رولت روسی نام بازی خطرناکی است که در طی آن یک هفت تیر را مجهز به شش فشنگ کرده و مخزن گلوله را میچرخانند و سپس آن را روی شقیقه یک نفر شلیک میکنند. اگر شانس وی این باشد که تنها جای خالی مخزن در مقابل سوزن تفنگ قرار گیرد زنده میماند و در غیر این صورت، مغزش از هم میپاشد. به نظر میرسد که سپاه چنین بازیای را با نظام آغاز کرده است، اما رولت آن نه از نوع روسی، که از نوع سوری است. تفاوت این دو در چیست؟
ویژه خبرنامه گویا
با نزدیک شدن زمان اجرای توافق اتمی معروف به «برجام»، سپاه دریافته است که قرار است کارت اصلی بازی های منطقه ای و داخلی خود، یعنی تهدید بالقوه ی اتمی را، از دست دهد؛ به همین دلیل نگران است. این نگرانی ابعاد دیگری هم دارد: با کاهش نقش نظامی سپاه، جایگاه اقتصادی و سپس عملکرد سیاسی و امنیتی آن زیر سوال خواهد رفت. ایران پسابرجام برای فرونیافتادن به درون فروپاشی اقتصادی و آشوب های اجتماعی نیازمند تحولات مهمی است که جز با بازسازی ساختار سیاسی کشور میسر نیست. آن چه سپاه را به شدت نگران کرده است همانا به هم تنیدن این تحول های چندگانه، اما ضروری در کشور است.
رابطه ی بیت و سپاه
ولی فقیه نظام، که دست بر قضا نقش فرماندهی کل قوا را هم بازی می کند، در موقعیت سختی قرار دارد: از یکسو باید به ضروریات ساختاری برای پرهیز از فروپاشی کل نظام پاسخ دهد و از سوی دیگر، به دشواری بتواند سپاه را به نوعی بازنشستگی داوطلبانه بفرستد. رهبری نظام شاهد است که دولت روحانی در حال باز کردن جاده ی ورود سرمایه داری جهانی به ایران است، امری که با خود می تواند شرایط وخیم اقتصادی کشور را بهبود بخشد، لیکن هزینه ی سیاسی سنگینی دارد. از طرف دیگر، این ورود اقتصادی غرب و تبعات جانبی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن، جایگاه سپاه به عنوان مافیای نظامی-امنیتی، جایگاه بازار به عنوان مافیای انحصارات اقتصادی آن و جایگاه روحانیت سنتی، به عنوان مافیای فرهنگی-مذهبی حاکم را به خطر خواهد انداخت. هرنوع گزینه ای که بخواهد کشور را از فروپاشی اقتصادی ناشی از تحریم های توام با سوء مدیریت و لذا، رکود شدید و نبود سرمایه گذاری برهاند، صورتحساب سیاسی بالایی را روی دست این سه ضلع مثلث سنتی قدرت (سپاه، بازار، روحانیت) خواهد گذاشت. نجات اقتصاد ایران در گرو زیر سوال رفتن موقیت این مثلث است.
رفتار خامنه ای در هفته های گذشته به خوبی گویای قرارگرفتن او بر سر این دو راهی دشوار است. وی در هر سخنرانی با گفته های تند و آتشین، تصرف کنندگان آینده ی کشور (آمریکا و غرب) را مورد حمله تبلیغاتی شدید قرار می دهد، اما زمانی که سپاه می خواهد همین خط رادیکال رهبری را به مرحله اجرا کشاند، خامنه ای ترمز کرده و از خط قرمزها عبور نمی کند. موضوعاتی مانند موقعیت رژیم ایران در ماجرای مرگ حجاج در عربستان، تنش دیپلماتیک با بحرین و موقعیت سخت حوثی ها مورد حمایت رژیم ایران در یمن نمونه هایی از این رفتار دوگانه هستند: شعار و تهدید بسیار اما عمل، تقریبا هیچ. اینک زمانی است که باید دید آیا سپاه به این خط هیاهوی بدون عمل، که توسط بیت رهبری دیکته می شود، وفادار خواهد بود یا خیر. اگر سپاه بر آن شود تا در یک جا، خط عملی مستقل از ولی فقیه در پیش گیرد، چه خواهد شد؟ در صورت بروز این انشقاق، می توان منتظر زمین لرزه ی سیاسی مهمی در درون نظام جمهوری اسلامی باشیم.
