November 5, 2015

زنان تن‌فروش ایرانی در عشرتکده‌های کشور..


.... در مواجهه با مردان و زنان تن‌فروش و روسپی شاهد ارایه مدارک معتبر و عالی تحصیلی از آنها هستیم. دیگر با قشر تحصیلکرده تن‌فروش ایرانی طرف هستیم...وضعیت بحرانی تن‌فروشان ایرانی در عشرتکده‌های کشور همسایه...در تفریحگاه‌های نزدیک ایران یعنی دوبی یا آنتالیا که تا چند دهه گذشته حتی نامشان در نقشه‌های مکمل و دقیق منطقه هم نبود، امروز زنان ایرانی را عاملان ورود و توزیع مواد مخدر صنعتی در این اماکن می‌دانند و تفحص و احراز هویت از ایرانی‌ها شرم‌آور شده است....
***

فراتر از یک گزارش، فراتر از تن‌فروشی
کافی است در برخی اماکن تهران از جمله خیابان‌های مشهور و بزرگ مرکزی و پرتردد پایتخت شبانه تردد داشته باشید تا از بانوان خیابانی علاوه بر قیمت روز مواد مخدر، از انواع و اقسام مختلف از رفتارهای پرخطر نامطلوب آنها در خیابان‌های خلوت، داخل خودروها و پارک‌های بزرگ و جنگلی تهران از جمله لویزان و طالقانی مطلع شوید. داوطلبانی که خود آگاهانه تن و سر به مسلخ اجتماع شهوتران و بی‌قید از همه تعهدات سپرده‌اند.
به گزارش روزنامه جهان صنعت، وقتی امری توصیف می‌شود یا رویداد و حادثه‌ای روایت می‌شود، رسم بر این است که بپذیریم و بدانیم که مخاطب این روایت توده‌های مردمی هستند. اقشار مختلف برپایه میزان سطح سواد، میزان درآمد اقتصادی و نوع شغل و سایر موارد می‌توانند بخشی از این توصیف‌گری ما باشند. در چنین شرایطی وقتی روایتی صورت می‌گیرد یا بیان می‌شود یا در وضعیتی دیگر خبری انعکاس می‌یابد، بالطبع توده‌های مردم جامعه نه تنها درگیر آن می‌شوند بلکه با توجه به مفهوم انعکاس و بازنمایی، روایت یا خبر می‌تواند در جامع تسری پیدا کند. مهم‌ترین مساله این است که این خبر از بین نمی‌رود. آرشیوی می‌شود ولی همچنان خبر است. اگر هم ضد خبری بر وی تحمیل شود باز هم از میان نمی‌رود بلکه تغییر ماهیت داده و به عنوان خبر کذب و نادرست به ادامه حیات خود می‌پردازد.
اما همه امور در حوزه اطلاع‌رسانی اجتماعی دارای این مولفه‌های کلی‌نگر نیستند. از این روی مخاطب‌های متفاوتی نیز دارند. برای مثال یگ گزارش آماری و تحلیلی مثلا در حوزه فکت‌های اجتماعی یا سیاسی اگرچه می‌تواند گونه‌ای آگاهی از وضعیت موجود را در ذهن توده و اقشار اجتماعی به وجود آورد ولی در همین وضعیت خلاصه نمی‌شود. گزارش‌هایی مبتنی بر این اصل مخاطبانی ورای این مرزها دارد. رجال سیاسی و اجتماعی، نخبگان تاثیرگذار و دولتمردان و مراکز تحقیقاتی می‌توانند در حوزه‌های منطقه‌ای و حتی جهانی مخاطبان این نوع گزارش‌ها باشند چراکه روند توسعه و پیشرفت در حوزه امور اجتماعی میسر نمی‌شود مگر توسل و آگاهی به این اصول و تحقیقات مداوم، دقیق و مستمر باشد.
اگر شرایط غیر از این باشد بی‌شک بحران در جامعه متولد می‌شود. ماهیت بحران اجتماعی نیز همچون یک سونامی چنین است که تا یک خرابی و خسارت عظیم ایجاد نکند، آرام نمی‌شود. چراکه تخریب، ذات بحران است.
