لذت تماشا
علی کوچکپوریان
علی کوچکپوریان
• «عمل تماشا» را میتوان نوعی رفتار اجتماعی دانست که در عین فاصله گرفتن از واقعه، سعی میکند به آن نزدیک شود. این "نزدیکی با فاصله" چیزی به نام «شبیه سازی احساسی» را سبب میشود که به موجب آن تماشاچیان در وضعیتی قرار می گیرند که میتوانند از نظر ذهنی سناریوی فاجعه را خود بازی کرده و حتی نسبت به آن موضع بگیرند ...
اما بُعد اجتماعی مجازات هدف های متعددی را دنبال میکند: ایجاد ترس و وحشت، بازتولید سمبلیکِ نظم و قدرت، عینی و ملموس کردن وجود سیستم قضا در زندگی روزمره و البته کنترل.
در قرون وسطی حضور تماشاچیان برای اینکه محکوم در انظار عمومی تقاضای بخشش کرده و سیستم، آنها را به عنوان مثال خوبی از یک زندگی معصیت بار به عموم مردم ارائه کند، لازم بود. پس تجمع نظاره گران مجازات، همزمان یک کارکرد مهم مذهبی هم داشت: به محکوم این امکان داده میشد که به عنوان یک گناهکار نادم در "زندگی پس از مرگ" به بخشش امید داشته باشد؛ چیزی که در این دنیا محقق نشد.
نظاره گران تماشا:
حال یک سوال اساسی: چرا انسان ها چنین چیزی را تماشا میکنند؟ چرا حتی آنها که خود در صحنه ی اعدام حضور نداشته اند عمدتاً در تکاپوی اطلاع از شرح ماوقع و جزییات دقیق مراحل اجرای حکم و جانسپاری محکوم هستند؟
برای پاسخ به این سوال شاید لازم باشد به عقب بازگردیم. اینکه «لذت تماشا» جزیی از تاریخ بشر و نه یک پدیدهی مدرن است را میتوان در شعری از لوکرتیو-شاعر و فیلسوف روم باستان- دریافت، که دومین کتاب از مجموعه ی شعر خود به نام «در طبیعت اشیا» را اینگونه آغاز میکند:
«خوش است و دلپذیر، هنگامی که دریای پهناور را بادها میافرازند، بر کرانه نشستن، آنگاه که دیگری در رنج و عذاب است و دست به گریبان با مرگ؛ نه از آن روی که دیدن رنج دیگران نیک مایه شادمانی است و خوشایند، از آن روی که میبینیم ما خود از چه بدیها و آزارهایی جانگزا برکنار مانده ایم.»
لوکرتویس اینجا نه تنها یکی از بزرگترین موضوعات جهان ادبیات را به دست میدهد، بلکه روشن میکند که لذت تماشای فاجعه در دوران آنتیک مسأله ای ذاتی پنداشته میشده است. لوکرتیوس همزمان توضیح روانشناختی ای نیز برای این استعداد ذاتی انسان ارائه میدهد: ما به تماشای رنج دیگران مینشینیم چون با نگاهی به فاجعه درمییابیم که وضع ما -در مقایسه- بهتر است. درمییابیم که ما از رنج مصون هستیم و نگاهی به فاجعه است که این را به ما اطمینان میدهد. انگیزه ی دیگری که لوکرتیوس به دست می دهد لذت است؛ لذت تماشای فاجعه، خطر و رنج از ساحلی امن.
اما حتی اگر این انگیزه، علاقه ی تماشاچیان به تماشای مرگ و رنج دیگری را توجیه کند، با مسأله ی دیگری روبه رو میشویم: برای اغلب تماشاچیان این مسأله پیش از اجرای حکم اعدام روشن است که وضع آنها در مقایسه با محکوم بهتر است، که آنها از مجازات مصون هستند.
واقعاً چه چیز صحنه هایی از قبیل اعدام، تصادف و یا ریزش ساختمانی چند طبقه را چنین جذاب و تماشایی میکند؟ یا باید طور دیگری پرسید! شاید اصلاً «علاقه» دلیل اصلی تماشا نباشد. شاید عامل سومی در کار است که خود علاقه به تماشا را سبب می شود.
