صدای آمریکا - اندرو راث در مقاله ای در روزنامه واشنگتن پست با عنوان "همسر و مادر جیسون رضاییان ساعات پایانی سخت شان در ایران را شرح می دهند" به ۲۵ ساعتی پرداخته است که یگانه صالحی و مری رضاییان، همسر و مادر خبرنگار واشنگتن پست در تهران، در پایان ۱۸ ماه زندان جیسون تحمل کردند.
نویسنده با اشاره به غیب شدن ناگهانی همسر و مادر جیسون در حالی که هواپیمای اختصاصی سوییس در باند فرودگاه تهران در انتظار آن ها بود، به نقل از یگانه و مری می گوید آنها در اختیار پرسنل امنیتی سپاه بودند که برای شناسایی نشدن ماسک های جراحی به صورت داشتند.
یگانه و مری که نمی دانستند از پیش قرار بوده تا با جیسون در پرواز باشند، ماجرا را در راه برگشت به خانه از طریق تماس تلفنی با علی رضاییان مطلع می شوند و پس از تماس وزیر خارجه آمریکا با همتای ایرانی اش و دستور دادستان کل قوه قضاییه موفق به ترک ایران می شوند.
ترجمه کامل این مقاله را اینجا بخوانید:
این تلفنی بود که یگانه صالحی بیش از یک سال انتظارش را می کشید. ساعت دو بعدازظهر شنبه، تلفن منزل را برداشت و صدای همسرش، جیسون رضاییان ژورنالیست ایرانی آمریکایی زندانی، را از آن سوی خط شنید.
جیسون گفت: «به من گفته شده که الان این جا را به قصد فرودگاه ترک می کنم».
جیسون رضاییان، خبرنگار روزنامه واشنگتن پست در تهران، به اتهام مبهم جاسوسی هیجده ماه در زندان مخوف اوین در حبس بود. همسر او تقریبا هر هفته به ملاقاتش می رفت و شاهد لاغر شدن او و درد و ناراحتی اش از عفونت های دوره ای بود.
جیسون از آن سوی خط به همسرش گفت می توانند دیدار خداحافظی کوتاهی داشته باشند تا بلکه یگانه هم موفق شود ایران را ترک کند و به او ملحق شود.
یگانه صالحی، سی و یک ساله، این هفته گفت: «من هرگز چنین امیدی نداشتم».
آن چه که او در روز شنبه نمی دانست این بود که آن تماس تلفنی نقطه آغاز بیست و پنج ساعت مصیبتی بود که سرنوشت جیسون و او را میان آسمان و زمین نگاه داشته بود.
یگانه صالحی و مری رضاییان در نخستین مصاحبه ای که از زمان ترک ایران انجام داده اند پایان مشقت بار ماجرایی را شرح می دهند که با بازداشت جیسون رضاییان در بیست و دوم ژوییه دو هزار و چهارده آغاز شد. ماجرایی که طی آن مذاکرات سطح عالی میان تهران و واشنگتن زمینه آزادی او و دیگر آمریکایی های ایرانی تبار زندانی را فراهم کرد.
طی شنبه گذشته، برای ساعت ها معلوم نبود که آیا توافق به آزادی زندانیان منجر می شود یا خیر. هواپیمای اختصاصی نیروی هوایی سوییس در باند فرودگاه تهران در انتظار رسیدن جیسون رضاییان و دیگر زندانی های آزاد شده بود که یگانه صالحی و مری رضاییان به شکل اسرار آمیزی ناپدید شدند. دیپلمات ها، دوستان و برادر جیسون با عصبانیت می کوشیدند آن ها را پیدا کنند. یگانه و مری بعدتر گفتند در اختیار سپاه پاسداران بودند. روشن نیست که آیا علت ماجرا یک سوءتفاهم بود یا کسی قصد تخریب توافق را داشت.
یگانه در حالی که با مادر همسرش ساعت ها میان سالن انتظار فرودگاه و اتاق های کنفرانس در رفت و برگشت بود، میان التهاب و شادی آزادی بالقوه همسرش در تب و تاب بود.