مراد از طرح این مقدمه اشاره به گزارشی است که در روزهای اخیر به نقل از یک جامعه شناس برجسته کشورمان در سمیناری با عنوان «نشست مشکلات زنان و رفتارهای پرخطر با تمرکز بر تن‌فروشی» در مرکز مطالعات و تحقیقات زنان عنوان شده‌است. گزارشی آماری، اجتماعی و میدانی و در عین حال تمرکز‌گرا که در مورد وضعیت تن‌فروشی در کشور تهیه شده است. گزارشی تکان‌دهنده که ماهیت اهمیتش بیش از آنکه در موارد آماری و بیان گزارش و متعلقات شناسایی آن باشد، در بی‌توجهی مسوولان و دولتمردان ذی‌ربط به آن برجسته شده است.
در این گزارش که بیشتر شبیه به فاجعه‌ای رخ داده است؛ مشاهده می‌شود که نهاد خانواده چه مقدار در بروز معضل تن‌فروشی و روسپی‌گری در ایران نقش اساسی دارد و زبانه‌های شعله مرگ‌آور اعتیاد تا چه حد و اندازه‌ای در حال سوزاندن نسل‌های جوان و مستعد شکوفایی در کشور است و متاسفانه هیچ عکس‌العمل مناسبی از سوی مقامات اجتماعی و مسوولان دست‌اندرکاران در این خصوص صورت نگرفته و نمی‌گیرد. در جامعه‌ای که مدام فریاد ترس از تزلزل نهاد خانواده و تنزل شان آن از سوی مقامات و کارشناسان رسمی و غیررسمی همچون قصه‌ای مکرر در گوش مردم طنین‌انداز می‌شود و دیگرانی که غایت خدمتشان به این جامعه سر دادن شعار وااسفاست و می‌پندارند که سریال‌های ترکیه‌ای و کلمبیایی خانواده و انضباط و تقدسش را از ما گرفت و آن مهاجمان پلید فرهنگی در پی آن هستند که ایرانی بدون انسجام از موجودیت خانواده بسازند، یک بار هم که شده چشم‌هایشان را باز کنند و ببینند که این‌بار، سریال خود ما هستیم نه امواج ماهواره‌ها. درد خود ما هستیم نه دختران بزک کرده ترکیه‌ای یا کلمبیایی. این بار در سرزمین تمدن کهن و مهد اسلام عظیم، اعتیاد چنان ریشه‌ای دوانده که پدر برای تهیه خرج مواد مخدر به دختر جگرگوشه‌اش یا مرد برای فرار از خماری به فروش همسرش روی می‌آورد. می‌فروشد! آری می‌فروشد.
این امر پیش از آنکه نوعی رفتار برآمده از تاثیرات مخرب مواد مخدر باشد، یک درد عظیم اجتماعی است که خواب و آسایش را بر چشم هر شهروندی حرام می‌کند. درکش مشکل است. همان‌طور که می‌بینید در این فرآیند سقوط نه خرم‌سلطان نقش دارد و نه فاطماگل. از سوی دیگر باورش هم سخت است که بپذیریم رسانه‌های رسمی و ملی مدام از ارجحیت و شان و قداست خانواده و نقش مرد یا پدر در تکامل و پویایی و تعالی جامعه سخن بگویند، بعد نتیجه‌ای این‌چنین بالعکس نصیبمان شود. عمق فاجعه بیشتر از این وقتی پدیدار می‌شود که مشتریان و طرفداران این تن‌فروشی‌ها مشتریان هوس‌باز بین سنین 30 تا 50 سال و نیمی از آنها متاهل هستند، 25 درصد مشتریان مجرد، اغلب دارای تحصیلات عالی و80 درصد شاغل و جزو گروه‌های پردرآمد هستند. با آمارهایی اینچنینی قطعا جامعه، جامعه‌ای بیمار است.
