November 13, 2015

چرا حکومت ایران در مهار بحران‌های قومی ناتوان است


15976
بی بی سی :  اعتراض‌های قومی بر اساس آنچه شماری از اعضای قومیت‌ها، توهین به خود می‌بینند هر از گاهی در ایران رخ می‌دهد و به نظر می‌رسد در ده سال اخیر هم تناوب این اعتراض‌ها بیشتر شده و هم آستانه تحمل پایین‌تر رفته است. اما برخورد حکومت ایران با این گونه اعتراض‌ها تغییر محسوسی نکرده است و هنوز نشان از تدبیری کلان و مطالعه شده دیده نمی‌شود که نشان دهد حکومت به دنبال شیوه‌ای است تا از تبدیل شدن این اعتراض‌ها به چالش‌های کلان امنیتی در آینده پیشگیری کند.
(در مورد اعتراض های اخیر بیشتر بخوانید: تعطیلیبرنامه فیتیله، عذرخواهی رئیس صدا و سیما، اعتراض در چند شهر، تذکر شورای امنیت کشور)
شیوه‌ای که تاکنون از حکومت دیده شده این است که اولاً پیش از به پا شدن اعتراض‌ها، اقدام پیشگیرانه مؤثری انجام نمی‌دهد، در برابر اعتراض‌ها به برخورد با افرادی که خاطی تشخیص می‌دهد، آن هم در پایین‌ترین رده تصمیم‌گیری، بسنده می‌کند و پس از به پا شدن اعتراض‌ها نیز برخورد امنیتی را سرلوحه کار قرار می‌دهد.
حداکثر کارآیی این شیوه، خاموش کردن اعتراض‌های خیابانی است، اما در مقابل، هم بر نارضایی‌ها می‌افزاید و هم حجم مطالبات معترضان را افزایش می‌دهد، علاوه بر اینکه فضای امنیتی و ناخوشایند را حتی بر آن بخش از جامعه که از اعتراضات کنار مانده، تحمیل می‌کند.
اینکه جمهوری اسلامی نتوانسته با وجود تکرار این روند در دوره‌ای طولانی، شیوه‌ای کارآمد و بلندمدت بیندیشد شاید به ذات سیاست‌های این نظام برگردد، سیاست‌هایی که آن چنان در این نظام نهادینه شده‌اند که دیگر بخشی از هویت و ضامن بقای آن به شمار می‌روند.
یکی از کارآمدترین شیوه‌ها برای مهار حرکت‌هایی مشابه آنچه این روزها در چند شهر ترک‌نشین ایران جریان دارد، توسل به نخبگانی از میان قومیت‌هاست که هم میان قوم خود محبوبیت و نفوذ کلام داشته باشند و هم به همبستگی میهنی و آرمان‌های ملی وفادار باشند.
شخصیت‌هایی فرهنگی یا سیاسی که بین قوم خود محبوب و در عین حال، مورد اعتماد و مقبول نظام باشند، می‌توانند در شرایط بحران، معترضان را به آرامش فرابخوانند و در عین همدلی با آنان، در صورتی که واکنش‌های معترضان، خارج از تناسب، ناشی از تعصب و هیجان‌زدگی یا سوء برداشت باشد، توجیهشان کنند و جلوی گسترش بحران را بگیرند. همین نخبگان می‌توانند خواسته‌ها و دغدغه‌های معترضان را به حکومت انتقال دهند، برایشان ضمانت اجرا بگیرند و حکومت را وادار کنند سیاست‌هایی پیشه کند که پیشگیری کننده بروز بحران‌های بعدی باشد.