قمار پرهزینه ی سپاه
سپاه اینک در حال یک قمار پرماجرا در سوریه است. موقعیت رژیم بشار اسد در سوریه، که سپاه نتوانست با وجود تمام هزینه های مادی و انسانی آن را در موقعیت خود تثبیت کند، در خطر قرار گرفت. پس از تلاش های فراوان و لابی گری های بسیار رژیم ایران، ورود روسیه امید سپاه را افزایش داده تا شاید بتواند، با پس گرفتن کامل سرزمین های سوریه و بازسازی قدرت اسد در آن جا، باور به امکان مقابله با تهدید حمله ی نظامی به ایران را در درون نظام تقویت کند. در صورت باور بیت رهبری به این که، حتی بدون اجرای برجام، کشوری نمی تواند به خود اجازه ی حمله ی به ایران را دهد، ممکن است خامنه ای را پشت سر کسانی قرار دهد که اجرای توافق اتمی را مفید یا لازم نمی دانند. این به معنای آن است که بر اساس محاسبه ی احتمالی سپاه، در صورت موفقیت روسیه در سوریه، می توان عراق را هم به دومین صحنه ی کامیابی نظامی-سیاسی مسکو تبدیل کرد و ایران را نیز همان راستا قرار داد تا بدین ترتیب، با یک محور قدرتمند مسکو- تهران- بغداد- دمشق، ضربه ای اساسی به حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب به رهبری آمریکا در خاورمیانه وارد آورد. فرماندهی سپاه امیدوار است که در سایه ی این محور فرضی، پرونده ی اتمی ایران، حتی بدون اجرای برجام، از دستور کار قدرت های غربی خارج شود. امری که بیشتر به یک آرزو شبیه است تا یک احتمال نزدیک به واقعیت.
همه ی این محاسبات با در نظرگرفتن یک سری از پیش فرض هاست:
۱) روسیه منافع درازمدت دفاعی خود را در یک تهاجم استراتژیک در خاورمیانه ببیند و با استفاده از اصل «بهترین دفاع حمله است» به طور درازمدت در خاورمیانه درگیر شود.
۲) روسیه در این زمینه آن قدر جدی باشد که روی تشکیل یک محور دمشق-بغداد-تهران در خاورمیانه حساب کرده و آماده باشد که چنین محوری را، با تمام نتایج و مسئولیت های آن، تحت پوشش و حمایت نظامی-سیاسی خویش قرار دهد. یعنی در وسط راه جا نزند.
۳) قدرت نظامی روسیه و شیوه های عمل نظامی آن به گونه ای است که می توان امیدوار بود که نخست در سوریه و بعد در عراق با موفقیت توام شود و این دو کشور تبدیل به افغانستان دهه ی هشتاد میلادی نشود.
۴) ایالات متحده ی آمریکا و اروپا به دلیل اقتصاد شکننده ی سرمایه داری جهانی، وحشت از تبعات اجتماعی یک رکود گسترده ی دوباره در این کشورها و ترس از سیل روزافزون و مشکل آفرین مهاجرین، تمایل و جرات اقدام نظامی در مقابل این حرکت تهاجمی روسیه در خاورمیانه را نداشته باشند.
۵) از آن جا که واشنگتن مایل به درگیر شدن با مسکو نخواهد بود، اسرائیل نیز نتواند، در نبود حمایت نظامی آمریکا، به خود اجازه دهد که، در صورت عدم اجرای برجام، وارد یک اقدام نظامی یک جانبه علیه ایران شود.
۶) هر چند که اقتصاد ایران بدون تزریق میلیاردها دلار سرمایه محکوم به فناست، اما همین قدر که بتوان در ازای نفت از روسیه و چین کالاهای اساسی وارد کرده و مانع از بروز قحطی شد، سایر عوارض منفی از بین رفتن باقیمانده ی اقتصاد ایران، مانند بیکاری های گسترده و بروز شورش های اجتماعی، برای سپاه قابل کنترل و مدیریت جلوه می کند.
