با وجود گذشت ۳۴ سال از آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق هنوز زوایای پنهان و ناگفتههای زیادی از چگونگی وقوع، تداوم و پایان این رویداد مهم تاریخی وجود دارد. سالگرد هفته نخست جنگ فرصتی است تا به ابعاد مغفول این واقعه زیانبار برای کشور پرداخته شود.
البته زمان شروع جنگ درست اعلام نشده و بر خلاف تصور غالب، ۳۱ شهریور زمان گسترش منازعه از حملات محدود به نبردی تمام عیار است.
یکی از جنبههای مغفول در موضوع جنگ هشت ساله، نقش آیتالله خمینی در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران است. البته بر اساس مستندات معتبر، آغازکننده جنگ صدام حسین بود. اما نه وی و نه سلفش حسن البکر هیچکدام از ابتدا قصد حمله به ایران را نداشتند. سهلانگاری و برخورد نامناسب مسئولان وقت حکومت و بهخصوص تحریکات آیتالله خمینی باعث شد تا خواست بالقوه عراق برای تضعیف ایران جامه عمل بپوشد.
در واقع ترکیبی از عوامل تهاجمی و دفاعی، صدام حسین را به سمت این تصمیم سوق داد. شناسایی دولت وقت عراق به عنوان تجاوزگر دلیل نمیشود مسئولیت حکومت ایران و بهخصوص آیتالله خمینی در شکلگیری جنگ و یا عدم انجام اقدام موثر برای بازدارندگی را نادیده گرفت.
مسئول اصلی و آغاز کننده جنگ دولت وقت عراق است. آیتالله خمینی و حکومت ایران نقش مستقیمی در راه اندازی جنگ نداشتند اما مواضع تحریکآمیز آیتالله خمینی و سهلانگاری دیگر بخش های نظام باعث شد تا زمینه برای تحقق برنامه صدام در حمله نظامی به ایران مساعد شود.
باید توجه داشت سیاست اولیه دولت عراق ایجاد رابطه خوب با جمهوری اسلامی و در عین حال تقویت قومیت عرب در معادلات سیاسی خوزستان بود. عراق اولین کشوری بود که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت. حسن البکر پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را به آیتالله خمینی تبریک گفت و خواهان روابط دوستانه شد. دولت بازرگان نیز تشکر کرد و عباس امیر انتظام سخنگوی دولت خواهان روابط برادرانه بین دو کشور شد.
در شهریور ۱۳۵۸ صدام حسین دعوتنامهای برای مهندس بازرگان رئیس دولت موقت فرستاد تا برای بهبود روابط فیمابین به عراق سفر کند. اما این اتفاق نیفتاد و مسئولان دولت اهمیتی به بهبود روابط با عراق ندادند. آخرین تلاش صدام دیدار با دکتر یزدی در اجلاس کشور های غیر متعهد در کوبا بود که باز فرجام مثبتی در بر نداشت.
صدام در این دیدار صریح مشکلات را با دکتر یزدی در میان میگذارد و حسن نیت خود برای حل اختلافات را بیان میکند. متقابلا دکتر یزدی نیز از اراده جمهوری اسلامی برای ایجاد رابطه خوب با دولت عراق سخن میگوید.
در این میان انتخاب سید محمود دعایی به عنوان سفیر ایران در عراق نیز باعث ناراحتی صدام شده بود. بر مبنای برخی از ادعاها که بر اساس مستندات موجود، راستآزمایی آنها ممکن نیست، دعایی پیش از انقلاب از امکانات مالی و سیاسی دولت وقت عراق استفاده میکرده و از موضع پایین با مسئولان عراقی مرداوده داشته است. از این رو انتخاب وی به عنوان سفیر از دید دولت عراق عملی توهینآمیز تلقی میشد.
اما صدام دلایل مختلفی برای برخورد تهاجمی با ایران داشت. او به عنوان کسی که میخواست قهرمان اعراب باشد از گشودن جبهه جنگی با ایران و بخصوص جمهوری اسلامی که به عنوان جریانی شیعی داعیه صدور انقلاب به کشور های اسلامی و زعامت جهان اسلام را داشت، استقبال میکرد.