بخش مهمی از همین نقش را رسانه‌ها، به‌ویژه رسانه‌های محلی نیز می‌توانند بازی کنند. اگر دغدغه حکومت این باشد که عواملی خارجی به دنبال دامن زدن به بحران و بهره بردن از آن هستند، باز همین نخبگان و رسانه‌ها هستند که می‌توانند با به دست گرفتن ابتکار عمل، عوامل خارجی را به حاشیه برانند.
اما رفتار نظام جمهوری اسلامی به گونه‌ای بوده که هم امکان بهره‌گیری از نخبگان و هم رسانه‌ها را کاملاً از خود سلب کرده است. این نظام با نگرشی سیاه و سفید و تقسیم شهروندانش به خودی و غیرخودی و دوست و دشمن، نخبگان را در برابر این انتخاب قرار داده که یا اندیشه‌ها و سیاست‌های حاکم را تمام و کمال و بدون حق نقد واقعی بپذیرند یا اینکه کلاً به کنار رانده شوند و هیچ سهمی در شئون کشور نداشته باشند. بخشی از وفادارترین و بلندپایه‌ترین افراد داخل نظام با همین نگرش حذف و تصفیه شده‌اند، چه رسد به شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی که به سیاست‌های حکومت نقد دارند.
بدین ترتیب، در شرایطی که حکومت بیش از همیشه نیازمند میانجیگری نخبگان است، کسی را در کنار خود نمی‌یابد چرا که نخبگان قومیت‌ها را به دست خود به دو صف مقابل یکدیگر تقسیم کرده: آنانی که یکسره «ذوب» در نظامند اما میان قوم خود نفوذ و مقبولیت تعیین کننده ای ندارند و آنانی که مقبول قوم خودند اما مردود حکومت. رفتار نخبگان قومیتی مقبول حکومت نیز معمولاً به جای آنکه به حل بحران کمک کند، نفت بر آتش می‌ریزد: عده‌ای سرسختانه در مقابل معترضان می‌ایستند و عده‌ای می‌کوشند از بحران به نفع اهداف سیاسی خود بهره بگیرند، بخصوص هنگامی که انتخاباتی در پیش باشد یا بتوانند از این فرصت برای حذف رقیبان سیاسی استفاده کنند.
نخبگانی که میان قوم خود مقبول اما مورد بی اعتمادی حکومتند نیز حتی اگر در چنین شرایطی، به رفتار معترضان نقدی داشته یا حتی با آن مخالف باشند، ترجیح می‌دهند یا ساکت بنشینند یا با معترضان همدلی کنند: وقتی پدر طردشان کرده، بهتر است دست کم برادر را در کنار خود داشته باشند تا اینکه یکسره تنها بمانند.

رسانه‌های داخلی نیز بخصوص از نوع محلی‌اش، یا دربست در خدمت تبلیغ مواضع حکومتند یا اینکه برد و نفوذ آن چنانی ندارند که بتوانند بر شرایط اثر بگذارند.
البته مؤثرترین عامل در پیشگیری از بروز این نوع بحران‌ها و مهار آنها، حس همبستگی ملی است که آستانه تحمل شهروندان را نیز بالا می‌برد. در قالی رنگارنگ ایرانی که تار و پودش از زبان‌ها و گویش‌های گوناگون بافته شده، دستمایه کردن لهجه و عادات یکدیگر برای طنزپردازی سابقه‌ای چه بسا به کهنگی همین قالی دارد و به جزئی از فرهنگ عامه ایرانی تبدیل شده و به هنر و ادب کهنسال کشور هم راه یافته است. اما در طول تاریخ ملت ایران، کمتر به اندازه سال‌های اخیر دیده شده که حتی وقتی طنز از مرز ریشخند هم گذشته، اعتراضی جدی و بحران آفرین آفریده باشد.
آیت الله روح الله خمینی، رهبر انقلاب اسلامی از همان آغاز به دست گرفتن قدرت نشان داد که دلبستگی چندانی به مظاهر ملی ندارد. حتی نام ایران کمتر از زبان او شنیده شد. در گفتمان حاکم، اسلام جای ایران را گرفت و امت جای ملت را. هر آنکه به غیر از مذهب شیعه اثنی شعری و ولایت فقیه باور داشت، عملا از گردونه بیرون رانده و دفع شد. نگاهی به رفتار و سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی در عمر سی و شش ساله‌اش نشان می‌دهد که این نظام در جایگزین کردن همبستگی ملی با همبستگی مذهبی ناکام مانده است و گاه به نظر می رسد که تار و پود آن قالی نفیس در خطر از هم گسستن است.
در نبود سیاست‌گذاری کلان، اندیشه‌مند، حساب‌شده و بلندمدت برای مهار بحران‌های قومی کار به آنجا می‌کشد که گروه‌هایی از خود ملت هم رو به روی یکدیگر می‌ایستند: عده‌ای خود را در معرض توهین دائمی می‌بینند و در مقابل،‌ عده‌ای دیگر آنها را «بی‌جنبه»‌ می‌خوانند. نخبگان و مصلحان هم گریزی از انفعال پیش روی خود نمی‌بینند. وخیم‌تر شدن این وضعیت، چشم‌اندازی نگران‌کننده از جامعه‌ای قطبی شده را پیش رو قرار می‌دهد که نمونه‌هایش در همسایگی ایران، عبرت جهانیان شده است.

No comments:

Post a Comment