لیست پیش فرض هایی از این دست می تواند ادامه ی یابد، اما تا همین جا می توانیم وجه بسیار خوش بینانه و قمارگونه ی آنها را به خوبی مشاهده کنیم. موضوعات زیادی مانند توافق پشت پرده ی احتمالی میان روسیه و آمریکا پس از دریافت امتیاز مهمی از جانب مسکو، احتمال شکست روسیه در جنگ سوریه و ... می تواند این پیش فرض ها را زیر سوال برد. سپاه به مثابه قماربازی است که روی کارت های خوب سایرین حساب می کند، نه آن چه در دست خود دارد. این به طور دقیق همان نکته ای است که می تواند تهدیدی جدی برای کلیت نظام حاکم بر ایران را باعث شود. اشتباه محاسباتی سپاه می تواند تمام چیدمان رژیم در دوران بعد از احمدی نژاد را، برای تنش زدایی بین المللی و منطقه ای و نجات نظام از طریق نجات اقتصاد ایران، برهم زند. زیرا اگر در یک مرحله، روسیه تا آخر خط گمانه زنی های سپاه همراهی نکند، یا اگر غرب در برخورد عملی با روسیه از ترس و تردید کنونی دست بردارد، اگر قدرت در آمریکا به دست جنگ طلبان جمهوریخواه بیافتد و یا اگر اسرائیل به یک حرکت نظامی یک جانبه، بدون محاسبه ی پشتیبانی مستقیم آمریکا، اقدام کند و در نهایت، اگر جامعه ی ایران، روند سقوط و تبدیل اقتصاد کشور به اقتصاد دامداری-زراعی از نوع طالبانی (بخور و نمیر و هیچ نگو) را پذیرا نباشد، در این صورت، این فقط سپاه نیست که بازی را باخته است، بلکه کل نظام است.
اقدام سپاه برای قرارگرفتن در یک بازی خطرناک مشترک با مسکو، می تواند تیغ دو لبه باشد، هم ممکن است که بقای این نهاد را بر راءس قدرت در یک کشور ویران و نابودشده تضمین کند و هم این که کشور را به جنگی وارد سازد که در انتهایش نه ایرانی خواهد ماند نه نظام حاکم آن. این که بیت رهبری توان مهار سپاه را داشته باشد، بیشتر یک فرض است تا واقعیت. در نظام های دیکتاتوری و مافیایی، نهادی که اسلحه در اختیار دارد حرف اول را خواهد زد. ولی فقیه، اگر نتواند سپاه را در همین مراحل ابتدایی پیشبرد این استراتژی پرخطر مهار کند، در مقاطع جلوتر کار از دستش در خواهد رفت و کسی جلودار سپاه نخواهد بود.
آن چه سپاه را در این میان سخت آشفته کرده است، درک این نکته است که برجام فقط یک توافق اتمی نیست، بلکه بسیار دورتر از موضوع سانتریفوژها و مراکز هسته ای رژیم ایران را هدف قرار داده است.
وجه فرااتمی برجام
این واقعیت که برجام فقط اتمی نیست، بلکه دارای الزامات نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی است، مثلث سنتی قدرت (سپاه-بازار-روحانیت) را سخت کلافه کرده است. تلاش برای انداختن تقصیر توافق این متن پرمحدودیت بر سر تیم ظریف و روحانی به جایی نرسیده است، زیرا همه «دلواپسان» و بازاری ها و بسیجی ها خوب می دانند که برجام، بدون چراغ سبز بیت رهبری مورد تایید تیم مذاکره کننده قرار نگرفته است. اما در عین حال، تلخی مواد توافق سرجای خود باقیست: برجام رویای اتمی رژیم ایران را به پایانی دائمی می رساند، کشور را تحت رصد و مراقبت دائمی سرویس های اطلاعاتی غربی قرار می دهد، اسرار نظامی استراتژیک سپاه را آشکار می سازد، محدودیت های درازمدت بر هرگونه تحول مهم تسلیحاتی ایران تحمیل می کند، رفتار سیاسی و نظامی ایران در منطقه را مشروط می سازد و در نهایت، از رژیم ایران، به جای یک حکومت ایدئولوژیک، مافیایی، تروریستی و ماجراجو، یک دولت متعارف، مهارشده و سر به زیر می سازد.
اصرار فرمانده ی کل سپاه، سردار جعفری، بر این که «انقلاب اسلامی» به «جمهوری اسلامی» تبدیل نخواهد شد، کدی است برای تبدیل «جمهوری اسلامی دردسرساز» به «جمهوری اسلامی تحت کنترل». برجام، بستر فرایند شکستن شاخ گاوسرکش رژیم ایران است و اگر سپاه نخواهد، همانند بیت رهبری، این پیام را دریابد، بدون شک کشور را با شرایط جنگ و نابودی مواجه خواهد ساخت. حال باید دید که آیا مجموعه ی نیروهای دیگر درون نظام، که اجرای این توافق را تنها راه گریز رژیم از فروپاشی و جنگ می دانند، می توانند اجزاء ی نافرمانبردار مثلث سنتی قدرت و از جمله، جنگ طلبان سپاه را راضی و زمین گیر کنند یا خیر.