قشر تحصیلکرده جامعه به جای اینکه در شرایط تحلیل اجتماعی و نهادینه کردن ارزش‌های اخلاقی خود را قرار دهد، خود بخش قابل توجهی از این فحشا و روسپی صفتی موجود در کشور است. پس باز گذاردن در دانشگاه‌ها و دادن مدرک به جوانان به هر قیمتی در این دو دهه اخیر نیز نه‌تنها در رشد سواد اجتماعی مفید نبود بلکه باید در جست‌وجوی مکانیسم‌های بازدارنده‌ای باشیم تا آنها را کنترل کنیم. یعنی شرایطی را ایجاد نماییم تا در مواجهه با مردان و زنان تن‌فروش و روسپی شاهد ارایه مدارک معتبر و عالی تحصیلی از آنها نباشیم! امری که به وضوح در حال رخ دادن است و دیگر با قشر تحصیلکرده تن‌فروش ایرانی طرف هستیم. تعریفی نو در بستر ریخت‌شناسی اخلاق اجتماعی در جامعه ایرانی! توجه داشته باشید که پذیرش تن‌فروشان از سوی این طبقه به اصطلاح آکادمیک دانشگاه‌رفته یک بعد از این داستان غمبار است اما سویه دیگر وضعیت، شکستن حرمت نهاد خانواده و شان همسر به مدد حضور تن‌فروشان در حریم مقدس خانه غمنامه‌ای دیگر است.
به راستی اعتیاد و فحشا تا چه حد و اندازه‌ای در جامعه‌ای مانند جامعه ایرانی که ملتزم به رعایت و پیروی از دستورات اخلاق عرفی و دینی و حتی میراث باستانی خود است، باید پیشرفت کنند و شیوع و عمومیت یابند تا خطر به طور جدی احساس شود و مدیران و برنامه‌ریزان اجتماعی و فرهنگی اقدامات اساسی در این خصوص شکل دهند. به راستی آستانه تحریک مسوولان اجتماعی ذی‌ربط در این خصوص تا چه حد و اندازه‌ای است که فجایعی از این دست حتی به کمترین میزان اهمیت محلی از اعراب ندارد و جامعه شاهد تکرار فجایع است؟
آیا اعتیاد زنان مهم نیست؟ به تبع آن تن‌فروشی برای تهیه و تامین مواد مخدر حسی را از نوع مسوولیت در ما ایجاد نمی‌کند؟ آیا بنا بر آن است که ایدز ناشی از مصرف مواد مخدر و همخوابگی‌های متعفن همچون سرماخوردگی در جامعه شیوع یابد تا فکری به حال آن کرد؟
بحران‌های اخلاقی و به‌طور کلی نابسامانی‌های اجتماعی همیشه در وضعیت بینابینی در تقابل با اجتماع مدنظر شکل گرفته‌اند. از یک طرف انگاره‌های اخلاقی و عرفیات مورد پسند و ارزشمدار جامعه، هم به لحاظ اخلاق اجتماعی و هم به لحاظ فردی از سوی افراد جامعه مورد کم‌مهری و سهل‌انگاری و عدم توجه قرار می‌گیرد و از سوی دیگر نهاد‌ها و نخبه‌های اجتماعی و فرهنگی و دولتمردان ذی‌ربط توجهات لازم را به مسایل پیرامون و درون اجتماع خود نمی‌کنند. در چنین وضعیتی است که بحران‌های اخلاقی، مفاسد اجتماعی و مشکلات دردآور اجتماعی رشد و بحران در جامعه ایجاد می‌کنند. این عدم توجهات می‌تواند از عدم توجه به فقر عمومی تا سستی و کوتاهی در انجام وظایف و حتی فقدان سواد و تخصص لازم در پرداختن به مسایل اجتماعی و توجه به امهات جامعه و فقدان درایت لازم به منظور گذار جامعه از ورطه بحران‌های اخلاقی و اجتماعی از سوی مدیران و مسوولان و حتی روشنفکران ایرانی باشد. یادش به خیر زمانی نه‌چندان دور روشنفکران جامعه ایرانی مدعای گذار و وضعیت گذار اجتماع ایرانی از سنت به وضعیت مدرن را داشتند، حالا تمام هم و غم آنها باید گذار و برون‌رفت از این وضعیت منحط اخلاقی و دردهای اجتماعی مبتلابه ایران امروز باشد.