یگانه می گوید: «یک لحظه به مادر همسرم، گفتم مری کسی نمی خواهد ما این جا باشیم و این مساله دلیلی دارد. یک جای کار اشکال دارد».
انتظار
مدت کوتاهی بعد از تماس تلفنی جیسون در بعدازظهر شنبه، یگانه که با مادر جیسون بود به تلفن فردی که خودش را معرفی نمی کند جواب می دهد. او به آن ها می گوید به ترمینال داخلی فرودگاه تهران بروند و منتظر بمانند. یگانه و مری می دانستند تماس از طرف سرویس های امنیتی ایران بود، پس برای رفتن به فرودگاه تاکسی می گیرند.
چند ساعت می گذرد. تماس های تلفنی دوستان و بستگان همزمان با گزارش رسانه های خبری درباره آزادی چهار زندانی ایرانی آمریکایی شروع می شود.
یگانه صالحی ناگهان در تلویزیون فرودگاه خبر تایید آزادی زندانیان را می بیند. نام همسر او اولین نفر در لیست بود.
او به خاطر می آورد که شروع به «بالا و پایین پریدن و جیغ و گریه می کند».
توافق به آزادی چهار ایرانی آمریکایی زندانی در ایران در ازای عفو هفت ایرانی زندانی محکوم به نقض قوانین تحریم در آمریکا و خارج شدن چهارده ایرانی از لیست افراد تحت تعقیب پلیس بین الملل منجر شد.
جیسون رضاییان، سی و نه ساله، از پدری ایرانی و مادری آمریکایی در شهر مارین در ایالت کالیفرنیا متولد شد. او از سال دو هزار و هشت در ایران زندگی می کرد و در سال دو هزار و دوازده به روزنامه واشنگتن پست پیوست. او و همسرش با هم در سال دو هزار و چهارده بازداشت شدند اما یگانه سه ماه بعد با قید وثیقه آزاد شد. رضاییان در دادگاهی که اواخر اوت به پایان رسید به جاسوسی متهم شد. مقام های ایران هرگز اتهامات او را روشن نکردند و نگفتند که محکومیت او را به اجرا گذاشته اند. واشنگتن پست می گوید هیچ سندی دال بر تخلف رضاییان منتشر و ارائه نشده است.
در حالی که یگانه و مری، مادر همسرش، شنبه در فرودگاه منتظر بودند، حدود ساعت نه شب، مردی با یک ماسک شبیه ماسک های جراحی بر صورت به طرف آن ها آمد و گفت: «خانم صالحی بیایید». او در حالی که مری پشت سر آن ها می آمد به بیرون از ترمینال راهنمایی شد. یگانه می دانست که آن فرد مامور سرویس های امنیتی است. ظاهرا ماسک را برای پنهان کردن چهره اش گذاشته بود.
یگانه نمی دانست چه چیزی در انتظارش است: «فقط می دانستم که باید در اختیار آن ها باشم».
مرد ماسک دار آن ها را داخل یک پژو نقره ای نشاند و به ترمینال دیپلماتیک برد. تلفن یگانه و مری از آن ها گرفته شد و پا به سالن ورودی بزرگ فرودگاه گذاشتند.
به آن ها گفته شد که جیسون را به زودی خواهند دید. اما ابتدا باید در مقابل دوربین حرف بزنند. خبرنگاران تلویزیون دولتی شروع به پرسیدن سوال کردند. چه کسی مسول آزادی رضاییان بود؟ آیا آن ها خوشحال بودند؟
مادر جیسون به آن ها پاسخ داد: «من موقعی خوشحال خواهم بود که بدانم پسرم این جا را ترک کرده و در جای دیگری سالم فرود آمده است».
جیسون رضاییان در اتاق مجاور بود. وقتی همسرش وارد اتاق شد، او در کت و شلوار دامادی اش ایستاده بود. یگانه، یک روز پیش، وقتی مقامات زندان گفته بودند برایش لباس تر و تمیز بیاورد، آن کت و شلوار را که احتمالا با وزنی که کم کرده بود بیشتر اندازه اش می شد به زندان برده بود. اما لباس چند سایز بزرگ به نظر می آمد.