حکم بدفرجام برجام
دشواری کار به ویژه از آن روی است که نجات نظام از مجموعه ی بحران هایی که دچارش است، جز با ورود غرب ایران میسر نیست و این امر نیز مستلزم استحاله ی جدی در ساختار جمهوری اسلامی است. هرگونه رغبتی از جانب سرمایه داری غرب برای سرمایه گذاری در ایران، مشروط به برقراری شرایطی است که شکل گرفتن آن در گرو زدودن رادیکالیسم مافیایی-مذهبی-تروریستی از پیکره ی رژیم ایران است. این امر نیز در گرو آن است که سپاه، بازار و روحانیت سنتی حوزه ی نفوذ سنتی خود را کاهش داده و آماده ی یک حذف گام به گام و تدریجی از صحنه باشند. حذفی که باید اقتصاد ایران را از مدار سنتی بسته ی داخلی به مدار مدرن باز جهانی منتقل سازد. تقویت بخش خصوصی مستقل از نهادهای دولتی و مافیاهای حاکم ضرورت ذاتی فرایند تغییر در ایران است، تغییری که رژیم ایران امیدوار است به برکت آن از فروپاشی یا سرنگونی پرهیز کند.
در مقابل این سناریو استحاله ی اجباری برای نجات نظام، سپاه امیدوار است که تمام پیش فرض هایی که در سناریو بالا به آنها اشاره کردیم درست از آب درآید و سپاه بتواند با حمایت بیت رهبری، نه فرجام را اجرا کند و نه عوارض هولناک آن را تحمل کند. این اما فقط یک قمار خطرناک از جانب سپاه است که برخلاف رولت روسی که با شش فشنگ است، نوعی رولت سوری است که با هفت فشنگ برگزار می شود. بنابراین بیت رهبری می تواند مطمئن باشد که هفت تیر قمار سوریه ای-روسیه ای سپاه هر هفت گلوله را در خود دارد و با کوچکترین خطایی مغز کل نظام را از هم می پاشاند. اینجاست که می بینیم بن بست درونی رژیم تا چه حد عمیق است که باندهای مافیایی درون آن برای نجات خود، زمینه ساز نابودی سایرین و یا حتی کل مجموعه ی نظام می شوند. این ها همه از عوارض جام زهر اتمی است. جام زهری که رهبری نظام آن را نوشیده اما قربانی اصلی آن سپاه خواهد بود.
به عنوان نتیجه گیری
زمان انتخاب های دشوار و بی سابقه برای نظام فرا رسیده است: انتخاب بین بد و بدتر. برخی از این بدتر ها در واقع همان «بدترین» هستند. قبول این واقعیت تلخ برای بخش هایی از نظام سخت است، اما هرگونه فرار از واقعیت، در نهایت، جنگ منطقه ای و داخلی را برای کشور به ارمغان خواهد آورد. در این معادله ی سخت و یا هولناک، وجود پارامتر نیروی مردم، به صورت فعال، می تواند بسیار تعیین کننده باشد. در سناریوی سیاه سپاه، مردم فقط به عنوان شورشیان گرسنه ی آینده که قابل قتل عام و سرکوب هستند در نظر گرفته می شوند؛ این در حالیست که کار بر روی سازماندهی نیروهای معترض اجتماعی، از همین حالا، می تواند سپاه و در ورای آن، تمامیت نظام حاکم را، با نیرویی مواجه سازد که در صورت ورود به صحنه قادر است، بدون جنگ و خونریزی، بساط کل نظام را برهم زند و آینده ای متفاوت را برای کشور رقم زند.
در چنین شرایطی می بینیم که سکوت نیروهای سیاسی و سکون نیروهای اجتماعی تا چه حد می تواند دستِ بخش های سرسخت نظام را در به آتش کشیدن کشور باز نگه دارد. از آن سوی، نبود نیروی مردی سازمان یافته در صحنه، در بهترین حالت، و در صورت موفقیت جناح های «ملایم» رژیم، ایران را به یک بازار دست چندم برای سرمایه داری جهانی در خاورمیانه تبدیل خواهد کرد و نه بیش از آن. برای همین نیز تجمع فعالان سیاسی در قالب احزاب سیاسی حرفه ای و تشکل فعالان اجتماعی در قالب های خودسازمان یافته ی مدنی و شهروندی (اتحادیه ها، انجمن ها، سازمان های غیر دولتی، سندیکاهای کارگری و ...) و هماهنگی میان آنها، می تواند اهرمی باشد برای دخالت در معادله ی تعیین سرنوشت کشور. سرنوشتی بهتر در ورای سناریوهای منفی نظام حاکم کنونی.