از سویی دیگر مسائل ژئوپلتیکی و منافع عراق نیز وی را تشویق میکرد تا از فرصت ضعف ارتش ایران بعد از انقلاب استفاده کرده و امتیاز هایی را که در قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر از دست داده بود، دوباره به چنگ آورد. در این میان نیمنگاهی نیز به الحاق بخشهایی از خاک خوزستان و یا تقویت اعراب خوزستان در اداره این استان داشت.
رویارویی حکومت با آمریکا و غربستیزی و همچنین روابط غیر حسنه با شوروی و کشور های عربی در منطقه نیز صدام حسین را به برخورداری از پشتیبانی منطقهای و جهانی در تضعیف جمهوری اسلامی و مهار آن امیدوار ساخته بود.
اما آنچه به صدام حسین جرات داد تا در تحلیل آخر برای دفاع حمله را انتخاب کند، احساس خطر از حرکتهای تحریکآمیز جمهوری اسلامی در بین شیعیان عراق بود. تحرک حزبالدعوه و تلاش برای تکرار تجربه انقلاب اسلامی در عراق زنگ خطری برای حکومت عراق بود. آغاز ترور برخی از وزراء کابینه صدام موجبی شد تا سیاست سختگیری بر شیعیان و اخراج عراقیهای ایرانیتبار از سوی دولت عراق کلید بخورد و در نهایت برای دفع خطر به اقدامی تهاجمی برای سرکوب نهضت اسلامی – شیعی عراق روی آورد.
با این مقدمه ،مسئولیت آیتالله خمینی در وقوع جنگ را میتوان در دو محور کلی دستهبندی کرد. نخست تحریک و تشویق مردم عراق به قیام و براندازی حکومت حزب بعث، و سپس بیاعتنایی در خصوص هشدار های صدام.
تحریک به قیام در عراق
آیتالله خمینی به دلایل متعددی انگیزه بالایی برای دعوت به راهاندازی انقلاب اسلامی در عراق داشت. از دید وی انقلاب بهمن ۵۷ در ایران با انگیزه اسلامی انجام شده و محدود به مرزهای ایران نبود. وی در اندیشه بسط گفتمان انقلاب اسلامی به کل جهان اسلام و احیای خلافت اسلامی بود. در این مسیر عراق را به دلیل حضور قوی مراجع شیعه نزدیک ترین کشور به ایران میدانست. از این رو سعی کرد تا شیعیان عراقی را برای تکرار تجربه جمهوری اسلامی تشویق نماید. در عین حال وی نظر شخصی منفی به حکومت عراق و شخص صدام حسین نیز داشت و انها را در جبهه کفر و غیر اسلامی به شمار میآورد.
او در هنگام اقامت در عراق روابط تنشآلودی با دولت این کشور داشت و حاضر به همکاری با آنها در دعوای ایران و عراق نشده بود. صدام مدعی بود که همه خواستهای آیتالله خمینی را دولت عراق انجام داده بود. اما وی به همکاری دولت عراق احترام نگذاشته بود.
البته باید در نظر داشت آیتالله خمینی فعالیت وسیعی در تهییج و تحریک مردم عراق انجام نداد و به صدور تعداد محدودی پیام و سخنرانی تا قبل از جنگ بسنده کرد. اما همین موارد در مشتعل کردن آتش درگیری بین دو کشور تاثیر بهسزایی داشت. حکومت و بهخصوص نهادهای انقلابی و بخشهای افراطی کمکهای سیاسی، رسانهای و مالی در اختیار انقلابیون شیعی عراقی قرار دادند و عملا ایران را به مرکز اصلی فعالیت اپوزیسیون مذهبی عراق بدل ساختند.
در عین حال دولت وقت عراق نیز به حمایت از نیرو های هویت طلبی قومیتی و دخالت در درگیریها در استانهای خوزستان و کردستان پرداخت.
