در حالی که برخی مجموعههایی تلویزیونی در ایران اعتراضهای وسیع اجتماعی را به بار میآورد، و گاهی سریالهایی از این دست به خاطر ظاهرا توهین به لر، کرد، ترک و یا فارس نیمهتمام میماند، افسوس که ایرانیهای کمی احساس میکنند سریالهای طنزی که دستمایه خنده هفتاد میلیون ایرانی است، شاید دو میلیون افغان-ایرانی را که سالهاست در این خاک زندگی میکنند، بیازارد. هنگام پخش این دست سریالها، در دوران آوارگیام در ایران، همیشه به نظرم بسیار مضحک و غیرانسانی میرسید که هفتاد میلیون نفر در یک سرزمین شبها دور هم جمع شوند تا به دومیلیون باقیمانده بخندند…! فراموش نمیکنم سریال طنزی را که نام یک افغان را نیسان (نوعی ماشین باربری) گذاشته بودند و یا در بهترین حالت ایام هفته را برای نامگذاریشان انتخاب میکردند. بهترین تصویری که از افغانها در این سریالها دیده میشود، یک افغانی خوب، ولی ساده و کمعقل است.
و حال آنکه اینگونه به یاد افغانها افتادن و از آنها یاد کردن تنها مختص سریالهای ایرانی نیست. افغانهای ساکن ایران همیشه ذخیره روز مبادا بودهاند:
در سالهای انقلاب اسلامی، که نیاز به فدایی بود، بودند افغانهایی که سر از زندانهای شاه در آوردند.
در سالهای جنگ ایران و عراق، بسیاری عازم جبهههای نبرد شدند و هرگز برنگشتند… و اکنون نیز شیعیان افغان در ازای تمدید اقامت خانوادهشان و معاشی ماهانه به جنگ داعش در سوریه میروند! حال آنکه داعشیان افغان (بخوانید طالبان) توسط دولت ایران آموزش میبینند و تنور جنگ با آمریکا را در افغانستان گرم نگاه میدارند!
در دوران بازسازی هرکجا ایرانیها کم آوردند، بودند افغانهایی تا کار را به پیش ببرند: از تونلهای تاریک متروی تهران گرفته تا برجهای سربه فلک کشیده و خیابانهای تا بینهایت.
هروقت آمار جرم و جنایت بالا رفت، افغانها بودند تا درصد زیادی از آن را به گفته آمار رسمی-دولتی به خود اختصاص دهند و آماج دشنام و سنگ مردم شوند، تا شاید بارِ شانه مسوولین کمتر شود.
هر وقت آمار بیکاری بالا رفت، حتی اگر قشر بیکار دانشگاهیان بودند، افغانها بودند تا ملامت از بین بردن فرصتهای شغلی را بردوش بکشند: مسوولین نفس راحتی بکشند و انگشت خود را به سوی این میهمانان ناخوانده دراز کنند. و مردم نیز از سر ترحم، برای مدتی باز چشم ببندند.
هروقت بیماری شایع شد، افغانها بودند تا به عنوان ناقلان ویروس از آن سوی مرزها قدم به پیش بگذارند، و خود را میان انتقادهای مطبوعات، مردم و مسوولین وزارت بهداشت قراردهند.
هرگاه طرح جمعآوری اوباش، اراذل و معتادین به راه افتاد و پلیس به اندازه کافی نتوانست از این قماش را جمع کند، افغانها بودند تا نه تنها کمبود را جبران کنند، بلکه برای روز مبادا هم ذخیره شوند.
ولی از تمام این حرفها که بگذریم، وقتی میگوییم افغانها بار روی دوش ایران بودهاند، از کدام افغانها صحبت میکنیم؟ افغانهایی که نسل دومشان در ایران زندگی میکنند. افغانهایی که بسیاریشان دیگر افغان نیستند. بیوطن هستند. افغانهایی که در ایران به دنیا آمدهاند. فارسی با لهجه ایرانی را بهتر از بسیاری از ایرانیها صحبت میکنند. فارسی به لهجه افغانی را بلد نیستند. و هرگز زادگاه پدرانشان را ندیدهاند. و اگر هم دیدهاند، نتوانستهاند با آن ارتباطی برقرار کنند. افغانهایی که در ایران افغان هستند و در افغانستان ایرانی.
افغانهایی که شاید بیصداترین قشر جامعه ایرانی هستند، تقریبا همهشان زیر خط فقر زندگی میکنند، یارانه نمیگیرند، برای اقامت و درس خواندن در ایران پول میپردازند و تنها در تعداد محدودی از دانشگاهها، اگر از هفت خوان رستم گذشتند، حق تحصیل دارند.
این افغانهای دو سه میلیونی، سالها است که بار دوش جامعه ایرانی هستند. جامعهای که مسوولانش امروز سخن از افزایش جمعیت به ۱۵۰ میلیون نفر میزنند. چرا که ۷۰ میلیون در سرزمین وسیع ایران یعنی هیچ.
No comments:
Post a Comment