با نزدیک شدن زمان اجرای توافق اتمی معروف به «برجام»، سپاه دریافته است که قرار است کارت اصلی بازی های منطقه ای و داخلی خود، یعنی تهدید بالقوه ی اتمی را، از دست دهد؛ به همین دلیل نگران است. این نگرانی ابعاد دیگری هم دارد: با کاهش نقش نظامی سپاه، جایگاه اقتصادی و سپس عملکرد سیاسی و امنیتی آن زیر سوال خواهد رفت. ایران پسابرجام برای فرونیافتادن به درون فروپاشی اقتصادی و آشوب های اجتماعی نیازمند تحولات مهمی است که جز با بازسازی ساختار سیاسی کشور میسر نیست. آن چه سپاه را به شدت نگران کرده است همانا به هم تنیدن این تحول های چندگانه، اما ضروری در کشور است.
رابطه ی بیت و سپاه
ولی فقیه نظام، که دست بر قضا نقش فرماندهی کل قوا را هم بازی می کند، در موقعیت سختی قرار دارد: از یکسو باید به ضروریات ساختاری برای پرهیز از فروپاشی کل نظام پاسخ دهد و از سوی دیگر، به دشواری بتواند سپاه را به نوعی بازنشستگی داوطلبانه بفرستد. رهبری نظام شاهد است که دولت روحانی در حال باز کردن جاده ی ورود سرمایه داری جهانی به ایران است، امری که با خود می تواند شرایط وخیم اقتصادی کشور را بهبود بخشد، لیکن هزینه ی سیاسی سنگینی دارد. از طرف دیگر، این ورود اقتصادی غرب و تبعات جانبی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن، جایگاه سپاه به عنوان مافیای نظامی-امنیتی، جایگاه بازار به عنوان مافیای انحصارات اقتصادی آن و جایگاه روحانیت سنتی، به عنوان مافیای فرهنگی-مذهبی حاکم را به خطر خواهد انداخت. هرنوع گزینه ای که بخواهد کشور را از فروپاشی اقتصادی ناشی از تحریم های توام با سوء مدیریت و لذا، رکود شدید و نبود سرمایه گذاری برهاند، صورتحساب سیاسی بالایی را روی دست این سه ضلع مثلث سنتی قدرت (سپاه، بازار، روحانیت) خواهد گذاشت. نجات اقتصاد ایران در گرو زیر سوال رفتن موقیت این مثلث است.
رفتار خامنه ای در هفته های گذشته به خوبی گویای قرارگرفتن او بر سر این دو راهی دشوار است. وی در هر سخنرانی با گفته های تند و آتشین، تصرف کنندگان آینده ی کشور (آمریکا و غرب) را مورد حمله تبلیغاتی شدید قرار می دهد، اما زمانی که سپاه می خواهد همین خط رادیکال رهبری را به مرحله اجرا کشاند، خامنه ای ترمز کرده و از خط قرمزها عبور نمی کند. موضوعاتی مانند موقعیت رژیم ایران در ماجرای مرگ حجاج در عربستان، تنش دیپلماتیک با بحرین و موقعیت سخت حوثی ها مورد حمایت رژیم ایران در یمن نمونه هایی از این رفتار دوگانه هستند: شعار و تهدید بسیار اما عمل، تقریبا هیچ. اینک زمانی است که باید دید آیا سپاه به این خط هیاهوی بدون عمل، که توسط بیت رهبری دیکته می شود، وفادار خواهد بود یا خیر. اگر سپاه بر آن شود تا در یک جا، خط عملی مستقل از ولی فقیه در پیش گیرد، چه خواهد شد؟ در صورت بروز این انشقاق، می توان منتظر زمین لرزه ی سیاسی مهمی در درون نظام جمهوری اسلامی باشیم.