بسیار دهشتناک و تاسف‌برانگیز است که آمار تن‌فروشی زنان در اجتماع امروز ایران، اعتیاد و زمینه‌های گرایش به تن‌فروشی از این راه، نه‌تنها انعکاس مناسبی برای هوشیاری اجتماعی و رسانه‌ای نمی‌یابد بلکه هشداری نیز به مسوولان دست‌اندرکار نمی‌شود. وضعیت نگران‌کننده درست بعد از برگزاری این سمینار بروز می‌کند چراکه در آن آمارهای سال 86 عنوان شده و نشان‌دهنده آن است که در طول مدت نزدیک به یک دهه هیچ آمار مناسب دیگری جایگزین این آمارها نشده است که بر پایه آن بتوان جامعه آماری مناسبی را برای حدود یک دهه زوال اخلاق و ترویج گسترش مواد مخدر در ایران ارایه داد که بشود زمینه‌های حصول به نتیجه‌گیری‌های موثر بر پایه حتی همین آمارهای غیرقطعی ارایه داد. به راستی می‌توان با کمی اغراق و از سر دردمندی عنوان کرد که زوال اینچنینی اخلاق و گسترش مواد مخدر برای مسوولان ذی‌ربط اهمیت زیادی ندارد. سمینارهایی از این قبیل یعنی نشست مشکلات زنان و رفتارهای پرخطر با تمرکز بر تن‌فروشی هم صرفا بر پایه گزارش‌دهی و توصیف اطلاعاتی استوار است نه درمان و برنامه‌ریزی‌های هدفمند به منظور ریشه‌کن کردن معضلات گریبانگیر جامعه ایرانی که هر روز نیز ابعاد جدیدی از آن رونمایی می‌شود.
حال پرسش اساسی این است که آیا موارد ذکرشده در این آمار موجود آن هم در یک وضعیت میدانی که از 300 فرم تهیه و در اختیار روسپیان و معتادان قرار داده شده و در مجموع 75 نفر خود را ملزم به پر کردن آن فرم‌ها کرده‌اند و مواردی از جمله:
- 9درصد زنان نخستین بار با اجبار همسر به تن‌فروشی روی آورده‌اند.
- 22 درصد شاغل بودند و 80 درصد عنوان کردند که قبل از تن‌فروشی هیچ شغلی نداشتند، 43 درصد بیکار و 15 درصد خانه‌دار بودند.
- 76 درصد زنان تن‌فروش سابقه فرار از منزل نداشتند.
- 12 درصد از زنان شرکت‌کننده در این آمارگیری سابقه بازداشت و زندان داشتند.
- 23 درصد قبل از تن‌فروشی، سابقه مصرف مواد مخدر داشتند.
حاصل شده است نباید به سایر موارد موجود در جامعه اهمیت داد؟ یادمان باشد که الگوهای مصرف مواد مخدر در ایران در طی این سال‌ها تغییرات و تنوعات اساسی به خود دیده است به طوری که حتی کارشناسان و محققان و مطلعان در این زمینه از نوع برخی از مواد موجود خطرناک و نحوه استعمال و مصرف در کشور اصلا اطلاعی ندارند! در طول این مدت به سبب وضعیت بحرانی اقتصادی در مقاطعی، فقر اقتصادی در حال درنوردیدن آفاق و مرزهای جدیدی از فقر در کشور است. فقر فرهنگی نیز روز به روز پیشرفت می‌کند. شاهد مثالش دست‌کم آمارهای شرم‌آور سرانه مطالعه کتاب، کاهش شرم‌آور تیراژ کتاب و تنزل ملموس سواد اجتماعی در کشور است. در چنین وضعیتی از سر اجبار باید خوشحال باشیم و غم زمانه خوریم که آمارهایمان برای هشت سال پیش است و به مخاطبان خود بگوییم که آمارها همین هستند و شاخص‌ها و مولفه‌هایشان هیچ تغییری نکرده‌اند! تا شاید برای مدتی از اصل بحران و گرداب برآمده از آسمان و زمین رهایی یابیم. اما این خواب خرگوشی دیر دوامی ندارد و به زودی خواهیم دید که در صورت عدم توجه صحیح به بحران‌های اخلاقی و گسترش اعتیاد در جامعه، کدام تنگناهای دهشتناک انتظار حضورمان را می‌کشد. شاهد مثال‌های فراوانی هم وجود دارد که در طی این هشت سال همه چیز تغییر کرده است. بر این اساس اجازه دهید صرفا به چند نمونه اشاره کنم:
- امروز شاهد حضور زن‌های معتادی هستیم که در پارک‌ها و زیر پل‌ها و خانه‌خرابه‌های شهری از جمله شهر تهران به همان تن‌فروشی مشغولند که هشت سال پیش در خانه‌ها و اتومبیل‌های شخصی صورت می‌گرفت. یعنی عینیت فحشا در حضور اذهان عمومی تا چه حد می‌خواهد گسترش یابد؟ - در مصاحبه‌های مطبوعاتی طی این چند سال به کرات به مواردی برخورده‌ام که زنان معتاد به مواد مخدر صنعتی، آلوده به ویروس ایدز نیز هستند و این مساله را در همبستر شدن با مردان تن‌فروش از آنها مخفی می‌کنند.
