تاجری انگلیسی هر روز اشیاء تاریخی مصر را بار شتر می کرد تا به کشتی برساند و به انگلیس ببرد. افسار شتر را هم مرد عربی می کشید و ازین که تاریخش به تاراج می رفت ناراحت بود و مدام به زمزمه به تاجر انگلیسی فحش می داد وی که مزد هنگفتی می گرفت راهنمای کاروان هم بود . یکبارتاجر از مترجمش پرسید مرد عرب چه می گوید؟ مترجم گفت که به شما فحش می دهد و نفرین می کند. تاجر گفت این فحش و نفرین بر کارش هم خللی وارد می کند؟ مترجم پاسخ داد : نه کارش را به خوبی انجام میدهد تاجر لبخندی زد و گفت بگذار هر چه می تواند نفرین کند و چند نفرین انگلیسی هم یادش بده حالا حکایت ماست مرگ بر آل سعود می گوییم ولی برای حج رفتن و زر در کیسه ی دشمن ریختن سر ودست میشکنیم... عربهای شبه جزیره برکشورما حکومت میکنند... عاروننگ ازماست که خودرا فرزندکورش وداریوش مینامیم ولی به رسم وشیوه ی تازیان زیست وپرستش میکنیم ...
No comments:
Post a Comment