در جوامع و فرهنگ های اروپایی لذت تماشای رنج دیگری از لحاظ اخلاقی عمیقاً ممنوع و مذموم است. در چنین جوامعی، تماشاچی غالباً یک موجود عاری از اخلاق انسانی و تا حدی رقت انگیز انگاشته میشود؛ چراکه انسان شریف، رنج دیگری را به تماشا نمینشیند. برای او این عمل از احترام و عزت انسانی فاصله دارد. پس آن که رنج دیگری را دنبال میکند، عملی خلاف احترام و عرف انجام میدهد. چنین کسی عاری از عزت انسانی است. در مقابل اما افرادی به دلیل ملاحظه ی کرامت انسان از تماشای فاجعه روی برمیگردانند.
تماشاچی اما ملاحظه و مراعت نمیکند. او از بی پناهی محکوم به مرگ یا از صحنه ی عریان و خونین یک تصادف رانندگی نهایت استفاده را می کند و به طور دقیق به تماشای جزئیات می نشیند. او شاید حتی بداند که عمل اش در نگاه دیگران عملی حقیر و مذموم پنداشته میشود اما با این وجود، گویی جز این نمیتواند. وقتی از تماشاچیان دلیل و انگیزه های تماشا را جویا میشویم غالباً به پاسخهای مبهمی از این دست برمیخوریم که: «چون همین حالا به صحنه رسیدم»، «چون جالب است»٬ «کاملاً اتفاقی» و یا «چون تا کنون چنین چیزی ندیده ام». چنین گزاره هایی از جانب آنها از طرفی مشخص میکند که خود حضار نیز به غیر قابل قبول بودن عملشان آگاه هستند و از طرف دیگر روشن می سازد که انگیزه ی اصلی آن ها تماشای رنج نیست. آنچه تجربه ی لذت تماشا را چنین غیر قابل مقاومت میکند چیزی نیست که تماشا می شود (سوژه ی تماشا)، بلکه یک «عمل جمعی» است.
عملِ «تماشا» در نظاره گران اعدام، تصادف و سوانح تنها یک تماشای ساده نیست، بلکه یک عمل فعال است که بیش از همه ریشه در رفتار دیگران دارد. تماشا منجر به پدید آمدن «جمع» می شود و تنها با حضور یک جمع است که چیزی چنین دقیق، تماشا و پیگیری میشود. پیش از همه این جمع است که تماشا را ممکن میسازد. اما نه فقط بدین طریق که جمع، سبب برقراری پیوندهای اجتماعی با تماشاگر میشود، بلکه همزمان عمل «تماشا» را نیز برای فرد آسان و قابل تحملتر میکند. بدین صورت که جمع در ناخودآگاه تماشاگر، اتفاقات صحنه را به چیزی خفیف تر از آنچه در حال وقوع است تقلیل میدهد. گروه تماشاگر به معنایی از ذات آنچه در حال وقوع است فاصله میگیرد و تجربه ی تماشای گروهی را به واقعه ای جالب، جذاب و در عین حال قابل هضم و تحمل تبدیل میکند. بدین وسیله جمع، تماشاگر را در نقطه ی مقابل سرنوشت قربانی یا قربانیان واقعه قرار میدهد. یکی از اِلمان های مهم در لذت تماشا، دوگانگی مفاهیم «فاصله» و «نزدیکی» است؛ روی برگرداندن یا تماشا کردن، صرف نظر یا مواجهه. بازیِ متناوبی که تنها توسط جمع امکان پذیر می شود. کارکرد این موضوع از منظر روانشناسی رشد در رفتاری نهفته است که بستر تمرینش را جمع و گروه فرا هم میکند. به بیانی دیگر، جمعِ تماشاچیان کنار آمدن با فاجعه را تمرینِ گروهی میکند. فاصله ای که گروه در مواجهه با قربانی ایجاد میکند، پیشنیازِ بازتولیدِ نظم و حاکمیت است. «عمل تماشا» را میتوان نوعی رفتار اجتماعی دانست که در عین فاصله گرفتن از واقعه، سعی میکند به آن نزدیک شود. این "نزدیکی با فاصله" چیزی به نام «شبیه سازی احساسی» را سبب میشود که به موجب آن تماشاچیان در وضعیتی قرار می گیرند که میتوانند از نظر ذهنی سناریوی فاجعه را خود بازی کرده و حتی نسبت به آن موضع بگیرند.