قمار پرهزینه ی سپاه
سپاه اینک در حال یک قمار پرماجرا در سوریه است. موقعیت رژیم بشار اسد در سوریه، که سپاه نتوانست با وجود تمام هزینه های مادی و انسانی آن را در موقعیت خود تثبیت کند، در خطر قرار گرفت. پس از تلاش های فراوان و لابی گری های بسیار رژیم ایران، ورود روسیه امید سپاه را افزایش داده تا شاید بتواند، با پس گرفتن کامل سرزمین های سوریه و بازسازی قدرت اسد در آن جا، باور به امکان مقابله با تهدید حمله ی نظامی به ایران را در درون نظام تقویت کند. در صورت باور بیت رهبری به این که، حتی بدون اجرای برجام، کشوری نمی تواند به خود اجازه ی حمله ی به ایران را دهد، ممکن است خامنه ای را پشت سر کسانی قرار دهد که اجرای توافق اتمی را مفید یا لازم نمی دانند. این به معنای آن است که بر اساس محاسبه ی احتمالی سپاه، در صورت موفقیت روسیه در سوریه، می توان عراق را هم به دومین صحنه ی کامیابی نظامی-سیاسی مسکو تبدیل کرد و ایران را نیز همان راستا قرار داد تا بدین ترتیب، با یک محور قدرتمند مسکو- تهران- بغداد- دمشق، ضربه ای اساسی به حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب به رهبری آمریکا در خاورمیانه وارد آورد. فرماندهی سپاه امیدوار است که در سایه ی این محور فرضی، پرونده ی اتمی ایران، حتی بدون اجرای برجام، از دستور کار قدرت های غربی خارج شود. امری که بیشتر به یک آرزو شبیه است تا یک احتمال نزدیک به واقعیت.
همه ی این محاسبات با در نظرگرفتن یک سری از پیش فرض هاست:
۱) روسیه منافع درازمدت دفاعی خود را در یک تهاجم استراتژیک در خاورمیانه ببیند و با استفاده از اصل «بهترین دفاع حمله است» به طور درازمدت در خاورمیانه درگیر شود.
۲) روسیه در این زمینه آن قدر جدی باشد که روی تشکیل یک محور دمشق-بغداد-تهران در خاورمیانه حساب کرده و آماده باشد که چنین محوری را، با تمام نتایج و مسئولیت های آن، تحت پوشش و حمایت نظامی-سیاسی خویش قرار دهد. یعنی در وسط راه جا نزند.
۳) قدرت نظامی روسیه و شیوه های عمل نظامی آن به گونه ای است که می توان امیدوار بود که نخست در سوریه و بعد در عراق با موفقیت توام شود و این دو کشور تبدیل به افغانستان دهه ی هشتاد میلادی نشود.
۴) ایالات متحده ی آمریکا و اروپا به دلیل اقتصاد شکننده ی سرمایه داری جهانی، وحشت از تبعات اجتماعی یک رکود گسترده ی دوباره در این کشورها و ترس از سیل روزافزون و مشکل آفرین مهاجرین، تمایل و جرات اقدام نظامی در مقابل این حرکت تهاجمی روسیه در خاورمیانه را نداشته باشند.
۵) از آن جا که واشنگتن مایل به درگیر شدن با مسکو نخواهد بود، اسرائیل نیز نتواند، در نبود حمایت نظامی آمریکا، به خود اجازه دهد که، در صورت عدم اجرای برجام، وارد یک اقدام نظامی یک جانبه علیه ایران شود.
۶) هر چند که اقتصاد ایران بدون تزریق میلیاردها دلار سرمایه محکوم به فناست، اما همین قدر که بتوان در ازای نفت از روسیه و چین کالاهای اساسی وارد کرده و مانع از بروز قحطی شد، سایر عوارض منفی از بین رفتن باقیمانده ی اقتصاد ایران، مانند بیکاری های گسترده و بروز شورش های اجتماعی، برای سپاه قابل کنترل و مدیریت جلوه می کند.
