• میگفت که دست راستم باش
یکدستی من صدا ندارد!
با رهبری ام تو شاه گردی
این بود که دخل تو در آمد! ...
یکدستی من صدا ندارد!
با رهبری ام تو شاه گردی
این بود که دخل تو در آمد! ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنجشنبه ۲٣ دی ۱٣۹۵ - ۱۲ ژانويه ۲۰۱۷
پنجشنبه ۲٣ دی ۱٣۹۵ - ۱۲ ژانويه ۲۰۱۷
کابوس تو را به خواب دیدم
انگار قیامتی بپا بود
جای تو در آتش جهنم
مابین امام و اشقیا بود
دیدم که در آن جهنم داغ
احمد یقه ی تو را گرفته
تا با کمکِ پدر کَنَد پوست
از کله ی پوکِ تو قِلِفته
میگفت: «توافقی که کردیم
ای اکبرِ موذمار! این بود؟
با خامنه ای شدی تو همدست
یا نقشه از ابتدا چنین بود؟!
کردید مرا به زهر، نفله
گفتید: برو لا دست بابات!
از دستِ تو، دست من بشد دور
از رهبری ِهمه جنایات»
اکبر که ز ترس رید بر خود
گفتا « بخدا که گول خوردم
این ضربه و این گُه غلط را
تنها به هوای پول خوردم
آن خامنه ایِ رذلِ تک خور
یک روز به خلوتم در آمد
گفتا که اگر مدد نمایی
در دوره ی من شوی سرآمد
میگفت که دست راستم باش
یکدستی من صدا ندارد!
با رهبری ام تو شاه گردی
این بود که دخل تو در آمد!
لیکن چو به تخت کرد تکیه
شد دشمن جان و مال بنده
با دشنه چنان به پشتم افتاد
تا عاقبت از پس ام بر آمد!
او چیز خورم نمود و مُردم
تا چشم گشودم و به سین جیم
تصویرِ تو و امام راحل
بر من چو نکیر و منکر آمد
حالا چه شود نصیبت احمد
از مرده ی ما بکش تو بیرون
باید همگی بسیج گردیم
شاید خبری ز رهبر آمد»!
No comments:
Post a Comment