یگانه فکر می کرد این آخرین ملاقات آن ها شاید طی یک ماه آینده یا شاید بیشتر باشد. همسرش شهروند آمریکا بود ولی او نه. چه کسی می دانست مقامات ایران به او اجازه می دادند کشور را ترک کند؟
اما جیسون از ابراز احساسات پرهیز می کرد؛ ژورنالیست ها و سپاهی ها با دوربین در اتاق ایستاده بودند.
یگانه گفت: «من بغض کرده بودم، او گفت گریه نکن».
شادی یگانه با ناامیدی از جدا شدن دوباره از همسرش با هم درآمیخته بود. او به جیسون گفت به محض نشستن هواپیما زنگ بزن و «من را در شرایطی نگذار که شش هفت ساعت بگذره و من از تو خبری نداشته باشم».
پاسدارها از او پرسیدند که آیا خوشحال است که همسرش سرانجام آزاد شده است.
او گفت: «جیسون این فرصت را پیدا کرده بود که برود، من آن جا گیر بودم. پس عصبانی بودم و این را به آن ها گفتم».
مری رضاییان که هفت ماه پیش برای زندگی به ایران رفته بود تا به پسرش نزدیک تر باشد، می توانست هر موقع که می خواست با پاسپورت آمریکایی اش ایران را ترک کند. اما او گفت: «به جیسون قول دادم تا زمانی که مساله یگانه حل نشود در ایران می مانم».
بی اطلاع نگه داشته شدن
ساعت حدود ده شب شنبه بود. یگانه و مری به یک سالن با کف مرمر برده شدند که تصاویر رهبران جمهوری اسلامی بر دیوار آن نصب بود.
مری رضاییان به یاد می آورد که از یک «یخچال قصابی سردتر» بود. از مری و یگانه با چلوکباب و گوجه و نوشابه پذیرایی شد و اجازه پیدا کردند تلفن کوتاهی به پدر و مادر یگانه بزنند تا فقط به آن ها اطلاع بدهند که یگانه به زودی به خانه خواهد آمد.
در حالی که محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، به سی ان ان می گفت هواپیمای حامل زندانی ها به زودی فرودگاه را ترک می کند، به یگانه و مری گفته شد نمی توانند جایی بروند.
یگانه و مری می دانستند غیبت آن ها توجه دوستان و بستگان را جلب می کند، اما نمی دانست آن ها چقدر نگران خواهند شد.
طی دوره حبس جیسون، مری و یگانه با مقام های آمریکایی در تماس نبودند. علی، برادر جیسون، که برای آزادی او تلاش زیادی می کرد چیزی درباره جزییات آزادی جیسون به آن ها نگفته بود تا مقامات ایران آن ها را برای دریافت اطلاعات تحت فشار نگذارند.
از جمله چیزهایی که یگانه نمی دانست این بود که آزادی خودش بخشی از توافق بوده است. قرار بر این بود که یگانه هم در هواپیما به جیسون ملحق شود.
سوییس که حافظ منافع آمریکا در ایران است نقشی محوری در آزادی رضاییان ایفا کرد. شنبه شب، سفیر سوییس برای ملاقات با جیسون رضاییان، سعید عابدینی و امیر حکمتی، ایرانی آمریکایی های آزاد شده، به فرودگاه تهران رفت. قرار بر این بود که آن ها با سفیر ایران را به قصد سوییس ترک کنند. جیسون به سفیر اطلاع داده بود که همسر و مادرش را در فرودگاه دیده است. اما ایرانی ها به سفیر سوییس گفته بودند که مری و یگانه پیشتر فرودگاه را ترک کرده اند.
حدود ساعت یک بعد از نیمه شب، مری و یگانه از آن اتاق سرد به اتاقی گرمتر منتقل شدند که فرشی عتیقه در کف آن انداخته شده بود. یک زن با چادر مشکی که مقامی رسمی بود و پانزده سپاهی با ماسک های جراحی بر صورت آن ها را همراهی می کردند.