لیست پیش فرض هایی از این دست می تواند ادامه ی یابد، اما تا همین جا می توانیم وجه بسیار خوش بینانه و قمارگونه ی آنها را به خوبی مشاهده کنیم. موضوعات زیادی مانند توافق پشت پرده ی احتمالی میان روسیه و آمریکا پس از دریافت امتیاز مهمی از جانب مسکو، احتمال شکست روسیه در جنگ سوریه و ... می تواند این پیش فرض ها را زیر سوال برد. سپاه به مثابه قماربازی است که روی کارت های خوب سایرین حساب می کند، نه آن چه در دست خود دارد. این به طور دقیق همان نکته ای است که می تواند تهدیدی جدی برای کلیت نظام حاکم بر ایران را باعث شود. اشتباه محاسباتی سپاه می تواند تمام چیدمان رژیم در دوران بعد از احمدی نژاد را، برای تنش زدایی بین المللی و منطقه ای و نجات نظام از طریق نجات اقتصاد ایران، برهم زند. زیرا اگر در یک مرحله، روسیه تا آخر خط گمانه زنی های سپاه همراهی نکند، یا اگر غرب در برخورد عملی با روسیه از ترس و تردید کنونی دست بردارد، اگر قدرت در آمریکا به دست جنگ طلبان جمهوریخواه بیافتد و یا اگر اسرائیل به یک حرکت نظامی یک جانبه، بدون محاسبه ی پشتیبانی مستقیم آمریکا، اقدام کند و در نهایت، اگر جامعه ی ایران، روند سقوط و تبدیل اقتصاد کشور به اقتصاد دامداری-زراعی از نوع طالبانی (بخور و نمیر و هیچ نگو) را پذیرا نباشد، در این صورت، این فقط سپاه نیست که بازی را باخته است، بلکه کل نظام است.
اقدام سپاه برای قرارگرفتن در یک بازی خطرناک مشترک با مسکو، می تواند تیغ دو لبه باشد، هم ممکن است که بقای این نهاد را بر راءس قدرت در یک کشور ویران و نابودشده تضمین کند و هم این که کشور را به جنگی وارد سازد که در انتهایش نه ایرانی خواهد ماند نه نظام حاکم آن. این که بیت رهبری توان مهار سپاه را داشته باشد، بیشتر یک فرض است تا واقعیت. در نظام های دیکتاتوری و مافیایی، نهادی که اسلحه در اختیار دارد حرف اول را خواهد زد. ولی فقیه، اگر نتواند سپاه را در همین مراحل ابتدایی پیشبرد این استراتژی پرخطر مهار کند، در مقاطع جلوتر کار از دستش در خواهد رفت و کسی جلودار سپاه نخواهد بود.
آن چه سپاه را در این میان سخت آشفته کرده است، درک این نکته است که برجام فقط یک توافق اتمی نیست، بلکه بسیار دورتر از موضوع سانتریفوژها و مراکز هسته ای رژیم ایران را هدف قرار داده است.
وجه فرااتمی برجام
این واقعیت که برجام فقط اتمی نیست، بلکه دارای الزامات نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی است، مثلث سنتی قدرت (سپاه-بازار-روحانیت) را سخت کلافه کرده است. تلاش برای انداختن تقصیر توافق این متن پرمحدودیت بر سر تیم ظریف و روحانی به جایی نرسیده است، زیرا همه «دلواپسان» و بازاری ها و بسیجی ها خوب می دانند که برجام، بدون چراغ سبز بیت رهبری مورد تایید تیم مذاکره کننده قرار نگرفته است. اما در عین حال، تلخی مواد توافق سرجای خود باقیست: برجام رویای اتمی رژیم ایران را به پایانی دائمی می رساند، کشور را تحت رصد و مراقبت دائمی سرویس های اطلاعاتی غربی قرار می دهد، اسرار نظامی استراتژیک سپاه را آشکار می سازد، محدودیت های درازمدت بر هرگونه تحول مهم تسلیحاتی ایران تحمیل می کند، رفتار سیاسی و نظامی ایران در منطقه را مشروط می سازد و در نهایت، از رژیم ایران، به جای یک حکومت ایدئولوژیک، مافیایی، تروریستی و ماجراجو، یک دولت متعارف، مهارشده و سر به زیر می سازد.
اصرار فرمانده ی کل سپاه، سردار جعفری، بر این که «انقلاب اسلامی» به «جمهوری اسلامی» تبدیل نخواهد شد، کدی است برای تبدیل «جمهوری اسلامی دردسرساز» به «جمهوری اسلامی تحت کنترل». برجام، بستر فرایند شکستن شاخ گاوسرکش رژیم ایران است و اگر سپاه نخواهد، همانند بیت رهبری، این پیام را دریابد، بدون شک کشور را با شرایط جنگ و نابودی مواجه خواهد ساخت. حال باید دید که آیا مجموعه ی نیروهای دیگر درون نظام، که اجرای این توافق را تنها راه گریز رژیم از فروپاشی و جنگ می دانند، می توانند اجزاء ی نافرمانبردار مثلث سنتی قدرت و از جمله، جنگ طلبان سپاه را راضی و زمین گیر کنند یا خیر.