اما اگر به «عمل تماشا» از منظر روانشناسی انگیزه بپردازیم، نباید از «مکانیسمهای بازدارنده» غافل شویم. برای هر انگیزه یک ضدِ انگیزه نیز وجود دارد:
همه ی ما به تماشای صحنه ی اعدام نمی نشینیم. همه تماشاچی نیستیم و اصلاً خیلی از ما تماشای چیزی در حد مسابقات بکس را نیز تاب نمیآوریم. چرا؟
«عوامل بازدارنده» از فاکتورهای درونی و خارجی تشکیل میشوند. فاکتورهای بازدارنده ی درونی عموماً ریشه در خودِ علت و انگیزه دارند و بیش از همه به شدتِ محرک وابسته هستند. به این صورت که یک انسان بی پناه (محکوم به اعدام یا قربانی یک تصادف) ممکن است سوژه ی بسیار جالبی برای تماشا باشد. اما اگر صحنه با خون زیادی همراه باشد به یکباره سناریو به صحنه ای تهوع آور و مشمئزکننده تغییر کرده که تماشاچی آن را پس میزند. اینکه عوامل بازدارنده ی درونی چه زمانی فعال میشوند تا حد زیادی به عامل بازدارنده ی خارجی وابسته است که همان معیارهای تاریخی و فرهنگی یک جامعه میباشند. فاکتور تأثیرگذار سوم در مبحث «تماشا» که رفتار و موضع فرد را مشخص میکند، درک او از شرایط است: فرد چه میبیند؟ آیا میتواند از آنچه میبیند صرف نظر کند؟ آیا خود را نیز در خطر مییابد یا خیر؟ و در آخر اینکه درک خود از شرایط را چگونه ارزیابی میکند؟ و این دقیقاً جایی است که «رسانهها» وارد بازی میشوند.
رسانه ها نسبت تنگاتنگی با فاجعه دارند. به بیانی اگر موضوع داغی در کار نباشد، رسانه های گروهی نیز وجود ندارند و اغلب موضوعات داغ احتمالاً به نوعی با فاجعه در ارتباط هستند. تا جایی که میتوان جنگ ها و بلایای طبیعی را پدران رسانه های گروهی نامید. این رسانه ها به مثابه گیرنده های نیازی عمیق و درونی در انسان (تماشا)، بیش از همه منجر به غلبه ی او بر زمان و مکان می شوند. به طور مثال یک روستا نشین نه فقط از اتفاقات و فجایع محل زندگی خود، بلکه از تمام حوادث و سوانحی که در هر گوشه ای از جهان اتفاق میافتند نیز مطلع میگردد. اما آنچه عملاً تعادل در میزان «فاصله» و «نزدیکی» فرد به فاجعه را برهم میزند، کارکرد همین رسانه ها است. به این صورت که رسانه خطر ایجاد نوعی تیپ شخصیتی خاص را بوجود میآورد. تیپی که نسبت به حوادث و رویدادهای پیرامون خود اعم از مسائل جهانی، سیاسی، و یا حتی پدیده های برآمده از جنجال رسانه ها می تواند واکنشی کاملاً احساسی، هیستریک و یا عاری از هرگونه همدردی و حس انسانی از خود بروز دهد. لذتِ ارضا شده ی حاصل از رسانه، تعادل مذکور در "فاصله و نزدیکی"، "تماشا و روی برگرداندن"، "مشارکت و صرف نظر کردن" را برهم میزند.
No comments:
Post a Comment