تحریکات آیتالله خمینی در خصوص تشویق مردم عراق به راه اندازی انقلاب اسلامی را میتوان بهشرح زیر دستهبندی کرد:
پیام برای پذیرش مهاجران عراقی
پس از اینکه دولت عراق اولین موج اخراج عراقیهای ایرانی تبار را شروع کرد. آیتالله خمینی طی پیامی در تاریخ 20 فرودین 1359 چنین گفت: «ملت شریف ایران، میهمانان عزیزی که به توطئه آمریکا و دست جنایتکار رژیم منحرف بعث عراق با از خانههای خود آواره شدهاند و با وضع اسفناک فجیعی فرستاده شدهاند را گرامی دارید…. صدام حسین که با ملت شریف عراق مواجه شده است و خود را در معرض هلاکت میبیند می خواهد با صحنه سازیها اذهان برادران اسلامی ما را از خود و رژیم منحط خود منصرف کند تا چند صباح دیگر به جنایات خود ادامه دهد. آنکه دستش تا به مرفق به خون جوانان غیور عراقی آلوده است، میخواهد خود را طرفدار ملت عرب جا بزند آنکه به خیال خود عربیت را از اسلام والاتر می داند. به اسلام پشت کرده به زعم آنکه ملت های عرب را به خود متوجه کند. غافل است که ملت عزیز عرب از اسلام چون جان شیرین حفاظت میکند و با دشمنان اسلام چون اسلاف خود در صدر اسلام به جنگ وستیز بر میخیزد- برادران عرب ما بدانند که ملت عزیز ما با دشمنان آنان که در راس آنها رژیم منحوس بعث است دشمن و با دوستان آن دوستند و در مصیبتهایی که آنان از آن رژیم فاسد میکشند، با آنان شریک هستند. به امید آنکه رژیم بعث چون رژیم شاهنشاهی به زبالهدان تاریخ افکنده شودو امید است نصر و فتح مسلمین نزدیک باشد» (1)
دعوت ارتش عراق به قیام علیه صدام حسین
آیتالله خمینی در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ در دیدار با اعضاء ستاد بسیج شهرستانها گفت: «دولت عراق دولتی است که یک عده نظامی آمدهاند و دور هم نشستهاند و خودشان هرچه میخواهند میکنند. اینها پوسیده هستند، این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش این است که ما عرب هستیم. معنایش این است که ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم … ارتش اینها از همین مسلمانها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعهها هستند. خب ارتشی که از مسلمین است قیام میکند. ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد که اینها را خودش سرکوب کند و خودش از بین ببرد.»
تقاضای کمک وزارت خارجه از دول اسلامی
صادق قطبزاده وزیر خارجه وقت طی نامه ی به دول اسلامی خواستار نجات جان سید محمد باقر صدر رهبر شیعیان مخالف صدام در عراق شد. او در این نامه خواستار پیمان آسمانی کشور های اسلامی میشود و میگوید امروز روز نابودی حکومت بعث عراق شبیه حکومت شاه است. در بخشی از این نامه آمده است : «جمهوری اسلامی ایران دیگر سکوت و مدارا را در مقابل این همه جنایت [ توطئه قتل محمد باقر صدر] جایز نمیداند، و مبارزه با این رژیم منفور را جزئی از مبارزه خود با امپریالیزم و صهیونیزم بینالملل تلقی کرده، تجاوز نظامی رژیم بعث عراق را به شدید ترین وجه جواب میدهد» (2)
این نامه تقریبا به معنای اعلان جنگ است. با توجه به رابطه نزدیک قطبزاده با آیتالله خمینی غلط نیست اگر گفته شود این نامه با نظر مثبت وی منتشر شده است.
پیام تسلیت به مناسبت کشته شدن سید محمدباقر صدر
آیتالله خمینی با صدور بیانیهای در تسلیت کشته شدن آیتالله محمد باقر صدر با خطاب قرار دادن نیرو های میانی و رده پایین ارتش عراق میگوید : « … من از رده بالای ارتش عراق مایوس هستم لکن از افسران، درجهداران وسربازان مایوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد و یا از پادگانها و سربازخانهها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مایوس نیستم و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم بدهند، و این لکه ننگ را از کشور بزدایند. (3)
طبق ادعای روزنامه جمهوری اسلامی، پیامهای آیتالله خمینی و دعوت وی به براندازی حکومت عراق به زبان عربی ترجمه شده و در بین نظامیان و مردم عراق توزیع شده بود. (4)
آیتالله خمینی همچنین با درخواست سید محمد باقر صدر برای حضور در ایران مخالفت میکند و اصرار میکند او در عراق بماند و رهبری قیام شیعیان عراق را در دست بگیرد.