حکم بدفرجام برجام
دشواری کار به ویژه از آن روی است که نجات نظام از مجموعه ی بحران هایی که دچارش است، جز با ورود غرب ایران میسر نیست و این امر نیز مستلزم استحاله ی جدی در ساختار جمهوری اسلامی است. هرگونه رغبتی از جانب سرمایه داری غرب برای سرمایه گذاری در ایران، مشروط به برقراری شرایطی است که شکل گرفتن آن در گرو زدودن رادیکالیسم مافیایی-مذهبی-تروریستی از پیکره ی رژیم ایران است. این امر نیز در گرو آن است که سپاه، بازار و روحانیت سنتی حوزه ی نفوذ سنتی خود را کاهش داده و آماده ی یک حذف گام به گام و تدریجی از صحنه باشند. حذفی که باید اقتصاد ایران را از مدار سنتی بسته ی داخلی به مدار مدرن باز جهانی منتقل سازد. تقویت بخش خصوصی مستقل از نهادهای دولتی و مافیاهای حاکم ضرورت ذاتی فرایند تغییر در ایران است، تغییری که رژیم ایران امیدوار است به برکت آن از فروپاشی یا سرنگونی پرهیز کند.
در مقابل این سناریو استحاله ی اجباری برای نجات نظام، سپاه امیدوار است که تمام پیش فرض هایی که در سناریو بالا به آنها اشاره کردیم درست از آب درآید و سپاه بتواند با حمایت بیت رهبری، نه فرجام را اجرا کند و نه عوارض هولناک آن را تحمل کند. این اما فقط یک قمار خطرناک از جانب سپاه است که برخلاف رولت روسی که با شش فشنگ است، نوعی رولت سوری است که با هفت فشنگ برگزار می شود. بنابراین بیت رهبری می تواند مطمئن باشد که هفت تیر قمار سوریه ای-روسیه ای سپاه هر هفت گلوله را در خود دارد و با کوچکترین خطایی مغز کل نظام را از هم می پاشاند. اینجاست که می بینیم بن بست درونی رژیم تا چه حد عمیق است که باندهای مافیایی درون آن برای نجات خود، زمینه ساز نابودی سایرین و یا حتی کل مجموعه ی نظام می شوند. این ها همه از عوارض جام زهر اتمی است. جام زهری که رهبری نظام آن را نوشیده اما قربانی اصلی آن سپاه خواهد بود.
به عنوان نتیجه گیری
زمان انتخاب های دشوار و بی سابقه برای نظام فرا رسیده است: انتخاب بین بد و بدتر. برخی از این بدتر ها در واقع همان «بدترین» هستند. قبول این واقعیت تلخ برای بخش هایی از نظام سخت است، اما هرگونه فرار از واقعیت، در نهایت، جنگ منطقه ای و داخلی را برای کشور به ارمغان خواهد آورد. در این معادله ی سخت و یا هولناک، وجود پارامتر نیروی مردم، به صورت فعال، می تواند بسیار تعیین کننده باشد. در سناریوی سیاه سپاه، مردم فقط به عنوان شورشیان گرسنه ی آینده که قابل قتل عام و سرکوب هستند در نظر گرفته می شوند؛ این در حالیست که کار بر روی سازماندهی نیروهای معترض اجتماعی، از همین حالا، می تواند سپاه و در ورای آن، تمامیت نظام حاکم را، با نیرویی مواجه سازد که در صورت ورود به صحنه قادر است، بدون جنگ و خونریزی، بساط کل نظام را برهم زند و آینده ای متفاوت را برای کشور رقم زند.
در چنین شرایطی می بینیم که سکوت نیروهای سیاسی و سکون نیروهای اجتماعی تا چه حد می تواند دستِ بخش های سرسخت نظام را در به آتش کشیدن کشور باز نگه دارد. از آن سوی، نبود نیروی مردی سازمان یافته در صحنه، در بهترین حالت، و در صورت موفقیت جناح های «ملایم» رژیم، ایران را به یک بازار دست چندم برای سرمایه داری جهانی در خاورمیانه تبدیل خواهد کرد و نه بیش از آن. برای همین نیز تجمع فعالان سیاسی در قالب احزاب سیاسی حرفه ای و تشکل فعالان اجتماعی در قالب های خودسازمان یافته ی مدنی و شهروندی (اتحادیه ها، انجمن ها، سازمان های غیر دولتی، سندیکاهای کارگری و ...) و هماهنگی میان آنها، می تواند اهرمی باشد برای دخالت در معادله ی تعیین سرنوشت کشور. سرنوشتی بهتر در ورای سناریوهای منفی نظام حاکم کنونی.
No comments:
Post a Comment