنند حملهای به سفارت خانهها یا ناوگان آمریکا در منطقه رخ دهد.
بالاخره در صبح روز 11 سپتامبر 2001، محمد عطا هواپیمای ربوده شدهی اول را در ساعت 8:46 دقیقه به برج شمالی مرکز تجارت جهانی میکوبد. 17 دقیقه بعد عضو دیگر شبکه ی هامبورگ مروانالشیحی کار برج دوم را تمام میکند. در ساعت 9:37 دقیقه هانی هانجور عربستانی هواپیمای سوم را به ضلع مخصوص تفنگداران دریایی در ساختمان پنج ضلعی پنتاگون میکوبد و 189 نفر را به قتل میرساند. تنها هواپیمای چهارم به هدایت زیادجراح ناکام ماند و نتوانست ساختمان کنگره را هدف قرار دهد. هواپیمای او در اثر درگیری مسافران با افراد او در دشت پنسیلوانیا سقوط کرد و تمام سرنشینانش کشته شدند. در نتیجهی این حملات به غیر از هواپیماربایان 2974 نفر کشته شدند که از نود ملیت مختلف بودند.
اینبحث را پی میگیرم.
اینبحث را پی میگیرم.
No comments:
Post a Comment