با توجه به اینکه آیتالله خمینی نفر اول حکومت ایران و قدرتمندترین فرد در تصمیمگیریها بود لذا اظهارات وی به معنای دخالت و تشویق شورش در عراق تفسیر میشد.
بیاعتنایی به هشدار های صدام
ادعاها و گزارشهای متعددی وجود دارد که نشان میدهد آیتالله خمینی علیرغم آگاهی از تهدیدات صدام و برنامهریزی دولت عراق برای حمله نظامی، بیاعتنایی اختیار کرده و از اقدام لازم برای بازدارندگی خودداری کرده است. این موارد به شرح زیر هستند.
دیدار سید محمود دعایی
سید محمود دعایی می گوید چندین مورد با آیتالله خمینی در خصوص برنامهها و مقاصد دولت عراق صحبت کرده است و گفته آنها خواهان تعیین یک مذاکره کننده رسمی خارج از دولت موقت از سوی آیتالله خمینی هستند تا با خود صدام مذاکره نماید، اما آیتالله خمینی میگوید به حسن نیت عراقیها اعتماد ندارد و قصد آنها فریب است و موضوع را به بعد از تشکیل دولت و مجلس احاله میدهد. البته مهندس بازرگان روایت دیگری از رایزنی دعایی داشت که در سالیان گذشته توسط پسرش عبدالعی بازرگان بیان شد. طبق این روایت که دعایی آن را تکذیب کرد، صدام به دعایی میگوید به ایران برود و به آیتالله خمینی پیغام دهد که اگر ایران از تحریم قومی و مذهبی در عراق دست بر ندارد به کشور حمله نظامی می کند. دعایی پیغام را میدهد و تصریح میکند صدام را میشناسد و تهدیدش را جدی باید گرفت. اما آیتالله خمینی در این دیدار که آیتالله بهشتی و مهندس بازرگان نیز حضور داشتند، میگوید ادعای صدام بلوف است. دعایی به گریه میافتد اما باز هم تاثیری نمیکند و در نهایت آیتالله خمینی به وی تکلیف
میکند که به سر کارش بر نگردد.
روایت عباس امیر انتظام
مهندس عباس امیر انتظام گزارش میدهد بخشهایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» در شهریور ۱۳۵۸ با امیر انتظام تماس گرفته و اخباری مبنی بر قصد عراق به حمله نظامی میدهند. در نهایت در جلسهای که مهندس بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی حضور داشتهاند، اطلاعاتی از سوی نمایندگان دولت آمریکا ارائه میشود. امیر انتظام مدعی است آیتالله خمینی در جریان این اطلاعات بوده اما دکتر یزدی می گوید اطلاعات در مورد احتمال حمله عراق به ایران، برای ما چندان تازه و جالب نبود… اطلاعات خود ما از تحرکات عراق در مرزهای ایران به مراتب بیشتر از آن عکسهای هوایی بود. مدارکی دال بر اطلاع آیتالله خمینی از محتوی این دیدار در دست نیست. اما دکتر یزدی مدعی است آیتالله خمینی و اعضاء شورای انقلاب در جریان اراده دولت عراق برای حمله نظامی به ایران بودهاند.
روایت ابوالحسن بنی صدر
بنی صدر مدعی است حداقل دو مورد موثق درباره اطلاع آیتالله خمینی از احتمال حمله عراق به ایران و بیتوجهی او به این مسئله وجود دارد: «گزارش ستاد ارتش که به دستور من با نفوذ در عراق تهیه شده بود و توسط سرلشگر ولیالله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش و رئیس اداره اطلاعات وقت ارتش به خمینی گزارش شد و گزارشی که با تصویب شورای انقلاب و توسط صادق قطبزاده به مبلغ ۲۰۰ هزار دلار خریداری شده و به آقای خمینی ارائه شده بود.»