به گفته یگانه و مری، پاسدارها رفتاری مودبانه داشتند اما به درخواست آن ها برای ترک محل بی توجه بودند.
مادر جیسون گفت: «من نترسیده بودم، فقط معذب بودم».
ساعت پنج صبح، زمانی که جیسون رضاییان از سوی سپاه پاسداران تحویل وزارت اطلاعات داده شد، یکی از پاسدارها به مری و یگانه گفت هواپیمای جیسون پرواز کرده و آن ها می توانند بروند.
در حالی که آن ها سالن را ترک می کردند، یگانه از یکی از پاسدارها که با دیگری حرف می زد شنید که به آهستگی می گفت: «هواپیما ممکن است همسرش را هم ببرد».
یگانه و مری برای برگشتن به شهر تاکسی گرفتند و در راه که تلفن هایشان را روشن کردند متوجه شدند پر از پیغام است. یکی از پیام ها از علی رضاییان بود که نوشته بود: «شما کجایید؟».
آن ها به علی زنگ زدند. علی به آن ها گفت هواپیما پرواز نکرده و قرار بر این است که آن ها هم با جیسون ایران را ترک کنند. به گفته علی یک دیپلمات سوییسی تماس گرفت و مساله را پیگیری کرد.
یگانه به منزل پدر و مادرش رفته و خداحافظی «بسیار کوتاه و سریع ولی پر احساسی» با والدینش می کند.
آن چه که مری و یگانه نمی دانستند این بود که دولت آمریکا یکشنبه صبح زود متوجه شده بود که ایرانی ها می خواهند اجازه بدهند رضاییان و دیگر زندانیان ایران را ترک کنند ولی سفر یگانه را به تاخیر بیاندازند. پس از تماس تلفنی جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، با محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، بود که دادستان کل قوه قضاییه اجازه خروج یگانه صالحی و مری رضاییان و سوار شدن آن ها بر هواپیمای سوییسی را صادر کرد.
یکشنبه، خودروی دیپلماتیک سوییس یگانه و مری را به همراه سفیر سوییس به فرودگاه تهران برد. به دیپلمات های سوییسی دستور داده شده بود مری و یگانه را از نظر دور نگه ندارند. اما وقتی گروه به فرودگاه رسیدند، یگانه و مری بار دیگر بازداشت شدند. یگانه پاسپورت نداشت و به گفته دیپلمات های آمریکایی، این امر موجب وقفه ای در اعلان لیست پرواز شد.
یک مقام ارشد آمریکا می گوید: «ایرانی ها تا لحظه آخر بازی می کردند».
روشن نیست که آیا بعضی مقامات ایران می خواستند بر سر راه توافق آزادی زندانیان مانع بتراشند یا امید داشتند که از یگانه و مری به عنوان وجه المصالحه استفاده کنند یا نه.
چند ساعت بعد، مری و یگانه در همان خودرویی سوار شدند که زندانیان آزاد شده را به سمت هواپیمای سوییسی می برد.
حدود سه بعدازظهر یکشنبه، پرواز از باند فرودگاه به مقصد ژنو بلند شد و زندانیان پیشین کف زدند و هورا کشیدند. جیسون رضاییان و خانواده اش بعدتر راهی آلمان شدند تا جیسون در پایگاه نظامی آمریکا تحت مداوا قرار بگیرد.
وقتی هواپیما در سوییس به زمین نشست، برت مک گرک، مسول آمریکایی گروه مذاکره کننده برای آزادی زندانیان، به یگانه معرفی شد.
یگانه به خاطر می آورد که مک گرک به او گفت: «شما را بیرون آوردیم! یک روز کل داستان این بیست ساعت گذشته را برای شما تعریف خواهم کرد».
آن لحظه بود که یگانه گفت فهمیدم «یک جنگ واقعی برای بیرون آوردن من در جریان بوده است».
No comments:
Post a Comment