- کافی است در برخی بیمارستان‌های زنان حضور پیدا کنید و از پرستارها سراغ مادران معتاد به شیشه و کراک را بگیرید که کودکی نیز در راه دارند. اما از پدر خبری نیست!
- کافی است در برخی اماکن تهران از جمله خیابان‌های مشهور و بزرگ مرکزی و پرتردد پایتخت شبانه تردد داشته باشید تا از بانوان خیابانی علاوه بر قیمت روز مواد مخدر، از انواع و اقسام مختلف از رفتارهای پرخطر نامطلوب آنها در خیابان‌های خلوت، داخل خودروها و پارک‌های بزرگ و جنگلی تهران از جمله لویزان و طالقانی مطلع شوید. داوطلبانی که خود آگاهانه تن و سر به مسلخ اجتماع شهوتران و بی‌قید از همه تعهدات سپرده‌اند.
- حتی دیگر نیازی نیست که به رسانه‌ها و اخبار به منظور اطلاع یافتن از آمار و ارقام طلاق‌ها رجوع کنید. امروز هر کدام از ما در همسایگی یا در اقوام خودمان دست کم یک طلاق‌گرفته به علت اعتیاد مرد و حتی زن داریم. این رویت‌ها وقتی تاسف‌بار‌تر می‌شوند که خیانت مردها به همسران خود چنان رو به فزونی در حرکت است که بخشی از فیلم‌های تولیدشده در کشور و دارای مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که عمدتا مخاطبشان خانواده‌هایی با سطح پایین فرهنگ و مسافران اتوبوس‌های بین‌شهری هستند به کرات مخاطب و بیننده فیلم‌هایی بوده‌اند که نقطه عطف داستان خیانت مرد به همسر و اعتیاد مرد یا زن بوده و هست.
- در تفریحگاه‌های نزدیک ایران یعنی دوبی یا آنتالیا که تا چند دهه گذشته حتی نامشان در نقشه‌های مکمل و دقیق منطقه هم نبود، امروز زنان ایرانی را عاملان ورود و توزیع مواد مخدر صنعتی در این اماکن می‌دانند و تفحص و احراز هویت از ایرانی‌ها شرم‌آور شده است.

آیا کافی نیست؟ اگر با همین رویکرد آرام پیش برویم، بدیهی است که هشت سال دیگر باید بنشینیم و آمارهای نه‌چندان درستی از وضعیت بحرانی تن‌فروشان ایرانی در عشرتکده‌های کشور همسایه بدهیم و شاهد آن باشیم که خانواده‌هایی تن‌فروش به تعاریف اجتماعی در جامعه ایران اضافه شده‌اند. آیا بیان همین مثال‌ها به انضمام آمارهایی که ارایه شده است، ضرورت وجود و درک این واقعیت را موجب نمی‌شود که طرحی مناسب و در عین حال هدفمند و الزام‌آوری را به لحاظ زمانی سرلوحه عملکردهایمان قرار بدهیم؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که تعهدی در وجودمان برای برون شدن از این بحران که دامان تک‌تک ایرانی‌ها را به نحوی گرفته، به وجود آید. انتخاب راه و تعهد به ایران با همه ما و وظیفه تک‌تک ما باید باشد تا شاید دست‌اندرکاران و روشنفکران اجتماعی تکانی بخورند!

No comments:

Post a Comment