او اشارهای به اینکه این گزارش از کجا خریداری شده بود نمیکند اما میافزاید که پاسخ رهبر نخست جمهوری اسلامی به تمام این هشدارها و گزارش ها درباره احتمال قریب به یقین حمله عراق به ایران، بیتوجهی محض بود: «خمینی گفت اینها همهاش دروغ است. ارتشیها اینها را میسازند تا پای آخوند را از قشون قطع کنند.»
مهدی کتیبه سرهنگ بازنشسته و رئیس وقت اداره دوم ارتش میگوید دو هفته قبل از جنگ از تصمیم ارتش عراق برای حمله نظامی به ایران مطلع و با تهیه گزارشی بنی صدر را در جریان قرار میدهد. بنی صدر پیشنهاد میدهد گزارش را به آیتالله خمینی هم بدهند. او و ولیالله فلاحی پیش آیتالله خمینی میروند و گزارش را به همراه نقشه جابهجایی نیرو های ارتش عراق برای وی توضیح میدهند. آیتالله خمینی آنها را به دیدار با رجایی، خامنهای و رفسنجانی احاله میدهد. سرانجام موضوع به گزارش در صحن علنی مجلس در جلسه خصوصی منتهی میشود که نتیجه مشخصی ندارد.
روایت منصور فرهنگ
منصور فرهنگ تعریف میکند پیش از دیدار با صدام در اجلاس کشور های غیرمتعهد همراه با دکتر یزدی دیداری با آیتالله خمینی داشتهاند: «من شاهد بودم که آقای یزدی پس از توضیح کوتاهی درباره اهمیت قرارداد الجزایر و مثبت بودن آن برای ایران، از آیتالله خمینی سوال کرد که “چنانچه عراقیها در طی ملاقاتی که در کوبا با آنها خواهیم داشت جویا شوند که آیا ما قرارداد الجزایر را میپذیریم یا خیر و پاسخ ما چه باید باشد؟” آیتالله خمینی مکث کوتاهی کرد و گفت: “نه بگویید آری، نه بگویید نه”.»
حالت چهره آقای یزدی بعد از شنیدن این “راهنمایی” بیانگر تعجب و نگرانی او از برخورد آیتالله خمینی با مسائل سیاست خارجی کشور بود.
هنگام بازگشت از قم به تهران از آقای یزدی سوال کردم که آیتالله خمینی با چه حساب و منطقی از تایید قرارداد الجزایر امتناع میکند؟ پاسخ او این بود که آیتالله خمینی هیچ توجهی به محتوا و اهمیت قرارداد و پیامدهای مبهم گذاشتن موضع ایران ندارد، بلکه در ذهن او این نکته حاکم است که شاه و صدام حسین – دو مردی که مورد نفرت او هستند – این قرارداد را امضا کرده اند و لذا تایید آن برای آیتالله خمینی، اکراهآور است.»
دلایل و استنادات پیش گفته مسئولیت آیتالله خمینی در آغاز و شکلگیری جنگ ۸ ساله خانمانسوز ایران و عراق را روشن میسازد. البته سهلانگاری و عدم اقدام موثر فقط مشمول وی نمیشود و دیگر بخشهای حکومت و نهادهایی چون دولت موقت، شورای انقلاب، ریاست جمهوری، سپاه و ارتش نیز به فراخور در این خصوص قصور و کوتاهیهایی دارند که پرداختن به آنها خارج از حوصله این مطلب است.
همچنین مراجعی چون آیتالله سید محمد شیرازی نیز در آن دوران با حمایت از مواضع تحریکآمیز آیتالله خمینی و دعوت از ارتش و قبایل عراق برای قیام علیه صدام نیز در مساعد کردن فضا برای تهاجم نظامی عراق به خاک ایران تاثیر داشتند. (5)
منابع:
1- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ 21/01/1359 ، ص 12 ، شماره 249
2- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ 28/01/1359، ص 1، شماره 255
3- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 03/02/1359. ص 2، شماره 260
4- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 14/03/1359 ، ص 4، شماره 293
5- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 24/01/1359، ص 4 ، شماره 251
No comments:
Post a Comment