November 27, 2015

پشت پرده نطق « من صدای انقلاب شما را شنیدم » به روایت دکتر امیر اصلان افشار :


*******************************
روزی که آقای ازهاری کابینه شان را معرفی کردند اعلیحضرت بدون آنکه قبلا کمترین صحبتی در این باره کرده باشند حدود ساعت 11 صبح به من فرمودند قرار است که من پیامی برای ملت بفرستم و آن پیام را الان برای من خواهند آورد تا در ساعت 2 بعد از ظهر از اخبار رادیو و تلویزیون پخش شود روزنامه نویس ها و فیلمبردارهایی که برای گزارش کابینه آقای ازهاری آمده بودند برای ضبط پیام اعلیحضرت همانجا ماندند . مدتی طول کشید و خبری از پیام نشد . پرسیدم که چرا دیر شده و پسام را نمی آورند ؟ به من تلفن کردند و گفتند : پیام را آقای سید حسین نصر و آقای رضا قطبی آورده اند و به اتفاق حضور علیا حضرت برده اند .
من به اعلیحضرت گفتم : قربان پیام آماده است و برده اند حضور علیا حضرت ... اعلیحضرت با کمی عصبانیت گفتند : آخر این پیام چه ربطی به علیا حضرت دارد ؟! مگر علیا حضرت می خواهند نطق کنند ؟! چرا برده اند آنجا ؟ بگویید زود بیاورند اینجا ...
حدود ساعت 12,5 آقایان سید حسین نصر و رضا قطبی به دفتر من آمدند پیام را آوردند و نشستند . من هم محض احتیاط ،آقای اصلانی ( که الان در کانادا هستند ) و خانم سودابه انصاری ، منشی تشریفات ( که الان در لندن هستند ) ، این دو نفر را خواستم که بیایند تا اگر قرار باشد چیزهایی نوشته یا اقدامی بشود ، حاضر باشند .
آقایان سید حسین نصر و رضا قطبی در دفتر من منتظر ماندند و من حضور اعلیحضرت رفتم و عرض کردم که آقایان آمده اند و پیام را آورده اند . اعلیحضرت گفتند : خیلی خوب ! باشه ! خبر می دهم ....
قرار بود طبق معمول ، اعلیحضرت زنگ بزنند تا آقایان پیام را به حضور ایشان ببرند و اعلیحضرت این پیام را پشت میزشان بخوانند . در این موقع که همه ما منتظر بودیم تا اعلیحضرت ما را احضار کنند ناگهان خود اعلیحضرت در را باز کردند و آمدند توی دفتر من ، من بلافاصله بلند شدم تا اعلیحضرت به جای من بنشینند ولی گفتند نه ! بنشینید ! خود اعلیحضرت روی صندلی روبروی من نشستند .بعد آقای قطبی پیام را به حضور اعلیحضرت دادند . اعلیحضرت به دقت پیام را خواندند و مرور کردند و چند دقیقه ای طول کشید و بعد با عصبانیت پیام را روی میز من انداختند و دوبار فرمودند :«من نباید این حرف ها را بزنم ! من نباید این حرفها را بزنم ! ... » آقای قطبی و آقای سید حسین نصر عرض کردند :اعلیحضرت الان موقعی رسیده که اعلیحضرت باید مطالبی را بفرمایند که برای ملت قابل قبول باشد و ملت هم آمادگی دارد ببیند اعلیحضرت چه می فرمایند . الان موقعی است که اعلیحضرت خودشان را در ردیف ملت بگذارند و طوری فرمایش بفرمایند که ملت قبول کند .
اعلیحضرت چیزی نگفتند و به اتاقشان رفته و این پیام هم روی میز من ماند . بعد دیدند که دیر می شود و تا ساعت پخش اخبار ، وقتی نمانده ، اعلیحضرت بار دیگر من را صدا کردند و من پیام را بردم پشت میزشان و اعلیحضرت شروع کردند به خواندن آن پیام .
بنابر این اینکه آقای سید حسین نصر گفته اند که « من قبلا چندین بار این پیام را برای اعلیحضرت خواندم و پذیرفتند و بعد هم نطق کردند » اصلا حقیقت ندارد چون ساعت 11,5 صبح موقعی که قرار بود پیام برای خواندن به دست اعلیحضرت برسد ، به من فرمودند :« این پیام چرا نمی آید ؟ کجاست این پیام ؟ بگویید بیاورند ، برای اینکه من بایستی اقلا یکی دوبار آن را بخوانم که در موقع خواندن تپق نزنم ... » پس معلوم است که پیامی که می آمد ، ابتدا به ساکن بود و آورده بودند که اعلیحضرت همانطور که هست آن را بخوانند ، اگر پیام ، خوب بود و با نظر اعلیحضرت تهیه شده بود ، پس چرا اعلیحضرت پیام را پرت کردند و گفتند : من این حرفها را نباید بزنم ؟! .... پس معلوم است که حرفهای آقای سید حسین نصر به کلی بی اساس است . شاه در آن پیام ، می بایست از کارها و خدمات خودشان به ایران و ایرانی صحبت می کردند و در برابر امواج انقلابی می بایستی قاطعیت و ایستادگی نشان می دادند . 
خاطرات دکتر امیر اصلان افشار صفحات 479 تا 481

No comments:

Post a Comment